ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  گفتگوی حرفه ای اکبر منتجبی با محسن رفیقدوست
30 سال تصفیه و جا به جائی
تا رسیدن سپاه به لحظه کنونی
 
 
 
 

 

اکبر منتجبی مصاحبه ای صریح و خواندنی با "محسن رفیق دوست" از فرماندهان کمیته ها و سپس وزیر سپاه، که در ادامه سرپرست بنیاد مستضعفان شد انجام داده است. این مصاحبه از جمله مصاحبه های حرفه ایست که از نسل تازه روزنامه نگاران رشد یافته در جمهوری اسلامی در "شهروند امروز" منتشر شده است. گفتگو در "بنیاد نور" انجام شده که مقر کنونی رفیقدوست است.

این مصاحبه را خلاصه کرده ایم. یعنی نکات مهم خبری آن را بیرون کشیده ایم. البته این بدان معنی نیست که بقیه مصاحبه خواندنی نیست، بلکه ما بموجب سیاستی که در پیک نت اعمال می کنیم، تا آنجا که امکان داشته باشد مطالب را خلاصه می کنیم تا خوانندگانمان سریع تر بتوانند پیک را بخوانند.

درابتدای این مصاحبه رفیق دوست می گوید:

بعد از اینکه ریاست بنیاد مستضعفان را تحویل دادم بنیاد نور را که خیریه است، تاسیس کردم. در این بنیاد فعالیت اقتصادی هم انجام می‌دهیم اما درآمدش شخصی نیست، برای کارهای خیر است. در بنیاد نور مشغول تولید مواد اولیه دارو هستیم. ساختمان‌سازی می‌کنیم، در پنج یا شش رشته دارویی فعالیت می‌کنیم.  مخصوصا داروهایی که از خارج می‌آیند.

... من هنوز عضو هیات امنای بنیاد مستضعفان هستم. سپاهی هم هستم. یعنی  سرتیپ سپاه پاسداران هستم.  نه بازنشسته شدم و نه مستعفی. اگر 5  یا 10 نفر در تاسیس سپاه نقش برجسته‌ای داشته باشند، نقش من، نقش اول است.

اوایل تشکیل سپاه، امام من را احضار کردند. گفتند شما برای سپاه عضوگیری می‌کنید چه سوالاتی می‌پرسید. آیا می‌پرسید مقلد چه کسی هستید. گفتم بله. گفتند:  به چه دلیل می‌پرسید؟ به شما چه مربوط است؟ گفتم آقا ما می‌خواهیم اینها را مجهز کنیم تا بروند جبهه و شهید بشوند.  گفتند:  مگر مقلد دیگران باشند شهید نمی‌شوند؟ دیگر نپرسید مقلد چه کسی هستید. اصلا نپرسید این سوال‌ها را.

- روی دسته‌بندی‌های سیاسی هم دقت داشتید؟

این را هم امام گفته بودند .بله بر این موضوع هم دقت می‌‌کردیم که دسته‌بندی سیاسی در سپاه رخ ندهد.

- شما خودتان گرایش سیاسی نداشتید، مثلا به موتلفه؟

من همیشه یکی از افراد نسبتا رده بالای جمعیت موتلفه قبل از انقلاب بودم.  یعنی تا مقطع انقلاب عضو آن بودم.  انقلاب که پیروز شد، حزب جمهوری دو، سه روز بعد تشکیل شد. به دکتر بهشتی عرض کردم که بروم در حزب‌ اسم بنویسم گفتند نخیر شما برو به سپاه. الان 28  سال از آن روز می‌گذرد. در این مدت من یک روز هم در جلسات موتلفه شرکت نکردم.(برای صحت ادعای او، رجوع کنید به مطبوعات، در زمان تغییر رفیقدوست از سر بنیاد مستضعفان و ملاقات های حبیب الله عسگراولادی دبیرکل وقت موتلفه با رهبر و دیگران برای ابقای او بر سر این بنیاد!)

- ولی همه شما را موتلفه‌ای می‌دانند. گرایش خود شما هم چنین است.

