دایره اماکن یکی از کلانتری ها. زن و مرد، دختر و پسر در هم می
لولند. اغلب جوان. اگر حوصله داشته باشی و بخواهی میانگین
بگیری بعید است از 25- 24 سال جلوتر بروی. فرزندان واقعی
جمهوری اسلامی که حتا عکس شاه را هم ندیده اند. بیشتر پا به سن
گذاشته ها پدر و مادر همین جوان ها هستند و مالک اتومبیل هائی
که توقیف شده اند. دیدن رئیس کلانتری چیزی در حد دیدن مهمترین
آدم جهان است، با سربازی که دم در اتاقش نشسته است و نه به
خشونت که با بی حالی و بی حوصلگی از عدم تمایل ایشان به دیدن
ارباب رجوع می گوید. حتمن می داند که همه از او چه می خواهند.
رفع توقیف از ماشین شان به جرم، مزاحمت نوامیس.
خانمی میگوید: از ماشین پسرم ییاده شدم تا او پارک کند و به من
ملحق شود. پس از مدتی سراسیمه با موبایلم تماس گرفت که دو
مامور شخصی پوش موتور سوار ماشین را به خاطر مزاحمت برای
نوامیس توقیف کرده و جواب پسر را که نوامیس مگر زبان ندارند و
اگر کسی مزاحمشان باشد شکایت می کنند را با یک سیلی آبدار و
شاید هم خشک داده اند"!
ماشین دختر جوان دیگری را برای بد حجابی خوابانده اند. خانم
دیگری با اشک طلب دیدن رئیس را می کند. جرم او هم بد حجابی
است. دل نگهبان به رحم می آید و از او می خواهد صبر کند تا در
فرصتی یه این فیض نائل آید.
دو دختر جوان با زنی میانه سال همراه مردی با لباس کار نظامی و
درجه ها بر شانه نیز خواستار دیدن جناب سرهنگ رئیس می گردند.
چون نظامی است می تواند رئیس را ببیند.
جوانی دستور ترخیص اتومبیلش صادر شده است. در پوست خود نمی
گنجد و منتظر انجام مراحل اداری است. در کنارش زنی از نیروی
انتظامی و با چادر نشسته است.
-
کی ماشینت را گرفتند؟
دیشب.
-
کی ترخیصش می کنند؟
امروز.
یکی به خانم نیروی انتظامی می گوید که پس چرا ماشین من باید یک
ماه بخوابه؟ خانم نیروی انتظامی نه می گذارد و نه بر می دارد،
با بی حوصلگی میگوید "خب، اینا حتمن پارتی داشتن"!
پسر درشت اندامی که بیشتر به ورزشکاران می خورد همراه با دختری
ریزه میزه را می آورند. به دختر از جلو دستبند زده اند. بر یک
دست پسر هم دستبند است و سر دیگر دستبند آزاد و در دست خودش.
از اتاقی که بر آن تابلوی "عملیات" زده اند صدای فریاد توام با
گریه مردی به گوش می رسد. صدا التماس می کند. سرباز نگهبان
اتاق جناب سرهنگ دستپاچه می شود و به سرعت در اتاق "عملیات" را
می بندد. |