یکی از بچه های قدیمی پارسال تصمیم گرفت درس بخواند و ادامه
تحصیل دهد. انقطاع طولانی از تحصیل شانس زیادی برایش نگذاشته
بود. در آزمون کارشناسی ارشد شرکت کرد و در یکی از مؤسسات
آموزش غیر انتفاعی پذیرفته شد. هفته پیش برای ثبت نام رفته
بود. مسئول آموزش آن جا گفته بود جلوی اسم شما کد 9 خورده است،
شما باید به سازمان سنجش مراجعه کنید. در سازمان سنجش به وی
گفته بودند:«کد 9 یعنی وزارت اطلاعات با ادامه تحصیل شما
مخالفت کرده است». به من زنگ زده بود که چه کار کند. و من هم
که دستم به هیچ عرب و عجمی نمی رسد جز همدردی و افسوس هیچ کاری
برایش نتوانستم انجام دهم.
چندی پیش نیز یکی از دانشجویان قبلی اصفهان را دیدم. با معدل
بسیار خوب فوق لیسانس گرفته بود و در یکی از دانشگاه های معتبر
کشور در دوره ی دکتری پذیرفته شده بود. پس از چند ماه درس
خواندن هنوز جواب گزینش وی به دانشگاه نرسیده بود. معمولاً
دانشگاه ها پذیرفته شدگان را ثبت نام مشروط می کنند و پس از
رسیدن جواب گزینش آن ها را ثبت نام قطعی می کنند. دانشجوی
مذکور که فرزند شهید نیز هست و بچه ای بسیار متدین و زحمتکش،
به سازمان سنجش مراجعه می کند و در ان جا در اتاق مخصوص
کارشناسان ویژه چندین ساعت مورد بازجویی قرار می گیرد. جرم
اصلی او این است که یکی ازنزدیکانش فعال سیاسی است! اوایل
تابستان که او را دیدم هنوز بعد از یک سال که از پذیرش وی در
دوره ی دکتری می گذشت بلاتکلیف بود و نمی دانست که از کجا می
تواند دادرسی پیدا کند. به او گفتم سعی کن با برخی مسئولان
مؤثر فعلی شخصاً ملاقات کنی، شاید هنوز ته مانده ای از
جوانمردی و مروت در وجودشان مانده باشد.
این یکی دو نمونه استثنایی نیستند. دانشجویان زیادی تحت عنوان
"دانشجویان ستاره دار" از ادامه تحصیل در داخل کشور محروم شده
اند. سال پیش بچه های تحکیم چالش شدیدی بر سر این مسئله با
مسولان وزارت علوم داشتند که با تأکید زیاد وجود چنین پدیده ای
را تکذیب می کردند و سرانجام ناچار به پذیرش آن شدند. همین
امسال نیز معلوم شد بعضی از بچه های امیرکبیر که درگیر مبارزات
دانشجویی و پرونده معروف نشریات جعلی بودند رسماً از ادامه
تحصیل محروم شده اند. از جمله "پویان محمودیان" که با وجود
احراز رتبه علمی بسیار بالا (رتبه ششم) در آزمون کارشناسی ارشد
رشته پلیمر به این جرم از ادامه تحصیل منع شده است که «عدم
عناد وی با نظام برای وزارت اطلاعات احراز نشده است»!
دانشجویان زیادی هستند که صابون کارشناسان مستقر در طبقه دوم
سازمان سنجش به تن شان خورده است. در اتاق ویژه ای، به اسم
کارشناسان گزینش، مأموران وزارت اطلاعات با دانشجویان به
اصطلاح "ستاره دار" یا به قول آن ها "مورد دار" مصاحبه می کنند
و یا به تعبیری آن ها را مورد بازجویی قرار می دهند. در مواردی
خطر از بیخ گوش دانشجو عبور می کند و آنها می پذیرند با گرفتن
تعهدی دست از سر او بردارند و اجازه ی ادامه تحصیل به وی دهند
و در موارد زیادی نیز اعلام می شود که مشکل شما قابل حل نیست و
شما اجازه ی پذیرفته شدن در فوق لیسانس یا دکتری در کشور
ندارید. به دانشجو یا داوطلب ادامه تحصیل تذکر داده می شود که
حق ندارد در مورد وضعیت خویش خبری منتشر کند و یا به جایی
شکایت برد. به او تفهیم می شود در صورت انجام چنین کارهایی
موضوع پرونده ی وی برای همیشه لاینحل می ماند. در اکثر قریب به
اتفاق موارد، شخص و خانواده اش می پذیرند که صدای قضیه را در
نیاورند تا راهی پیدا کنند و موضوع را با مسالمت حل کنند.
تعداد مواردی که موفق به این کار می شوند زیاد نیست. بیشتر آن
ها ترجیح می دهند راه مهاجرت به خارج و ادامه تحصیل در آن جا
را در پیش گیرند.
