ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

گفتگوی عرفان قانعی فرد با نوام چامسکی
درباره سیاست های امریکا، پس از فروپاشی اتحاد شوروی
میراثی که ریگان، بوش- پدر
و پسر- برای اوباما گذاشتند
اگر صدام حسین لقمه بزرگ اشغال کویت را برنداشته بود،
 امریکا مقدمات اتمی شدن عراق را فراهم ساخته بود!

 
 
 
 

 

این اساسی ترین نکات طرح شده درگفتگوی مشروحی است عرفان قانعی فرد، در تاریخ 6 ژوئن 2008  در دفنر کار چامسکی در دانشگاه ام ای تی شهر بوستون با وی انجام شده است. نوام چامسکی - متفکر و روشنفکر دگراندیش جهان و استاد زبانشناسی و سیاست معاصر در دانشگاه ام ای تی  است و عرفان قانعی فرد نیز خود دکترای زبانشناسی و تاریخ معاصر.

 

چ : ایالات متحده اولین بار در 1981 دم از مبارزه با تروریزم زد. دولت ریگان بعد از روی کار آمدن با به کاربردن عناوینی چون " طاعون دوران مدرن" ، "بازگشت بربریت به عصر ما" و عبارات خوش آب ورنگی از این دست  در مورد تروریزم،  اعلام کرد مبارزه با تروریزم را اصلی ترین نقطه تمرکز خود قرار خواهد داد.  و البته  تاریخ نشان داد  آنچه ریگان و کابینه اش آن را جنگ علیه تروریزم می نامیدند، در واقع به یک جنگ تروریستی تبدیل شد. آنها چند صد هزار نفر را در آمریکای مرکزی کشتند، از ترور در آفریقای جنوبی که چیزی در حدود نیم میلیون کشته برجای گذاشت و همینطور از تهاجم اسرائیل به لبنان  حمایت کردند،  - در واقع جنگ های تروریستی کلان در سراسر جهان به نوعی مورد حمایت آنها قرار گرفتند - در نتیجه کسی امروزه  مایل نیست از آن دوران حرف بزند و آن را به یاد بیآورد. این نخستین دور مبارزه ایالات متحده با  تروریزم بود و جرج بوش این طرح را دوباره در سال 2001 مطرح کرد.

 

چامسکی در این باره که آیا جمهوری اسلامی و امریکا درکی عقلائی از یکدیگر دارند یا نه؟ می گوید:

 

ایران پس از انقلاب  سال 1979، برای ایالات متحده یک کشور غیر قابل پذیرش، یک دشمن محسوب می شود، زیرا دستورات آمریکا را زیر پا گذاشت. ایالات متحده چنان که می دانید در 1953 رژیم قانونی این کشور (دولت مصدق) را سرنگون کرد و شاه را به کشور بازگرداند و تا زمانی که شاه بر سر قدرت بود ایران برای ایالات متحده مشکل محسوب نمی شد. حتی دانشگاه  MIT  بنا به درخواست هنری کیسینجر، دیک چنی، پل ولفویتز و دونالد رامسفلد مهندسان اتمی ایران را آموزش می داد. این به این معنی است که آنها می خواستند ایران انرژی اتمی و حتی سلاح اتمی داشته باشد. این تعلیم به نوعی هدیه ای بود از طرف MIT    به شاه و باجی در برابر مبالغ قابل توجهی که شاه به آنها می پرداخت.  و حالا همین متخصصان هسته ای هستند که برنامه های هسته ای ایران را اداره می کنند.

در آن زمان ایران یک سیستم دیکتاتوری خشن داشت که از فرامین ایالات متحده اطاعت می کرد. این حمایت بخشی از سیستمی است که سیستم ترجیحی نامیده می شود. قطعا مهم ترین مسئله برای ایالات منابع انرژی منطقه است و سیستمی که می تواند برای دست یافتن به این هدف راهگشا باشد نیز همان سیستمی است که در زمان شاه  برقرار بود. به همین دلیل آنها از دیکتاتورهای حاکم مثل عربستان سعودی در منطقه حمایت می کنند. یعنی دفاع از رهبران مستبد در مقابل مردم کشورشان. این آن چیزی است که  دولت نیکسون  به آن نام پلیس و یا "ژاندارم منطقه" را داد.

 ترجیح دادن یک کشور غیر عرب برای حمایت از این نوع حکومت ها در منطقه و مقابله با مردم کشورهای عرب.

از طرف دیگر حمایت از  حکومت های مستند در برابر ناسیونالیزم سکولار.  ترکیه کشور اصلی در این سیستم بود و پس از آن ، ایران تحت حاکمیت شاه قرار می گرفت. این نقشی است که کمی بعد تر اسرائیل در 1963 بعنوان کشور سوم پیدا کرد. وقتی اسرائیل توانست با حمایت ایالات متحده بر ناسیونالیزم سکولار موجود در جهان عرب که توسط نخبگان حاکم بر عربستان سعودی حمایت می شد  فائق آید وارد این گروه شد. رابطه خوب ایران دوران شاه با اسرائیل نیز به همین دلیل بود.

 

در ارتباط با زبان تهدید نظامی اسرائیل علیه ایران نیز چامسکی می گوید:

 

شما الان در هاوارد هستید و می توانید بهتر تحقیق کنید . واقعیت این است که اسرائیل کشور بسیار قدرتمندی است. نیروی هوایی و زمینی اسرائیل به لحاظ قدرت ، گستردگی و تکنولوژی از هر کشوری به جز ایالات متحده قوی تر است واین کشور البته صدها  سلاح هسته ای نیز دارد. اقتصاد اسرائیل با  ارتباط بسیار نزدیکی که با ایالات متحده دارد بسیار پیشرفته و قوی است . در نتیجه این کشور می تواند به خوبی بر منطقه چیره شود، تنها کشور منطقه که آنها نمی توانند کنترل کنند ایران است. در نتیجه امریکا این کار را برای آنها انجام می دهد.  البته اسرائیل برای فائق آمدن به ایران  تلاش کرده ولی احتمالا به اندازه کافی برای این امر قدرتمند نبوده است. شاید دلیل اینکه حمله به عراق برای اسرائیل چندان اهمیت نداشت همین باشد، چون صدام حسین بسیار ضعیف بود در حالی که ایران به هیچ وجه ضعیف نیست. کشوری است بزرگ ، با 70 میلیون جمعیت و منابع بسیار و نیروی نظامی مدرن و عظیم.

من تصور می کنم ایالات متحده و اسرائیل می کوشند رژیمی شبیه به رژیم شاه را باردیگر در ایران روی کار بیاوند، البته نه رژیم گذشته را، بلکه رژیمی که  تابع ایالات متحده باشد.

البته شاه هم کاملا عروسک دست ایالات متحده نبود و کارهایی هم انجام می داد که آنها نمی پسندیدند. اما او یک مشتری تاثیر گذار بود، در نتیجه آنها حمایتش می کردند. همچنان که از اسرائیل حمایت می کنند. اگر اسرائیل هم کاری بر خلاف منافع ایالات متحده انجام بدهد عکس العمل آمریکا بر انگیخته خواهد شد. روابط بین الملل شباهت زیادی به رابطه های مافیائی دارد. پدر خوانده اطاعت زیردستانش را می خواهد، شاید نه اطاعت کاملا مطلق ولی در هر حال انتظار اطاعت دارد. پس اگر کسی کاری غیر از این انجام بدهد باید تنبیه شود و ایران نیز اکنون کشوری مستقل است.

درباره رابطه امریکا با صدام حسین نیز چامسکی می گوید:

ایلات متحده در 1982 یکی از مهم ترین حامیان صدام حسین بود. آنها از حمله عراق به ایران حمایت کردند. در سال 1982 ریگان نام عراق را از لیست کشورهای حامی تروریست خارج کرد. البته نباید فراموش کرد که این لیست چیزی نیست جز لیست کشورهای مخالف ایالات متحده و در واقع ربطی به ترورریزم ندارد. هدف از این کار این بود که ایالات متحده بتواند با خارج شدن عراق از این لیست، تجهیز نظامی به این کشور برساند. در نتیجه چه به لحاظ فرهنگی و چه ابعاد دیگر موضوع  خروج عراق از این لیست لازم بود. ایالات متحده فاجعه انفال را نادیده گرفت،  قتل عام حلبچه را به گردن ایران انداخت و مانع از یافتن راه حل دیپلماتیک برای جنگ شد. این حمایت پس از جنگ با ایران نیز ادامه یافت.

در 1989 جرج بوش پدر، مهندسان اتمی عراقی را به ایالات متحده دعوت کرد تا در زمینه تولید سلاح های اتمی تحت آموزش های پیشرفته قرار بگیرند. در آوریل سال 1990 بوش یک هیات بلند پایه پارلمانی به عراق فرستاد تا پیام حسن نیت و دوستی او را به دوستش صدام برساند. رئیس این هیئت "باب دل" رهبر گروه اکثریت پارلمان بود که بعد ها  در 1996 کاندیدای جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری شد.  آلن سیمپسون که بعدها به مدیریت مدرسه کندی برگزیده شد و سایر مقامات بلند پایه پارلمانی نیز در این گروه بودند. رونوشت های گزارش این ملاقات وجود دارد. این گروه درود و احترام بوش را به صدام تقدیم کرد و به او گفت که نباید به انتقادات رسانه های آمریکایی که در آن زمان از کنترل خارج شده بودند اعتنا کند. آنها به او قول دادند که مقاماتی که در صدای آمریکا مجموعه برنامه های مستند و تفسیری انتقادی در باره عراق تولید می کنند را بر کنار خواهند کرد. کل این فرایند کاملا دوستانه در تاریخ آوریل 1990 اتفاق افتاد. اما ناگهان در آگوست 1990 صدام کاری انجام داد که خوشایند آنها نبود. او از دستورات سرپیچی کرد یا شاید در فهم دستورات دچار سوء تفاهم شد .

حمله عراق به کویت برای ایالات متحده غیر منتظره  و باور نکردنی بود. تا آنجا که  ما می دانیم آنها انتظار چنین حمله ای را نداشتند، هرچند ممکن است مدارکی وجود داشته باشد که ما از آنها بی خبر باشیم. در واقع آنها حتی روابط نزدیک خود با صدام را حتی بعد از حمله به کویت نیز ادامه دادند. بریتانیا چنان در متوقف کردن همکاری ها کُند بود که حتی پس از حمله به تجهیز نظامی عراق به این روابطه ادامه می داد. این به ایت معنی است که آنها نمی توانستند با سرعت عمل لازم این روابط را متوقف کنند. می دانید که سفرای آمریکا تنها از روی دستورالعمل از پیش نوشته شده صحبت می کنند، سفیر تنها دستورات دولت را منتقل می کند.  اگر گزارش این ملاقات را بخوانید می بینید که سفیر  به صدام گفت که اگر بخواهد مرزش با کویت را اصلاح کند، ایالات متحده مخالفتی نخواهد کرد، چون در آن زمان در منطقه مرزی عراق - کویت بر سر منطقه نفتی "مالا" درگیری وجود داشت.  البته اگر با اشاره ای رهبران عرب را وادار کند که قیمت نفت را بالا ببرند، آمریکا  اهمیت چندانی به اصلاح مرزی نخواهد داد . صدام احتمالا دچار سوء تفاهم شد(و لقمه بزرگ را برداشت). او در هر حال دیکتاتوری بود که با کسی مشورت نمی کرد.  در نتیجه تصور کرد این به معنای چراغ سبزی برای حمله به کویت است و سپس به کویت هجوم برد و این موضوع برای ایالات متحده نگران کننده بود. ایالات متحده نگران این بود که عراق از خاک کویت خارج شود و حکومت را هم بدهد به دست مردم کویت. این نگرانی بود که کالین پاول در آن زمان بیان کرد. آنها نگران این بودند که صدام درست همان کاری را انجام بدهد که ایالات متحده چند ماه پیش از آن در "پاناما" انجام داد. آنها به پاناما حمله کردند چون حاکم آن را نمی پسندیدند و سپس از منطقه خارج شدند و حکومتی را که از دست حاکم پاناما در آورده بودند دادند به دست  مردم این کشور که شکر گزار امریکا بدلیل آزاد کردن آنها از چنگال حاکم پاناما بودند. آنها متوجه شدند که ممکن است صدام این کار را درکویت انجام بدهد.

درباره محاکمه واعدام صدام حسین نیز چامسکی می گوید:

 

آنچه با صدام شد یک بازی نبود. واضح است که من نمی توانم ذهن صدام حسین را بخوانم، اما از مدارکی که در دست است پیداست که او باور داشته که بوش او را یک دوست نزدیک و هم پیمان خود به حساب می آورد. ملاقات ماه اپریل حمل به این شده بود که روابط فی مابین تغییر نخواهد کرد.