بله به‌خاطر این که آنها را خوب می‌شناسم، نظر امام و مقام معظم رهبری را درباره آنها می‌دانم. به نظرم تنها حزبی است که نظر مراجع تقلید بر مرامنامه و اساسنامه‌اش ارجح است. من هنوز نظامی هستم اما اگر یک روز این مانع برداشته شود، من به عضویت آن حزب درمی‌آیم. اما الان نه. شما اصلا جهت‌گیری سیاسی علنی از من می‌بینید؟  نه!

- بله. خاطرم هست از آقای لاریجانی حمایت کردید.

خب هر ایرانی به یک کسی رای می‌دهد اما من کاندیدای موتلفه را تبلیغ نکردم.

- آقای لاریجانی کاندیدای موتلفه بود.

کاندیدای یک گروه‌هایی بود. نه فقط موتلفه.

- فرقی نمی‌کند. شما الان طرفدار اصولگرایان هستید. درست است؟

بله.

- یعنی گرایش سیاسی.

فکر می‌کنید من طرفدار جناح راست هستم. نه. من خود جناح راست هستم.

- نظرتان درباره آقای احمدی‌نژاد و عملکرد ایشان چیست؟

باید دایره استفاده از نخبگان مملکت را فراخ‌تر کند.

- در بعد سیاست خارجی، آیا منش و رفتار ایشان را می‌پسندید؟

تکرار بعضی از شعارهای ایشان را نمی‌پسندم.

- مثل هولوکاست؟

به نظرم خیلی لازم نیست این حرف‌ها و شعارها را بگوییم.

 

نظر شما درباره تغییر فرمانده کل سپاه و آمدن سردار جعفری چیست؟

به نظر من عمر مفید مدیریتی هر کس برای کار 10 سال است.  مقام معظم رهبری نیز این اصل را به خوبی اجرا می‌کنند . با همین طرز تفکر من از بنیاد کنار آمدم. آیت‌الله محمد یزدی تغییر کرد. سردار صفوی نیز با پایان 10 سال فعالیت خود، تغییر کرد.

- سردار جعفری را چگونه می‌بینید؟

از برادران بسیار پراثر در سپاه پاسداران است.  خوش‌ سابقه و ولایتی است و در زمانی که رئیس مرکز راهبردی سپاه بود، برای فرماندهی آماده می‌شد. لذا تغییر به جا و به‌موقعی بود

... در زمان صفوی بخش کمی از سپاه وارد حوزه اقتصادی شد. نه لشکرها و نه تیپ‌ها. یک قرارگاه سازندگی به نام قرب راه‌اندازی شد و عده‌ای به آنجا رفتند. سد ساختند و کارهای سازندگی کردند. به دنبال تجارت نرفتند.

 

- اما در این اواخر سپاه حتی وارد مناقصه‌ها نیز شد. مثل مناقصه وزارت نفت که سپاه آمد و قراردادی هم بسته شد، یا فرودگاه امام.

نه این فعالیت اقتصادی نیست. این سازندگی است. تجربیات سپاه در جنگ، باعث بنیه قوی مهندسی آن شد. هم از نظر عده و هم از نظر عُده. هم مهندسین سطح بالایی پیدا کردند و هم سپاه تجهیزات خوبی به دست آورد . بعد آنها را برای سازندگی کشور به کار گرفت . هم فرودگاه می‌سازد و هم پالایشگاه . قرارداد نفتی نبست، به عنوان پیمانکار وارد شد، برنده دو تا از فازها شد.  تا از دولت پول بگیرد، پروژه را انجام بدهد.  پس این بحث اقتصادی نیست.  سازندگی است.

- به نظر شما آیا وجهه خوبی دارد که یک نظامی وارد فعالیت‌های ولو سازندگی شود؟ آن‌هم به عنوان پیمانکار؟ آیا این به ورود اسلحه و فعالیت‌های اقتصادی تعبیر نمی‌شود؟ کما این‌که در خارج از کشور چنین القا می‌کنند.

... سپاه اصلا به قراردادهای نفتی به این تعبیر که برود نفت بخرد یا بفروشد، وارد نشده است. وارد مزایده شده اما مزایده‌ای مثل ساخت اتوبان تهران-  ساوه. در این موقعیت از امکانات سپاه برای آبادانی‌ کشور استفاده می‌شود. از این گذشته، این نیروهای سپاه باید به کار گرفته شوند تا سرحال بمانند.

- با مانور نظامی نمی‌توانیم نیروها را سرحال نگه داریم؟

برای نیروهای غیرمهندسی هر چند وقت یکبار مانور نظامی را برای همین کار می‌گذاریم. میلیاردها تومان نیز خرج می‌کنیم تا هم تمرین جنگ کنیم و با دشمن فرضی بجنگیم و هم نیروها و رزمنده‌ها بدانند همیشه با توپ و تفنگ کار دارند. در بخش مهندسی نیز همین پروژه نفتی را کسی قبول نکرده بود تا این که سپاه آن را قبول کرد.

- می‌گفتند رقبای خارجی حضور داشتند.

خارجی‌ها می‌خواستند در قبال انجام آن پروژه‌ها از ما نفت و گاز بگیرند.

- شما فکر نمی‌کنید تحویل گرفتن یک پروژه توسط سپاه و واگذاری آن به بخش خصوصی یک نوع دلالی باشد و اینگونه تعبیر شود؟

نخیر. خود سپاه کار می‌کند.  دلالی نیست.

- مگر سپاه پروژه را به بخش‌های دیگری واگذار نمی‌کند؟

یک کار بزرگ را که هیچ‌کس نمی‌تواند انجام دهد مجبورند آن را تقسیم کنند و به بخش‌های مختلف بدهند.  

 

- برخی تحلیل می‌کردند چون سردار جعفری به جنگ‌های چریکی و غیرمنظم احاطه کامل دارند و حتی این دوره‌ها را آموزش داده‌اند، سپاه به سمت آموزش وتقویت جنگ‌های نامنظم حرکت خواهد کرد. در حالی که قبلا آموزش‌ها کلاسیک بوده است.

سردار جعفری در جنگ‌های چریکی حضور نداشته. ایشان فرمانده قرارگاه بود.  بعد فرمانده نیروی زمینی سپاه بود . آخرین سمت ایشان ریاست مرکز راهبردی سپاه بود. بعد از سه سال هم فرمانده کل سپاه شد تا سپاه با تهدیدات امروز به ‌روزتر باشد.

- با این حساب تحلیل شما از در حاشیه قرار گرفتن نیروی مقاومت بسیج چیست؟

بسیج که نهاد مستقل نبود. از ابتدا زیر نظر سپاه بود. از مدت‌ها قبل بحث بر سر این بود که سپاه از بسیج بهتر استفاده کند.  مخصوصا در زمانی که تهدیدات وجود دارد. البته من جزو کسانی هستم که معتقدم آمریکا هیچ‌وقت، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. اما این فکر من است. سپاه که نباید اینگونه فکر کند. آنها باید اینگونه فکر کنند که هر روز ممکن است به ایران حمله شود. لذا باید ابزار کار خود را فراهم کند و آن ابزار در اختیارش باشد. تشخیص فرمانده جدید سپاه این است که اگر بسیج و نیروی زمینی سپاه به یکدیگر نزدیک باشند و فرمانده بسیج نیز فرمانده سپاه باشد، امکان سازماندهی و به‌روز شدن بیشتر است.

 

- سردار جعفری در اولین سخنان خود پس از تصدی فرماندهی کل سپاه، تاکید کردند که سپاه بر تهدیدات داخلی متمرکز خواهد شد. این سخن باعث شد که برخی فکر کنند چه اتفاقی قرار است بیفتد.

ببینید سپاه اصلا در بستر مقابله با تهدیدات داخلی تشکیل شد. ما قبل از اینکه وارد جنگ با عراق شویم، با 103 گروهک غیرقانونی خلق‌الساعه که همه آبشخور خارجی داشتند روبه‌رو شدیم و سپاه بود که همه آنها را سرجایشان نشاند. پس وظیفه سپاه همیشه دفاع از دستاوردهای نظام و انقلاب است. اگر تهدیدات داخلی باشد وظیفه سپاه مقابله با آن است. اگر مثل جنگ تهدیدات خارجی باشد، سپاه به کمک ارتش می‌رود. من الان دقیقا خاطرم نیست که سردار جعفری چه گفته بودند اما می‌بینیم که آمریکا برای سرنگونی و به‌هم ریختن حکومت و نظام ما بودجه می‌گذارد. خب چه کسی باید به فکر باشد؟ این وظیفه سپاه است. پس فرمانده سپاه نیز برای مقابله با تهدیدات است که می‌گوید باید آماده باشیم.