این شاید همان چیزی باشد که کارشناسان مستقر در طبقه ی دوم
سازمان سنجش خواهان آن هستند. بسیاری از برنامه ها و برخورد ها
دقیقاً طوری تنظیم شده است که بخشی از جوان ها در ایران
نمانند. به نظر می رسد برخی از آقایان بنا دارند ایران را با
مجموعه ای از جوان ها که در دوران دانشجویی خود یا مؤید و
طرفدار ایشان هستند و یا هرگز لب به هیچ اعتراضی نمی گشایند
اداره کنند. به خاطر می آورم حوالی سال های 53 و 54 که شاه همه
ی احزاب نیم بند آن زمان را برچید و یک حزب فراگیر به نام حزب
رستاخیز درست کرد مغرورانه گفت هر کس نمی خواهد عضو این حزب
باشد گذرنامه اش را می دهیم دستش برود جای دیگری از دنیا زندگی
کند. به یاد نمی آورم آن حرف نا بخردانه هیچ گاه رنگ اجرا به
خود گرفته باشد. اما اکنون عملاً برخی چنان برنامه ریزی می
کنند که همه ی راه ها به روی مخالفانشان بسته باشد جز راه خروج
از کشور. به یکی از جوان ها گفته بودند: «ما الان که شما یک
جوان دانشجو هستید با شما مشکل داریم وای به این که فردا تحصیل
کرده هم بشوید و به شما بگویند آقای دکتر! نه خیر، ما نمی
گذاریم شما به این مرحله برسید.»
به راستی این ها چه کسانی هستند که در پشت درهای بسته برای
آینده ی جوان های ما تصمیم می گیرند؟ این ها کی هستند که به
خود حق می دهند تعیین کنند چه کسی می تواند باسواد باشد و چه
کسی نمی تواند؟ نظام ما به کجا دارد می رود؟ حیطه تصمیم گیری و
دخالت کارشناسان مأموران وزارت اطلاعات در مسایل دانشگاه ها تا
کجاست؟
در شرایطی که وزارت علوم مکلف است به نیابت از دانشگاه ها
دانشجویان با استعداد و زبده را از طریق آزمون های علمی
شناسایی و به دانشگاه ها معرفی کند آیا این وزارتخانه حق دارد
عنان اختیار خویش را یکسره به دست وزارت اطلاعات بسپارد؟ امر
قبیحی که تا چندی پیش پرده پوشی می شد اکنون آشکارا اظهار می
شود و چه بسا برخی از مسئولان ابایی هم نداشته باشند از این که
بگویند تصمیم گیرنده اصلی نه دانشگاه ها هستند و نه وزارت
علوم، بلکه این وزارت اطلاعات است که تصمیم می گیرد متخصصان و
دانش آموختگان آینده کشور چه کسانی باشند.
آیا به سمت همان نظام طبقاتی زمان ساسانیان پیش نمی رویم که در
آن فقط فرزندان موبدان و اشراف حق با سواد شدن داشتند؟ اگر در
آن زمان آن پیر کفشگر به دادخواهی برخواست تا اجازه یابد
فرزند مستعدش بار یابد و باسواد بشود، امروز به کجا باید شکایت
برد؟ پاسخگوی تصمیم های کارشناسانی که باید "عدم عناد بچه های
ما با نظام" را بسنجند چه کسی است؟ آیا هیچ قاضی شجاع و مستقلی
می توان یافت که قادر باشد به شکایت محروم شدگان از تحصیل
رسیدگی کند؟ آیا هیچ نماینده مجلسی پیدا می شود که بدون واهمه
از رد صلاحیت در دوره ی بعد وزیر علوم را به مجلس بکشاند و از
او بپرسد آیا شما پاسخگوی پذیرفته نشدگان هستی یا تمام
اختیارات قانونی ات را در اختیار کسانی قرار داده ای که جرأت
نداری روی حرفشان حرف بزنی؟ آیا در شورای انقلاب فرهنگی که این
وضع نا به هنجار دست پخت آن است یک مرد مسلمان پیدا نمی شود تا
به وضع جوان هایی که از ترس حتی اجازه ی گفتن "یاللمسلمین" هم
ندارند رسیدگی کند و ببیند همان آیین نامه های مبهم و ناقص
شورای انقلاب فرهنگی به چه ترتیبی اجرا می شود؟
زمانی برای رد صلاحیت های داوطلبان نمایندگی و یا اعمال گزینش
های آن چنانی در دستگاه های دولتی دلیل می آوردند که"«این نظام
اسلامی است و نمی تواند اجازه دهد هر کس و ناکسی در آن مصدر
کاری شود». حال حیطه ی آن تفکر انحصارطلبانه به جایی رسیده است
که اجازه نمی دهد جوان ها به صرف شائبه ی مخالفت سیاسی با برخی
جریان ها حتی با پول خودشان ادامه تحصیل دهند. دقت کنید، مشکل
بر سر این نیست که آن ها در داخل این نظام قدرت بگیرند، بلکه
مسئله این است که مخالفان آقایان حتی نباید رشد علمی کنند و در
جای دیگری از تخصص خود بهره مند شوند. و این در حالی است که
کوس تبلیغات درباره ی شکوفایی علمی کشور از هر سو بلند است.
افسوس که فریاد رسی نیست و جوان های مظلوم راهی نمی بینند جز
آن که دل ببندند به رفتن به خارج و یا این که بمانند و بر نسل
پیشین خود نفرین کنند. به یاد آوریم این گفته گرانقدر رسول
اکرم (ص) را که فرمود:«حکومت با کفر می ماند اما با ظلم هرگز» |