از آگوست1990  تا ژانویه که صدام به کویت حمله کرد، چنان که گفتم ایالات متحده نگران عقب نشینی صدام از کویت و روی کار آمدن یک حکومت دیگر در این کشور بود. آنها نمی خواستند چنین چیزی اتفاق بیفتد. صدام نیز بوضوح دریافت که اشتباه کرده است.

درست چند روز بعد از حمله او شروع به فرستادن سیگنال هایی برای در پیش گرفتن مذاکره و دیپلماسی برای حل مشکل کرد، اما ایالات متحده این درخواست را رد کرد. آنچه اتفاق افتاد جالب بود. دولت در تلاش بود تا این مسئله به رسانه ها رخنه کند و منتشر شود اما رسانه ها آن را منتشر نمی کردند.  در نتیجه آنها آن را در اختیار یکی از روزنامه های حاشیه ای نیویورک بنام "نیوزدی" در لانگ آیلند قرار دادند، در حالی که چنین روزنامه ای به وضوح  جایی نبود که چنین اخباری در آ ن منعکس شود. به  این  دلبل بود که در میان روزنامه ها نیویورک در اواخر آگوست می بینید که با تیتر های درشت  نوشته شده : صدام می گوید "بیایید صحبت کنیم". بعدا نیویورک تایمز نیز ناچار شد مطلبی در این مورد منتشر کند. در صفحه های داخلی روزنامه نوشت که صدام چنین پیشنهادی را مطرح کرد و دولت آن را رد کرد.

خبرنگار نیوزدی به گزارش اخبار مربوط به پیشنهادات دیپلماتیک  صدام که سایر رسانه ها آنها را منتشر نمی کردند ادامه داد . در اوایل ژانویه صدام پیشنهادی را مطرح کرد که دولت آن را قابل مذاکره یافت. این که کنفرانس بین المللی تشکیل شود که به مسئله کویت و سایر مسائل منطقه بپردازد ( مسائل منطقه ای کدی است که به معنای موضوع اشغال کرانه باختری توسط اسرائیل است)  اما رسانه های آمریکایی این را نیز منتشر نکردد. من در مورد این موضوع با "بوستون گلوب" صحبت کردم – آنها این موضوع را می دانستند، اما تنها پس از حمله به عراق حاضر به چاپ آن شدند. اگر به بوستون گلوب چاپ شده در تاریخ یک روز بعد از حمله به عراق نگاه کنید مقاله ای از من می بینید که می گوید راه حل مذاکره کماکان وجود دارد. در حالی که حمله به عراق در آن زمان مورد تایید دو سوم جمعیت ایالات متحده بود. در نتیجه چنین مصاحبه ای نمی توانست به چاپ برسد. در نهایت آنها با حمله به عراق احتمال مذاکره را از میان بردند  و این حمله تهاجمی وحشیانه و شریرانه، یک حمله بیولوژیک بود.  وقتی منابع انرژی و برق  در یک شهر بزرگ نابود می شود، این حمله را باید بیولوژیک خواند. بلافاصله بعد از این حمله در مارچ خیزش ناگهانی گروه های شیعه بوجود آمد که می توانست صدام را سرنگون کند و پس از آن خیزش کردها اتفاق افتاد.  اما ایالات متحده هیچ حرکتی انجام نداد. آنها به صدام این اجازه را داده بودند که خیزش شیعیان را در هم بشکند.  ژنرال های عراقی از ایالات متحده در خواست کردند که به آنها اجازه دسترسی به سلاح های ضبط شده عراقی را بدهد، اما ایلات متحده این در خواست را رد کرد.  مقامات ایالات متحده به صدام این مجوز را داده بودند که با استفاده از هلیکوپتر های نظامی و سایر تجهیزات سنگین حرکت های گروه های شیعه را در هم بشکند و هزاران هزار نفر  را بکشند. نیویرک تایمز در این مورد صادقانه برخورد کرد. توماس فریدمن نویسنده دیپلماتیک این روزنامه نوشت "بهترین آلترناتیو برای ایالات متحده یک نظامی عراقی خواهد بود که درست به شیوه صدام عراق را اداره کند، تنها با نامی متفاوت. زیرا وجود او حالا دیگر باعث ناراحتی است". خوب آنها هم این نکته را می دانستند در نتیجه صدام را سرکوب کردند. الن کال نویسنده امور خاورمیانه در نیویورک تایمز نوشت "ما از حمله به شیعیان در عراق ناراضی هستیم".