 

- روایت‌های مختلفی نیز از تاسیس سپاه وجود دارد. یک روایت شما دارید. یک روایت آقای محمد غرضی دارد که می‌گوید مجوز و حکم سپاه را از امام گرفته است. یک روایت محسن سازگارا دارد که محمد توسلی نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را پیشنهاد کرد. یک روایت هم دکتر ابراهیم یزدی دارد که دولت موقت تشکیل "گارد ملی" را به عهده ایشان گذاشته بود اما ایشان چون با این عنوان موافق نبوده، ترکیب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برمی‌گزیند و یک شورای 5  نفره زیر نظر دولت موقت تشکیل می‌دهد که آنها اعضای اولیه سپاه بودند. روایت آقای علی‌محمد بشارتی نیز وجود دارد که به فعالیت‌های شهید محمد منتظری در این‌باره اشاره می‌کند. واقعا کدامیک از این روایت‌ها درست است؟

من به عنوان مدعی همه این آقایان را دعوت به مناظره می‌کنم. فکر می‌کنم حافظه من در خصوص تشکیل سپاه از همه آنها قوی‌تر است. فکر تشکیل نیرویی برای انقلاب، از قبل از پیروزی، مطرح بود. اولین کسی که آن را مطرح کرد مرحوم شهید محمد منتظری بود. هنوز امام به ایران نیامده بود. ایشان یک روز به مدرسه رفاه آمد و به دوستان گفت که باید یک نیرو برای انقلاب تشکیل بدهیم. ایشان عنوان "گارد ملی" را مطرح کرد و گفت که باید گارد ملی تشکیل دهیم. یک خانه‌ای در خیابان ایران بود متعلق به آقای اخوان، که بعدها تبدیل به دبیرستان رفاه شد. در آنجا بعضی شب‌ها جلسه می‌شد. خیلی‌ها می‌‌آمدند. همانجا صحبت از تشکیل گارد ملی مطرح شد.

یک روز که احتمالا نهم اسفند1357  بود، در مدرسه علوی بودم. کارها را انجام می‌دادم. مرحوم شهید بهشتی، جلوی پله‌های مدرسه علوی من را صدا کردند. مرحوم شهید مطهری، آقای هاشمی‌رفسنجانی، مقام معظم رهبری و آقای موسوی‌اردبیلی نیز حضور داشتند. گفتند الان آقای لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت در پادگان عباس‌آباد جمع شده‌اند. من رفتم. آقایان محسن سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، صباغیان، تهرانچی و دانش‌ منفرد آنجا بودند. من آنها را می‌شناختم و آنها هم من را. گفتم سلام علیکم. سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست.

- شورای فرماندهی همان زمان انتخاب شد؟ یا همان افراد بودند؟

همانجا انتخاب شد. دانش ‌منفرد به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد. من مسوول تدارکات، بشارتی مسوول اطلاعات، مرتضی الویری مسوول روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پست‌هایی گرفتند.

- از دولت موقت هم کسی آنجا حضور داشت؟ بالاخره طبق گفته شهید بهشتی شما زیر نظر آنها باید فعالیت می‌کردید.

بله، آقای صباغیان آنجا بود و در حکم امام تاکید شده بود که ما زیر نظر آنها هستیم. چون مسوولیت من تدارکات و تهیه امکانات بود، لذا می‌بایست با آنها ارتباط می‌گرفتم. اولین مراجعه ما به آقای یزدی همین زمان بود. با موافقت آقای یزدی، ما ساختمان اداره چهارم ساواک را که محل شنود مکالمات بود، گرفتیم. اینجا شد ساختمان اول سپاه. بعد ثبت‌نام را آغاز کردیم. بعد آقای محمد غرضی آمد و مسوول عملیات شد.

همزمان با تشکیل سپاه ابوشریف هم تشکیلات مشابهی در پادگان جمشیدیه ایجاد کرده بود و مرحوم شهید محمد منتظری هم در محل گارد دانشگاه‌ها مشابه کارهای ما را انجام می‌دادند. در همین ایام در 14 اسفند 57، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از ادغام هفت سازمان مسلح قبل از انقلاب، تشکیل شد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چون مسلح بودند، کاری شبیه سپاه پاسداران انجام می‌دادند. بعد از چند روز من دیدم که اینگونه نمی‌شود. جلسه‌ای تشکیل دادم و همه آنها را دعوت کردم. توافق کردیم در هم ادغام شویم. خودم به شورای انقلاب گفتم. آقای هاشمی مامور شدند که رسیدگی کنند. پس از ادغام جواد منصوری به فرماندهی انتخاب شد. ابوشریف مسوول عملیات شد و پادگان ولی‌عصر را راه انداخت.

