ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 
نه تنها هاشمی رفسنجانی، که ملت رسیده است به اینجا
خداوندگارا!
یا مرا بکش و یا کاترین را
امیرپرویز ناظر
 
 
 
 
 

 

تمام سخنرانی آقای خامنه ای را از تلویزیون جمهوری اسلامی با دقت بسیار گوش کردم و تمام مدت به تغییرات چهره او واطرافیانش نگاه کردم تا هیچ چیز از نظرم دور نیفتد. مخلص کلام رهبر و گفته های او خطاب به آنان که در این چند هفته از بیکفایتی احمدی نژاد و به بحران کشیده شدن ایران در همه عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ازهمه مهم تر نظامی و روابط بین المللی جان بلب شده اند و به تکاپو افتاده اند، این بود که "هیچ تغییری اجازه نیست و هر آنچه اراده فرموده‌ایم وسیاست کرده ایم به نحو اکمل می باید انجام پذیرد".

چهره آشفته وزرا و حتی خود احمدی نژاد تماشائی بود.همه صورت ها پر از گره و بهم ریخته بود. احساس نگرانی از کلماتی که از دهان گوینده خواهند شنید و حتی نمی توانند کلمات بعدش را حدس بزنند. اکثر آنها سرهایشان پائین بود وهمه یک حالت گیر افتادگی داشتند. از همه جالب‌تر قیافه مظاهری رئیس بانک مرکزی بود که این روزها اختیار پول نفت را از دست احمدی نژاد گرفته است و زیر نظر رهبر برده است و تنها اوست که در این میانه در این روزها فکر می کند که خواجه حرم است و خزانه دار.

همه آنانی که در طرفین خامنه ای نشسته بودند، هرکدام چند صباحی دوران درون کابینه ای را گذرانده بودند و حالا کنار نشسته اند و خوب می دانند که چگونه بازی خورده اند و حالا چاره ای جز تکریم وتعظیم مقام معظم را ندارند و هیچ راه گریز و مفری برایشان قابل تصور نیست. از خیل این جماعتی که اکثرشان در مجمع تشخیص مصلحت صندلی دارند، تنها شیخ الرئیس هاشمی است که گریبان رها کرده و از چراغ قرمز ها رد میشود، که از قضا هم او در این مراسم غایب بود. هاشمی رفسنجانی در این روزها همه رفتار و سخنانش دوران رهبری ماجرای عزل بنی صدر را تداعی می کند. از آیت الله شاهرودی قاضی القضات هم در این مراسم خبری نبود.

در طرفین چپ و راست خامنه ای احمدی نژاد و گلپایگانی رئیس دربار ولایت نشسته بودند و این بسیار با معنا بود. آنها غایب بودند، همچنان که خاتمی غایب بود. تنها شیخ مهدی کروبی این روزها وظیفه بر هم زدن جبهه " وحدت ملی" را که برمحور خاتمی شکل گرفته برعهده گرفته در صف های آخر نشسته بود. ازهمانجا هم یکراست رفت به کنگره اسدالله لاجوردی و کنار ناطق نوری نشست.  در حاشیه همین مراسم نیز در جمع خبرنگاران در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا حزب اعتمادملی با مشارکت به ائتلاف می‌‏رسد، اظهار داشت: ما با مشارکت گفت‌وگویی نداریم؛ اما آقای موسوی خوئینی‌‏ها از ما دعوت کرده است که به گفت‌و‌‏گو نشسته و در مورد انتخابات به نتیجه برسیم. و در پاسخ به پرسش دیگری، مبنی بر اینکه اگر آقای خاتمی کاندیدا شود شما در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌‏کنید یا نه؟ گفت: ضمن اینکه خاتمی و حرمت آن برای ما عزیز است ولی ما کار خودمان را انجام می‌‏دهیم. در جلساتی که توسط مجمع روحانیون برگزار می‌‏شود، شرکت می‌‏کنیم چرا که در این جلسات اصل بر تعامل، گفت‌وگو، عدم تخریب همدیگر و حرمت یکدیگر را نگه داشتن است. ما ضمن احترام به گروه‌‏های اصلاح طلب دیگر، کار خود را به صورت مستقل انجام می‌‏دهیم و اگر روزی قدرتی داشته باشیم و امکاناتی در اختیار ما قرار بگیرد و به طور مثال دولتی تشکیل دهیم، با وجود اینکه حزبی و تشکیلاتی عمل می‌‏کنیم، از همه نیروها استفاده می‌کنیم.

ناطق نوری هم که چند هفته بود احساس وظیفه میکرد و رفت و آمد هائی را شروع کرده بود که "دولت وحدت ملی " درست کند، پس از این جلسه مانند کروبی خیلی زود فهمید که میل آقا به کدام سو قرار گرفته و به همین دلیل  در جواب به سئوال خبرنگاری که درباره انتخابات ریاست جمهوری پرسیده بود گفت: «پیشنهادم یک تئوری بود تا افراد مشخصی را که همگی بر آن اتفاق نظر داشته و مورد قبول رهبری باشد، برای کاندیداتوری به مردم معرفی کنند ولی متاسفانه هر گروهی به دنبال کار خود رفته و این تئوری در نطفه خفه شد چرا که هر گروهی آتش را برای غذای خود می خواهد.»