در 1991 آنها می خواستند صدام را بعنوان حاکم عراق نگه دارند. آنها نمی خواستند مردم عراق بر عراق حکومت کنند و این چیزی است که الان هم نمی خواهند. آنها همانطور که به صدام اجازه دادند جنبش های شیعیان را سرکوب کند به او اجازه سرکوبی کردها را نیز دادند. آنچه رخ داد جالب بود، سرکوب شیعیان توسط رسانه ها پوشش داده نشد، اما در مورد کرد ها به دلیل مسئله قومیتی و نژادی این اتفاق رخ داد. اگر نگاهی به گزارش های تلویزیونی بیاندازیم گزارشگراتی را می بینید که می گویند: به این بچه ها نگاه کنید، آنها درست مثل ما چشم های آبی دارند. یا چیزهایی از این دست. کردهای عراق به ترکیه فرار کردند. ترکیه به دلایل متعدد مایل نبود کردها به کشورش بیایند.   رسانه ها در اینجا بطور کامل  اخبار مربوط به در هم کوبیدن کردها توسط ترکیه را بایکوت کردند.

در سال 1990 ارتش ترکیه دست به حمله ای وحشتناک علیه کردها در جنوب شرق این کشور زد. حدود 50 هزار نفر را کشت و350 روستا را نابود کرد و حدود 3 میلیون نفر را بی خانمان کرد. رسانه ها این موضوع را پوشش ندادند. 

آنها اخباری را که ممکن است به سیاست های دولت آسیب وارد کند منتشر نمی کنند. فراموش نکنید که بیل کلینتون یکی از اصلی ترین حامیان قساوتی است که ترکیه در مورد کرد ها نشان داد. طی سال 1997، کلینتون بیش از کلیه سلاح های فرستاده شده در تمام دوران جنگ سرد به ترکیه تسلیحات فرستاد و رسانه های غربی این موضوع را منتشر نکردند، علیرغم اینکه به آن آگاه بودند.

ق: امریکا در سال 1975 کردها را کلید حل معادله سیاسی در عراق دانست. 

سیاست ایالات متحده در قبال کردها متناسب با تغییرات قدرت تغییر کرد. به تاریخ کردها نگاه کنید . بعنوان مثال به تحولات1975.

چامسگی درباره مذاکره مستقیم میان جمهوری اسلامی و امریکا می گوید:

در سال 2003 ایران پیشنهاد مذاکره در تمام زمینه های اصلی را مطرح کرد. مسائل اتمی، اسرائیل و فلسطین  و ... بوش حتی حاضر به صحبت با دیپلمات سوئیسی که حامل  این پیشنهاد بود نشد. آنها کماکان حاضر به صحبت نیستند. تنها چیزهایی که ایالات متحده مایل است با ایران در مورد آن صحبت کند دو چیز است: اول نقش ایران در مسئله عراق و دوم غنی سازی اورانیوم. در حالیکه طرف ایرانی سوالات دیگری دارد که مایل است در مورد آنها گفت و گو کند. مانند امنیت منطقه. ایران غنی سازی را طی  مذاکرات برای چند سال معلق کرد، اما این روند متوقف شد  زیرا اتحادیه اروپا متعهد شده بود که امنیت شرکت ها   را در مقابل متوقف شدن غنی سازی در ایران  تضمین کند ، در حالی که چنین نکرد.

ایالات متحده مایل به گفتگو در مورد مسائل مورد علاقه خودش است. ایالات متحده تنها در صورتی مایل به گفتگوست که ایران غنی سازی را متوقف کند و دست ایالات متحده را برای اقداماتش در عراق باز بگذارد. این ها شروط ایالات متحده هستند. ایران مایل به مذاکره در مورد امنیت عمومی منطقه است. این دسته کم آن چیزی است که ایران ادعا می کند. یعنی موضع رسمی ایران این است که منطقه باید تماما از سلاح های اتمی پاک شود. 

