پیشاپیش از اینکه ناگزیرم با ادبیات عبید زاکانی بنگارم پوزش
می طلبم، چاره ای نیست.
حکایت کنند، عبید را به زندان افکندند، هم ولایتی او پرسید:
"فلان بچه مردم گذارده ای که به زندان افتاده ای؟" گفت: "نه"
پرسید: "پس فلان بزرگسال گذاشته ای؟" پاسخ داد: "نه جان من،
جرم من سیاسی است!"
هم بند او گفت: "خوب از اول می گفتی که فلان مسئولین گذاشته
ای!"
ظریفی می گفت: زید در زمان طاغوت زندانی سیاسی بوده است،
نابخردان خرده گرفتند و کاغذ پاره ای را پیراهن عثمان کردند که
اتهام زید "ازاله بکارت" بوده است. پس رندان شور کردند و هیات
تحقیق و تفحص تشکیل دادند تا ارتباط جرم سیاسی و ازاله بکارت
را بیابند، بزرگ رندان گفت: زید الحق که از پیشتازان مبارزه با
طاغوت و سردمداران رژیم بوده است، شاید دختر و یا خواهر یکی از
مسئولین طاغوتی را قبول زحمت فرموده اند و این حرکتی نمادین
است که "خوار طاغوت را ... بعله"
با خود گفتم، ما که نوجوان بودیم و از عمق مبارزه سیاسی چیزی
نمیفهمیدیم و فقط درسطح خیابان ها شعار می دادیم، غافل از
اینکه کسانی مرد عملند و مبارزه آنان عمقی است. |