جا لب اینکه همین جمله، یعنی "این تئوری در نطفه خفه شد" پس از چند ساعت در سایت ها حذف شد!

 ناطق نوری با ظرافت بسیار عقب نشینی خود را در پاسخ به این سئوال که نظرش درباره عملکرد دولت چیست اعلام کرد: «با توجه به بیانات مقام معظم رهبری دیگر حرفی باقی نمی ماند.»

ناطق نوری هم حرفش را زد و هم  حرف های قبلی اش را پس گرفت وهم با ابراز وفاداری  نسبت به "مقام معظم" خودش را از تیر رس ایشان و فرماندهان سپاه دور کرد.

همه کسانی که با مقام معظم سر و کار دارند و در زمره اصحاب حلقه اول محسوب میشوند، در یکماه اخیر حرف هائی زدند که همگی نارضایتی "رهبر" از عملکرد  احمدی نژاد را تداعی می کرد، تا آنجا که نهضت آزادی به این خیال خام افتاد که بهترین وقت مطرح کردن "عدم کفایت" احمدی نژاد در مجلس است. خود رهبر هم بمناسبت نیمه شعبان با مردود اعلام کردن خرافه گوئی در مورد ارتباط با امام زمان به نحوی چانه احمدی نژاد را در این زمینه بست. البته در سخنان آشفته اخیر و مورد بحث نیز بالاخره خود احمدی نژاد هم با کنایاتی که رهبر از رفتار فراقانونی او بر شمرد نفهمید مورد تائید است یا مورد غضب؟

عجب فرهنگی است این فرهنگ جا افتاده و 2500 ساله شاهنشاهی در ایران!

موارد بی شماری را می توان بر شمرد که علی خامنه ای همه خدمتگزارانش را به بازی می گیرد و سر انجام از صحنه حذف می کند. تنها در این میان آنانی ماندگار ترند که با زیرکی تجاهل می کنند و کمتر در سیاست دخالت.

براستی منشاء این آشفته فکری "رهبر" که روز به روز همراه با دژم تر شدن صورتش بیشتر می شود چیست؟ آیا این یک تاکتیک است که ایشان در مورد لزوم به کار می برد یا اصولاً ذهنش آشفته تر شده است؟

صرف نظر از منشاء این ویژگی، آنچه که این روش در عرصه اداره کشور اثرات خود را بجا گذارده همین بحرانی است که گریبان کشور ما را گرفته است و به مرز های غیر قابل برگشت نزدیک می شود.

چگونه است که رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام ابعاد این فاجعه در حال وقوع را در دیدار های گوناگون  به بیانی روشن و واضح آشکار می کند و "رهبر" از درک عمق فاجعه قریب الوقوع  نه تنها استنکاف می ورزد، بلکه آحاد ملت را با خود به آن سمت می برد!

زمانه سخت و تنگی است و تنها راه برون رفت از این ورطه هولناک که روز به روز نزدیک تر می شود همان اقبالی است که نصیب آقا محمد خان قاجار در جنگ با قشون پر هیمنه روس بر سر تفلیس شد.

می گویند شبی که فردای آن می باید دو قشونی که رو در رو صف آرائی کرده بودند با هم بجنگند آقا محمد خان تا صبح نخوابید و پای منقل آتشی نشسته و خیره به آن نگاه می کرد و در اندیشه آن نبردی بود که مرگ و زندگی او بدان بسته بود. برتری قشون روس همه فکر او را به خود مشغول کرده بود. هرچه فکر کرد که با چه حیله ای بازنده این جنگ نباشد عقلش بجائی نرسید.عاقبت با طلیعه سحر از پای منقل آتش بلند شد و بساط آن را با لگدی برهم زد و دو دست را بر آسمان بلند کرد و در حضور همه سرداران خود که آنها هم تا صبح بیدار بودند با صدای بلند دعا کرد: «ای خدای بزرگ! یا جان من بگیر و یا جان این زن (ملکه کاترین) را»

صبح شد و خبر آوردند که قشون روس در حال عقب نشینی است و ساعاتی بعد معلوم شد که کاترین شب قبل مرده است. این مثل بدان نیاوردم که آقا محمد خان مستجاب الدعوه بود، بلکه پیام این واقعه این است که آدم هوشمندی نظیر آقا محمد خان بخوبی به این نتیجه رسید که هیچ راه چاره ای آبرو مندانه تر برایش نیست جز آنکه یا خودش بمیرد و یا کاترین.

شاید رسیده باشد نوبت آن که  رفسنجانی هم دست به آسمان بردارد. همچنان که آقا محمدخان برداشت.