دولت بوش بشدت به ایالات متحده آسیب وارد کرد و آن را ضعیف کرد. در این مورد  هیچ شکی وجود ندارد.  اما کماکان ایالات متحده قوی ترین کشور جهان است. هزینه ای که ایالات متحده صرف مسائل نظامی - تسلیحاتی می کند بسیار زیاد است.  این کشور ثروتمند ترین کشور جهان است و منابع بسیار عظیمی دارد و در نتیجه قدرت مسلط باقی خواهد ماند؛ دیگر قدرت مسلط  در  آینده نیز چین خواهد بود.

در گروه کشور های عضو همکاری شانگهای  که شامل چین و دیگر کشورهای آسیای مرکزی می شود، ایران ناظر است و ایالات متحده  نیز مایل است که ناظر باشد، اما کشور های عضو این در خواست  را رد کردند. عربستان اکنون حجم بسیاری از نفت خود را به شرق صادر می کند. اروپا از ایالات متحده به نوعی حساب می برد. در نتیجه  وقتی ایالات متحده از کشورها می خواهد که در ایران سرمایه گذاری نکنند، اروپا این کار را می کند، اما چین نه. هند نیز این کار را نمی کند. هند و ایران در حال حاضر در حال مذاکره در مورد خطوط لوله صلح  هستند – در نتیجه درگیری اصلی به نظر من بین امریکا و اروپا در یک طرف و مجموعه کشورهایی است که محور شان چین است. پس بازی پیچیده است. ایران و ترکیه ممکن است در منطقه قدرتمند و مهم باشند، اما آن کشورها قدرت های اصلی اند.

ق: وقتی از کاندولیزا رایس پرسیده شد که راه حل بحران عراق چیست ، پاسخ او این بود : ساده است ، همه نیروهای خارجی و سلاح های خارجی باید از عراق خارج شوند. آیا مقصود او نیروها و تسلیحات آمریکایی بود؟ امریکا خود را نیروی خارجی میداند؟

 نه. ایالات متحده "خارجی" محسوب نمی شود.  اگر ایالات متحده  وارد کانادا شود و  کانادایی ها مقاومت کنند آنها مجرم محسوب می شوند. موضوع دقیقا همین است. آنها می گویند که ایران در امور عراق دخالت می کند و این درست مثل این است بگوئیم چرا متحدین در طول اشغال اروپا در امور آن دخالت می کردند. در تفکر امپریالیستی غربی، ما در جایی دخالت نمی کنیم بلکه همه جا متعلق به ماست. پس همیشه حق با ماست. من در مورد ایران نمی توانم چیزی بگویم، اما رهبران ایلات متحده ، سران سیاسی امریکا  کاملا بر این باورند که ما مالک جهان هستیم و هرکسی که در کار ما دخالت کند اشتباه می کند. اگر ما کشور آنها را تصرف کنیم و آنها مقاومت کنند، آنها مجرم هستند.

ق: مردم آمریکا چطور؟

اکثریت مردم امریکا، شاید سه چهارم آنها معتقدند ایران حق داشتن انرژی اتمی را دارد، اما سلاح اتمی نه. مردم یک منطقه عاری از سلاح های هسته ای را ترجیح می دهند و خواهان قطع فشارها به ایران هستند. این سخن اکثریت مردم ایالات متحده است و البته خبری نیست که مخابره شود یا هیچ یک از کاندیداهای ریاست جمهوری آن را به زبان بیاورند و رسانه ها  آن را منتشر کنند . اما  چیزی است که مردم می خواهند و در اینترنت یا نظر سنجی ها به وضوح مشخص است. پس این راه حلی ممکن است و منطقه ای عاری از سلاح های اتمی یک راه حل است.  علاوه بر آن ایالات متحده بطور رسمی متعهد به این کار است، زیرا وقتی ایالات متحده و بریتانیا به عراق حمله کردند  برای آنکه  تحت پوششی قانونی اینکار را انجام بدهند  به  قطعنامه 687  سازمان ملل استناد کردند.  این قطعنامه امریکا و بریتانیا را متعهد به برقراری منطقه ای عاری از سلاح ها اتمی می کند، که این شامل ایران، اسرائیل و نیروهای امریکایی حاضر در منطقه نیز می شود. این چیزی است که نمی توان به ایالات متحده یادآوری کرد.

 

 

www.persianpuzzle.blogfa.com