ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

فاجعه انفجار، ترور، اعدام
رازگشائی ها
27 سال، پس از خرداد 60

 
 
 
 

 

«ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند [در مدرسه رفاه] نشسته بودیم. این‌قدر یادم هست که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مفتح، آیت‌الله محلاتی، آیت‌الله شاه‌آبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند.

 

در اتاقی نشسته بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت می‌کردیم. ساعت حدود یازده‌و نیم بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: الان این نهضتی‌ها و بعضی از این وزرای نهضت، اینها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته‌اند و بناست ساعت 12 از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و احساسی و ساده است و اینها دورش را گرفته‌اند و...»

مهدوی کنی، خاطرات، ص 227

 

اشتباه نکنید! راوی این روایت، آیت‌الله مهدوی کنی، رفیق قدیمی و هم‌بند شیخ حسن لاهوتی در سال‌های اقامت در زندان است و بسیاری از آن افرادی که در آن جلسه نشسته و همراه و هم‌رأی با آیت‌الله مطهری، نگران از بسط ید حسن لاهوتی بودند نیز دوستان قدیمی لاهوتی به حساب می‌آمدند؛ بلی، این از بدعهدی ایام بود که ماهی از انقلاب ایران نگذشته، دوستان قدیمی چنین با تردید و شبهه در دوست انقلابی خود نظر می‌کردند. شرح این روایت به خوبی شاهد آن ضرب‌المثل قدیمی است که از سرنوشت «انقلاب و فرزندان انقلاب» می‌گوید.
آنچنان که مهدوی کنی در خاطرات خود می‌گوید به پیشنهاد مطهری، در آن جلسه سریعا مهدوی‌کنی را به عنوان مسوول کمیته‌ها انتخاب کردند تا مبادا مسوولیت کمیته‌ها نیز با مسوولیت سپاه یکی شود و بدین‌ترتیب آیت‌الله مطهری، در میانه جلسه امام با اعضای دولت موقت و حسن لاهوتی، حکم ریاست مهدوی کنی بر کمیته‌ها به دستخط مطهری و امضای امام صادر می‌شود.

 ماجرای مهدوی‌کنی و حسن لاهوتی -دو دوست قدیمی‌-اما به همین جا نیز خاتمه پیدا نکرد: «من با حفظ سمت به وزارت کشور منصوب شدم. در آن موقع آقای لاهوتی امام جمعه گیلان بود. بر سر مسائل کمیته میان من و آقای لاهوتی اختلافات زیادی پیش آمد. یک بار به خاطر مساله‌ای بیشتر از نیم ساعت میان من و ایشان، مشاجره لفظی رخ داد.» (خاطرات مهدوی کنی، ص 229(

داستان مواجهه حسن لاهوتی با دوستان قدیمی به همین مقدار نیز محدود نبود. او به نمایندگی امام در سپاه انتخاب شد تا در حقیقت پایه‌گذار نیروهای مسلح انقلابی در ایران باشد. اما از همان ابتدای امر برخی نیروها ساز مخالفت با او را کوک می‌کردند. آنچنان‌که محسن رفیقدوست برای گله‌گزاری درباره حسن لاهوتی چند بار به خدمت رهبر انقلاب رسید تا سرانجام به همراه محمد غرضی و مرضیه دباغ در دیداری با امام، نظر مساعد ایشان را برای انتقال نظارت بر سپاه از دولت موقت به شورای انقلاب جلب کرد و بدین‌ترتیب راه را برای استعفای حسن لاهوتی از سپاه پاسداران گشود.

حسن لاهوتی نماینده مجلس اول شد و در انتخابات ریاست‌جمهوری اول نیز برخلاف بسیاری از دوستان سابق خود که اکنون در حزب جمهوری مستقر بودند، از کاندیداتوری ابوالحسن بنی‌صدر حمایت کرد؛ حال آنکه کاندیدای حزب جمهوری حسن حبیبی بود. سخنرانی حسن لاهوتی در کوچصفهان گیلان در حمایت از بنی‌صدر به درگیری و زدوخورد انجامید و در این میان یکی از محافظین آیت‌الله نیز مجروح شد. به هم زدن سخنرانی لاهوتی، راه را برای ورود سیداحمد خمینی، دوست و یار قدیمی لاهوتی و موضع‌گیری او علیه گروه‌های فشار گشود. سیداحمد خمینی نامه‌ای به مجلسیان نوشت و در مذمت «چماقداری» سخن گفت. این ماجرا البته برخی از روحانیون را خوش نیامد.

آنچنان که علی‌اکبر ناطق‌نوری نیز در خاطرات خود می‌گوید: «من خیلی عصبانی شدم. رفتم پشت تریبون مجلس و خطاب به احمدآقا گفتم: این چه نوع برخوردی است که شما می‌کنید، این همه ضد آقای بهشتی جوسازی می‌کنند و صحبت‌های ایشان را به هم می‌ریزند اما جنابعالی حرفی نمی‌زنید و از آقای لاهوتی دفاع می‌کنید؟... چون شما فرزند امام هستید نباید چنین دفاعی بکنید.» (خاطرات ناطق نوری، ج 1، ص 216) و البته علی‌اکبر ناطق نوری در حالی این اعتراض را بر سیداحمد خمینی وارد می‌کرد که امام نیز آیت‌الله لاهوتی را  «نور چشم خود» لقب داده بود.