یک روز در قم به دیدن امام رفتم. اتفاقا سران مجاهدین خلق نیز آمده بودند به دیدن امام. مسعود رجوی، موسی خیابانی و پرویز یعقوبی را دیدم. قرار ملاقات با امام داشتند. تا اتاق امام خالی شد، سریع رفتم داخل اتاق و از امام خواهش کردم با آنها ملاقات نکند. امام گفتند که نه آقا اینها باید بیایند و حجت بر آنها تمام شود.

 خدمت امام عرض کردم شما سپاه را زیر نظر دولت موقت تشکیل دادید. اما بار ما با دولت موقت بار نمی‌شود. حضرت امام فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد.

- کسانی مانند شهید محمد منتظری قبول کردند؟

اتفاقا او خیلی اذیت کرد. خودش که نیامد. بعد من به اتفاق ابوشریف به دیدنش رفتیم. او من را دستگیر کرد و نصف روز نگه داشت. بالاخره با هم کنار آمدیم. از بچه‌های سازمان مجاهدین انقلاب هم قرار شد آنهایی که می‌خواهند به سپاه بیایند، کار حزبی را رها کنند و آنهایی که علاقه‌مند کارهای حزبی هستند، کار نظامی را ترک کنند. محسن رضایی از همان جا به سپاه پیوست و شد مسوول اطلاعات سپاه. به جای بشارتی آمد. بنی‌صدر که رئیس‌جمهور شد، در سپاه نیز تغییراتی رخ داد. قبل از اینکه بنی‌صدر بیاید، جواد منصوری کنار رفته بود و عباس دوزدوزانی فرمانده شده بود. بنی‌صدر که رئیس‌جمهور شد، مرتضی رضایی فرمانده سپاه شد.

مرتضی رضایی واقعا یک جوان بسیار متدین و ولایتی بوده و هست. چون بنی‌صدر او را به فرماندهی انتخاب کرده بود، بچه‌های سپاه تحویلش نمی‌گرفتند و قبولش نداشتند. بنی‌صدر هم فکر می‌کرد مرتضی هم‌عقیده اوست در حالی‌که اینگونه نبود. وقتی بنی‌صدر برکنار شد، قرار شد در سپاه نیز تغییراتی رخ بدهد. احمدآقا گفتند که امام فرمودند خود بچه‌های سپاه یک نفر را معرفی کنند. ما برای شهید کلاهدوز و محسن رضایی رای گرفتیم. اما محسن رضایی رای نیاور.  سه تا رای آورد.کلاهدوز 7 رای داشت. فردا صبح کلاهدوز با یک قرآن و در حالی که عبا روی دوشش بود آمد دم خانه ما به من گفت تو را به این قرآن مرا فرمانده سپاه نکنید. گفت من ارتشی هستم. نمی‌‌خواهم فرمانده سپاه بشوم . گفت من سروان کلاهدوز هستم.

مرحوم لاهوتی خیلی مخالف محسن رضایی بود. ما دوباره لابی کردیم و یک رای به برادر محسن رضایی اضافه کردیم. من و رضا سیف‌اللهی مامور این کار بودیم. فکر می‌کنم رای فروتن را برای محسن رضایی گرفتم. زنگ زدم به احمدآقا و کل جریان را گفتم. اینگونه محسن رضایی فرمانده سپاه شد.

- فکر ایجاد وزارت سپاه و به‌تبع آن وزارت شما در این دستگاه از کجا پدید آمد؟

تعیین حدود وظایف سپاه با قانون بود. به ما پیشنهاد کردند که اساسنامه‌ای برای سپاه بنویسید. در آن ایام این بحث مطرح شد که مجلس از طریق وزیر دفاع با ارتش در ارتباط است اما با سپاه در ارتباط نیست. در واقع فکر تشکیل وزارت سپاه پاسداران از آنجا به وجود آمد.

