در این دو سه روز، دو اتفاق افتاد که در مورد آنها باید
مینوشتم. این دو موضوع، گرچه در ظاهر بیربط میآید، اما به
نظرم نکتهای گفتنی و مشترک با خود دارد:
اول- عبارت «بیبند و بار» که این روزها به نقل و نبات ادبیات
سیاسی حاکم تبدیل شده، به نظر من دقیقترین تعبیری است که برای
این جریان (به طور عام) و دولت نهم و رئیس محترمش (به طور خاص)
میتوان به کار برد. براستی این دولت و حکومت، به کدام بند و
بار پایبند است؟ قانون؟ شرع؟ عرف؟ اخلاق؟ مصلحت؟ عقل؟ و یا حتی
لوطیگری و رفیقبازی؟ به نظرم، ماجرای کردان اولا به دلیل
رسیدن حکومت و دولت به مرحله تولید چنین محصول مشعشعی، نشانه
ناپایبندی آن به اخلاق، شرع، قانون، عرف و علم بود و تنها
ماندن آن فلکزده در جلسه استیضاح هم، نماد آشکاری بر کنار
گذاشته شدن رفاقت و بیپدر و مادری
سیاست در نزد جناح حاکم.
دوم- چهارشنبهشب که خبر توقیف «شهروند امروز» را شنیدم، به
همراه
مهران کرمی عزیز،
راهی دفتر نشریه شدم. میدانستم دوستان (و بویژه، محمد) از
مطلب قبلیام گلایه
دارند. آنجا هم آخر کار روبوسی کردم و بابت ناراحتی احتمالیاش
عذر خواستم.
البته این به معنی آن نیست که حالا که شهروند هم به قبیله
توقیفیان پیوسته، من از نقد و نظرم در آن مطلب برگشته باشم.
غرض این بود که بگویم (و دوستان کیهانی هم بدانند) که رفاقت
داخلی ما، مثل رفاقت آنها نیست که به قول عباس عبدی، با «چسب
قدرت» به هم پیوسته باشند و وقتی عنایت قدرت از یکی برگردد و
یا مصلحت قدرت دگر گردد، اصحاب قدرت هم از آن بیچاره، روی
برگردانند و بیبندوبار بر او حمله برند.
(خلاصه شده و برگرفته از وبلاگ نویسنده) |