با این حال سیداحمد خمینی ماجرا را پایان‌یافته تلقی نکرد و در کنفرانسی مطبوعاتی به سخنان ناطق و دوستان او پاسخ گفت: «برای هر کسی نامه را می‌نوشتم، این سوال برای عده‌ای مطرح می‌شد و من در همان نامه هم نوشتم که موضوع شخص برادرم، حضرت آقای لاهوتی نیست بلکه موضوع زیر پا گذاشتن ارزش است... با چماق هیچ کاری حل نمی‌شود جز اینکه آبروی جمهوری اسلامی ریخته شود.»(کیهان، 24/1/ 60 )

حسن لاهوتی اما به هر حال مخالف حزب جمهوری بود و در ماجرای رای عدم اعتماد به بنی‌صدر از جمله نمایندگانی بود که غیبت را بر حضور در جلسه پارلمان ترجیح داد و آن روز را در خانه ماند. انتقادات حسن لاهوتی آنچنان بود که اکبر هاشمی‌رفسنجانی نیز جمعه 22 خرداد 1360 در دفترچه خاطرات خود نوشت: «شب آقای لاهوتی آمد و بحث زیادی درباره موضع ایشان داشتیم. ایشان از موضع امام، ما، مردم، صداوسیما و مجلس انتقاد داشت.»

 بدین‌ترتیب حسن لاهوتی با رویکرد انتقادی خود در مسیر حرکت به سوی حاشیه قرار گرفت و به مرور زمان بر فاصله او با ساختار حاکم بیش از پیش افزوده شد. او اما در حالی به حاشیه می‌رفت که برای سال‌های متمادی از نیروهای محوری در متن مبارزات انقلابی بود.

حسن لاهوتی به واسطه مبارزه با رژیم پهلوی و حمایت از مبارزه مسلحانه و مجاهدین خلق به دفعات راهی زندان شد و برای آخرین بار، از سال 1354 تا 1357 را در زندان شاه سپری کرد. جالب آنکه آیت‌الله لاهوتی از هر سو هدف انتقاد بود. بخشی از روحانیت در سال‌های پیش از انقلاب در حالی او را حامی مجاهدین می‌دانستند که لاهوتی به واسطه امضای فتوای «نجس بودن مارکسیست‌ها» در زندان پهلوی، از سوی مجاهدین مورد انتقاد شدید واقع شده و در زندان این پیام را از موسی خیابانی گرفته بود: «شماها صلاحیت نظر دادن در مسائل اجتماعی را ندارید. زیرا همیشه دنباله‌رو هستید... حد خودتان را بشناسید و پا را از گلیم‌تان بیرون نگذارید.» (مجاهدین خلق از پیدایش تا فرجام، ج 2، ص270)
آیت‌الله لاهوتی نماینده مجلس اول بود که چهارشنبه 6 آبان 1360، در حالی که دو روز پیشتر فرزند او وحید نیز روانه زندان شده بود، بازداشت شد. اکبر هاشمی‌رفسنجانی که علاوه بر سابقه دوستی و خانوادگی (دو فرزند او فاطمه و فائزه با دو فرزند لاهوتی، سعید و حمید ازدواج کرده بودند) اکنون رئیس مجلس نیز بود، خاطره آن روز را چنین در دفترچه خاطرات خود به ثبت رسانده است: «ساعت سه بعدازظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای حسن لاهوتی ریخته‌اند و خانه را تفتیش می‌کنند.

به آقای اسدالله لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی، بی‌حرمتی نشود. گفت به دنبال مدارک وحید لاهوتی هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان برده‌اند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوییم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد. به آقای سیدحسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فوراً آزاد کنند. احمدآقا گفت امام هم از شنیدن خبر ناراحت شده‌اند

 

صبح روز بعد اما اکبر هاشمی‌رفسنجانی که شب را در مجلس خوابیده بود از فوت آیت‌الله لاهوتی باخبر شد: «آقای لاجوردی، دادستان انقلاب تهران گفت که آقای لاهوتی اتهامی نداشته‌اند و برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بی‌اثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد.» (خاطرات هاشمی‌رفسنجانی(

پرونده زندگی حسن لاهوتی اگرچه این‌چنین بسته شد اما حرف و حدیث‌ها در خصوص مرگ او در جای خود باقی ماند. اکبر هاشمی‌رفسنجانی از فرزندان خود خواست که پیگیری ماجرا را به فراموشی بسپارند و خود نیز چه بسا از همین رو، تا چندی پیش هم به رغم گذشت بیش از دو دهه از آن ماجرا، سراغی از آن گزارش پزشکی قانونی نگرفته بود.

سال‌ها پس از درگذشت آیت‌الله لاهوتی اما مطالعه آن گزارش، اکبر هاشمی‌رفسنجانی چهره پرنفوذ جمهوری اسلامی را نیز متحیر کرد؛ آنچنان که گویی همچنان ناگفته‌ها درباره حسن لاهوتی بسیار است.