 

- شما در آن ایام به مجلس می‌رفتید یا در مذاکرات حضور داشتید؟

بله. اصلا من به کمیسیون دفاع رفتم. گفتم در شرایط کنونی این لباسی را که دارید می‌دوزدید، غیر از قامت من، به قامت کس دیگری نمی‌‌خورد. لذا حرف من را گوش کنید. بعد پیشنهادی را درباره وزارت و حدود اختیارات و وظایف‌اش دادم. قانون سپاه که تصویب شد، ارکان آن به سه بخش تقسیم شد. نمایندگی امام، فرماندهی سپاه و وزیر سپاه پاسداران.

 

- وقتی شما خودتان را برای وزارت کاندیدا کردید، مجموعه سپاه موافق وزارت شما بود؟

انتخاب سپاه بودم. حتی در مجلس نیز نظر مثبت بر من وجود داشت.

 

- مخالف هم داشتید؟

من به مهندس میرحسین موسوی خیلی ارادت دارم اما ایشان نظرشان برای وزارت کس دیگری بود. اما سپاه و مجلس نظر ایشان را نمی‌پذیرفت و بر نام من اصرار می‌کردند. حتی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که رئیس‌جمهور بودند، نظر مهندس موسوی را نمی‌پذیرفتند.

 

- دلیل مخالفت مهندس موسوی با شما چه بود؟

بعضی از دیدگاه‌های ما با هم یکی نبود. یک روز تلفن زدند و من رفتم پیش ایشان. در خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. آقای مهندس موسوی گفت آقای رفیقدوست من مخالف شما نیستم. مشی اقتصادی شما، خاص است. الان در دولت نیز جنگ ملت و دولت است. نمی‌خواهم که این تضادها و اختلافات در دولت بیشتر شود. من گفتم اگر وزیر سپاه شوم به کار جنگ می‌پردازم و فعلا هیچ کاری هم ندارم. همین کار را انجام دادم. از زمانی که وزیر شدم در جبهه بودم تا روزی که مجلس تصمیم گرفت دیگر وزیر سپاه نباشم.

 

- خریدهای سپاه، چه تسلیحات نظامی و چه موارد دیگر در زمان وزارت شما انجام شد؟

اینها جزیی از وظایف من بود. کار سپاه بود. من در ابتدا تدارکات سپاه بودم و بایستی آن کارها را می‌کردم. در واقع بخش تدارکات سپاه، از آن جدا شد و وزارت براساس آن شکل گرفت.

- اولین پارتی خرید مهمات را چه زمانی خریدید؟

آن زمان که کسی ما را نمی‌شناخت و جنس به ما نمی‌فروختند. من رفتم پیش مرحوم یاسرعرفات. گفتم تفنگ می‌‌خواهم. حدود پنج هزار قبضه تفنگ کلاشینکف و 500 قبضه آرپی‌جی هفت خریدم. ما موشک اسکات B خریدیم و آن را به ایران وارد کردیم.

قبل از اینکه در سال 62 وزیر سپاه بشوم، به سه تا کشور زیاد سفر می‌کردم. سوریه، لیبی و کره‌شمالی. آنها با ما همکاری می‌کردند و سوریه و لیبی بیشتر از کره با ما همکاری می‌کرد. تا آن زمان مقادیر زیادی اسلحه معمولی از لیبی گرفته بودیم. به گونه‌ای که نیروی دریایی ما شبیه نیروی دریایی لیبی بود. آنها را آمریکایی‌ها درست کرده بودند. ناوها، توپ‌ها و همه ادوات مثل هم بود. لیبی آنها را از رده خارج کرده بود. من رفتم لیبی هر چه که داشتند گرفتم. حدود دو تا کشتی شد. بار کردم و به ایران آمدم. من تحت عنوان یک سفر رسمی همراه با برخی فرماندهان سپاه، اول به سوریه بعد به لیبی رفتم.

قبل از سفر رفتم پیش آقای هاشمی گفت حاج محسن می‌توانی از این دو تا کشور موشک بگیری. عراق بدجوری به تهران موشک می‌زند و هواپیماهای میگ 25  بالا‌ سر تهران مانور می‌دادند. گفتم به امید خدا. خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رفتم. ایشان فرمودند تهیه موشک از آنها فکر خوبی است، اما فکر می‌کنی آنها موشک در اختیار ما قرار می‌دهند. گفتم آقا سنگ مفت، گنجشک مفت. رفتم سوریه. با مرحوم اسد ملاقات کردم. ایشان به ایران محبت داشت. جریان را گفتم. گفت ما هنوز با اسرائیل در حال جنگ هستیم و آتش‌بس فرمالیته است. ضمن آن که آن بخش از مهماتی که شما می‌خواهید در اختیار ما نیست. در اختیار روس‌هاست. من نمی‌توانم به شما موشک بدهم اما اگر خواستید ما به نیروها و بچه‌های شما آموزش می‌دهیم. همانجا قرارها را گذاشتم و هماهنگ کردم تا یک گروه 40  تا 50  نفره به سوریه بروند. آنها رفتند و آموزش‌های لازم راجع به موشک را شروع کردند.

بعد رفتیم لیبی. به قذافی گفتم موشک می‌خواهیم. گفت بیا بردار ببر. همانجا به رئیس دفترش گفت 10 تا موشک اسکاتB  آماده کنند . بعد از سرهنگی پرسید که کدامیک از نیروها می‌توانند به ایران بروند و با بچه‌‌های سپاه کار کنند. او گفت که سرگرد سلیمان خوب است. قذاقی گفت به سرگرد سلیمان ماموریت بدهید تا با تیم خودش به ایران برود. بلافاصله که موشک‌ها رسید آن را شلیک کردیم. اولین آن را به "بانک رافدین" زدیم.

یکی از آن 10 تایی را که آوردم، به باغ شیان بردم. آنجا به دوستان گفتم که این را اوراق کنید و از روی آن موشک بسازید . بعد عکسی از همان موشک گرفتند. بالای آن نوشتند تقدیم به پدر موشکی ایران.

- شما خودتان را پدر موشکی ایران می‌دانید؟

 بله پدر موشکی ایران هستم. اصلا من پدر اکثر صنایع نو نظامی ایران هستم. هر چیز که نو باشد. چند وقت پیش رفتم و از صنایع دفاعی بازدید کردم. خیلی از زمان من پیشرفته‌تر شده‌اند ولی تحول را من به بدنه بچه‌ها تزریق کردم.

- زمانی که شما در سپاه بودید، همان مقطع اوایل دهه 60، تسویه‌حساب‌هایی در سپاه صورت گرفت و برخی نیروها کنار گذاشته شدند. مثل حاج کاظم رستگاری، عمادالدین باقی، حاج داود کریمی. دلیل این امر چه بود؟

بعد از اینکه محسن رضایی فرمانده سپاه شد، فقط در تهران و آن هم در پادگان ولی‌عصر مخالفت‌هایی با او صورت گرفت.

- علت مخالفت‌ها با آقای رضایی چه بود؟

ایشان را قبول نداشتند. تا این که یک روز من و سردار رضایی به پادگان ولی‌عصر رفتیم. آنجا به ایشان اهانت شد . به ماشین او سنگ زدند. کسی را سپاه تسویه نکرد یا بیرون نگذاشت. ما روی این اصرار داشتیم.

- آنهایی که از سپاه جدا شدند، می‌گفتند که شرایط به گونه‌ای شده بود که مجبور بودند سپاه را به‌رغم میل خود ترک کنند. مثلا حاج داود یا آقای غرضی.

آقای غرضی داعیه فرماندهی داشت اما این داعیه در سپاه خریداری نداشت. یادم هست روزی که ایشان قرار بود پست عملیات را به ابوشریف تحویل بدهد، ناراحت بود. ایشان با کراهت از سپاه بیرون رفت. یا حاج داود کریمی. او خودش از سپاه رفت کسی به او نگفت که از سپاه برود. یک روز ما رفتیم خدمت امام. ایشان گفتند می‌دانید من چه سپاهی می‌خواهم؟ در نیروی نظامی جمهوری اسلامی سپاه و ارتش فرقی نمی‌کند. این نیرو آنچنان باید ساخته شود که همه در نماز به فرمانده خودشان اقتدا بکنند. حالا برادر عزیز ما، حاج داود کریمی، ایشان فرمانده سپاه را قبول ندارد. آیا می‌تواند پشت سر او نماز بخواند؟ نه. پس چکار می‌شود کرد؟ خب او از سپاه می‌رود.