احساس می کنم شیرازه امور در کشور در هم پاشیده و روز به روز
هم در حال بدتر شدن است و از قضای روزگار آنهائی که باید
بیشترین نگرانی را دراین باره داشته باشند به نظر می رسد که
آسوده خاطرند و حتی با حمایت های قاطع و پی در پی از دولت
احمدی نژاد اعلام می کنند که از اوضاع و احوال راضی اند و
نگران هیچ چیز نیستند! در این شرایط که گوشی برای شنیدن نقد و
انتقاد از سوی حاکمیت وجود ندارد گفتن و نوشتن امثال بنده جز
اینکه بر سوء تفاهمات جاری بیفزاید چه کارکرد دیگری می تواند
داشته باشد؟ با این احوال خود را تسکین می دهم که امثال بنده
به عنوان یک مسلمان و شهروند وظیفه داریم آنچه را می فهمیم و
فکر می کنیم به خیر و صلاح جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و
چه بخواهیم و چه نخواهیم از خیر و شر آن در مصون نیستیم بگوئیم
و بنویسیم شاید در جایی موثر افتد ، و دیگر اینکه بقول معروف
برای ثبت در تاریخ بد نیست تا بعدها معلوم شود چقدر نوع برداشت
و نگرش من نسبت به اوضاع و احوال درشت یا نادرست بوده است؟
حال با این مقدمه می خواهم به این موضوع بپردازم که ما در امر
حکومتداری به چه «اشتباه بزرگ» دچار شده ایم که اوضاع و
احوالمان اینگونه شده است ؟ هرچند در جامعه ما از در و دیوار
تبلیغ دین می بارد و در هر کوی و برزن داد از قرآن و سخن
امامان بلند است، اما به نظرم در گذر زمان جامعه ما و ایضا
حکومتگران ما از معنا و محتوای اصلی اینها دور شده و بیشتر به
شکل و ظاهر چسبیده اند...(خلاصه شده) |