ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  ای "هوار"
خانه مان آتش گرفته!
مسعود بهنود
 
 
 
 

 

یا ما روزنامه نگاران راست گفته بودیم وقتی طلب توسعه آزادی می کردیم و آن راخواستی عمومی می گفتیم، آیا راست گفته بودیم وقتی می نوشتیم نهادهای مدنی محافظ اصلی دموکراسی هستند. آیا درست بود که با شهادت طلبیدن از شهادت مظلومانه میرزا جهانگیر خان مدیر روزنامه صوراسرافیل، اولین روزنامه آزادی و قانون، ادعا می کردیم که ما را در صف اول مدافعان آزادی کشته اند و کاشته اند، و آزادی شربتی است که گلوی خلق را حلاوت و تازگی می بخشد.

آیا راست گفته بود حمید مصدق شاعر و روزنامه نگار که "من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمی خیزند"

اینک به خانه ما روزنامه نگاران، خانه صنف و دسته ما طمع برده اند. آیا ما باز بی اعتنا می مانیم. می گذاریم تا این خانه خراب شود و به رویمان بخندند آنان که می گویند آزادی درد نیست. آنان که می گفتند مردم درد نان دارند و ما نانشان می دهیم و دیدیم که آزادی را ستاندند نان هم ندادند و حالا باید تا نگذارند قلم از نان بنویسد.

امروز دومین باری است که مجمع عمومی انجمن صنفی روزنامه نگاران برپا می شود. دیری نیست که روزنامه نگاران ایرانی به جای سندیکایشان که یادگار چهل و اندی مبارزه اهل قلم با سانسور بود و بسته ماند، صاحب خانه ای شده اند. از به دست آورده های حماسه دوم خرداد. یادگار دورانی که دموکراسی ورد زبان ها شد و توسعه سیاسی در اول گام، به مطبوعات جانی داد و جانشان را روانی بخشید. اما اینک انحلال این خانه را در همت خود قرار داده اند. همان ها که در گوش خلایق خواندند دموکراسی فتنه است و زندگی و رفاه شما خوب است. و بدین فریب از مردم به هر گونه رائی ستادند و اینک که سه سال و اندی گذشته با انبوه بی سابقه ای از درآمد نفت با گشاده دستی در مصرف ذخیره ها، تورمی سهمگین و گرانی مهیب به میان آورده اند و در هر زمینه ادعائی از نوع "بهترین" و "بالاترین" به کار آورده اند اما چون به حاصل می رسد همان است که اینک در المپیک به دست آمده است. همان است که در ایجاد هماهنگی بین خودی ها ایجاد کرده اند. همان است که در حفظ منابع طبیعی می کنند، همان است که در قطع گاز و برق دیدنی است. تصویر خلاصه عملکردشان سدهای خالی و زمین های خشک و کارخانه های تعطیل و گروه گروه بیکارست که با دستکاری در آمار و اطلاعات پنهان می مانند تا ستوه آمدگان به فغان آیند و یا خود از بام به زیر اندازند.

این دستاورد کسانی که خود را خادم مردم می دانستند به قاعده راهکاری جز بستن منفذ سخن برایشان باقی نمی گذارد. انحلال انجمن صنفی روزنامه نگاران در حقیقت ایجاد رعب در دل آن هاست که باید قلم از حقیقت گوئی بشویند و به خدمت دستگاه های اداری در آیند که اول صنقه ای به سویشان بیاندازند و به خدمتشان بگیرند و بعد اگر خوب مدیحه نخواندند و خوب "سفیدنمائی" و "بهانه شوئی" نکردند به بهانه ای روانه خیابانشان کنند و دیگر نه حتی انجمنی برای دادخواهی و حق جوئی.

وزارت کار و امور اجتماعی در همین سرزمین روزی روزگاری چنان بود که به طعنه آن را وزارت کارگر می خواندند و صاحبان صنایع بزرگ فغان داشتند که هر کارگر که شکایت بدان جا می برد جز راضی باز نمی گردد. این وزارت قرار بود در ضمن وظایفی که انقلاب برایش نوشت – اهل حرفه را یاری رساند تا در انجمن ها و نهادهای صنفی خود مستقر شوند تا حقشان ضایع نشود. اما دریغا که سی سال بعد از انقلاب، این جا هم بازوی دولت است که اربابی بزرگ تر شده و حکمرانی را آسان و بی گفتگو می پسندند. از آن قبیل که می پندارند رعیت را نباید گذاشت غیرت آورد که در روی ارباب بایستد و درشت بگوید و طلب کند. رعیت که باید بسازد و شکرگزار باشد و فرمانبر.

آیا راست می گویند و این ها شدنی است. آیا بستن انجمن صنفی به این راحتی امکان پذیرست. اگر چنین باشد پس راست گفته اند.

اگر امروز مجمع عمومی انجمن صنفی را از حضور خود مملو نکنیم و از حد نصاب نگذرانیم، اگر ما روزنامه نگاران نتوانیم، با برداشتن قدمی و حرکت به سمت خانه خود را نگهبان باشیم و بازش نگهداریم آن گاه حق با آنان خواهد بود که می گویند نه جامعه مدنی، نه حقوق بشر، نه آزادی بیان. به اعتقاد آنان این همه را باید پوچ شمرد و رها کرد خلائق را در دریای فریب و هیجان برانگیزی، پاشیدن اسکناس های هر روز بی ارزش تر شده. تا به قول آن سردار رمی "شهری سوخته از ما بماند که کس هوای جانشنینی بر سر راه ندهد و قصر و تخت ما را بماناد همواره".

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد