ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

"تورجان"
بعد از دو سال، یَِخَش گرفته!

 
 
 
 

 

وبلاگ "تورجان" دو ساله شد. وبلاگی که نویسنده اش طلبه در حوزه علیمه قم است. برعکس اکثریت نزدیک به مطلق روحانیونی که فارسی را از الک عربی می گذرانند، او فارسی را روان می نویسد. حتی روان تر از آنها که بنام خبرنگار و خبر نویس به خبرگزاری های داخلی برده شده اند و اغلب باورشان هم شده که خبرنگار و یا خبرنویس اند!

"تورجان" که پیک نت یکبار دیگر هم وبلاگ او را معرفی کرد، سه ساله خواهد شد یا نه؟ معلوم نیست. می گویند روزنامه و یا وبلاگی که یخش بگیرد، سرنوشت بچه 7 ماهه را پیدا می کند. بدنیا می آید، اما اگر لکنت زبان نداشته باشد، حتما عجول هست!

امیدواریم یخ  تورجان، چنان "یخچالی" نشود که فیلترش کنند و عذرش را از حوزه دینی و روزنامه نگاری و نویسندگی بخواهند و قبل از آنکه عمامه را با جعبه شیرینی برایش ببرند، خلع لباس شود. (محمد منتظری در زندان شاه بود که آیت الله منتظری یک عمامه سفید با یک جعبه شیرینی نان برنجی رفت به دیدارش و شد پدری که بر سر پسرش عمامه گذاشت! پسر در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد و پدر را دوستان و شاگردان او وقتی به قدرت رسیدند خانه نشین کردند. آقای خامنه ای از آن جمله است.)

"تورجان" که اطلاعات خوب و مصوری را در باره روحانیون و سالهای پیش و پس از انقلاب گهگاه در وبلاگش منتشر می کند – و البته زیگ زاگ هم می زند که نانش آجر نشود- در آستانه دو سالگی اش یادداشتی نوشته که ما آن را عینا از روی وبلاگ وی کپی کرده ایم که در ادامه می خوانید. اگر عقل داشته باشند به امثال او فرصت می دهند تا با نگاهی متفاوت از نگاه امام جمعه ها و برنامه های تبلیغاتی و تکراری سیمای جمهوری اسلامی که مردم برای آن دیگر حمد و سوره هم نمی خوانند، چیزهائی را بنویسد که نسل جدید بخواند تا دوغ و دوشاب را از هم جدا کند. تورجان می نویسد:

 

 «در این دو سال از هیچ شروع کردم و به تدریج که با فضای مجازی مأنوس تر شدم، بیش از پیش به قابلیت های آن پی بردم و وقت بیشتری صرف آن کردم. دو سال پیش که می خواستم وبلاگ نویسی را شروع کنم، در انتخاب نامش مانده بودم و به دلیل وسواسی که داشتم، هیچ نامی مرا ارضا نمی کرد. تا اینکه به ذهنم رسید به دلیل همزمانی شروع وبلاگ نویسی ام با ایام سالگرد پدرم در هفده شهریور، نام «تورجان» را که محل شهادت پدرم بود، انتخاب کنم و امروز خوشحالم که نام متفاوت و مناسبی برگزیده ام. قصد من از وبلاگ نویسی این نبود که حرف تکراری بزنم. چرا که از حرف تکراری بیزارم، همانگونه که از نام تکراری برای وبلاگ هم گریزان بودم. می خواستم بگویم که در جامعه افراط و تفریط کننده ما هم می شود میانه روی کرد و در عین حال نه چپ بود و نه راست، هم چپ را نقد کرد و هم راست را کوبید، هم از خوبی های یک چیز گفت و هم از ایرادهایش. همین ویژگی سبب شد که برخی طعنه بزنند که من یکی به نعل می زنم و یکی به میخ! توقع همه در این جامعه این است که وقتی مثلاً از آقای منتظری گفتی و عکس او و نزدیکانش را زدی، حتماً باید مرید آنها باشی و لاغیر! واگر انتقادی از آنها کردی، نشان از بی مبنایی تو دارد! وقتی از کسی نقل قولی کردی، حتماً او را قبول داری! وقتی از کسی به احترام یاد کردی، صد در صد با مواضع او همسو هستی! برخی با این تصور که من یک اصلاح طلبم و عضوی از جبهه دوم خرداد سابق، خواننده وبلاگ می شوند و وقتی که جبهه اصلاحات را زیر سؤال می برم، فحش و ناسزاهای رایج را تقدیم می کنند! وقتی از مقام علمی و گذشته درخشان مبارزاتی آیت الله منتظری سخن می گویم، برایم کف می زنند و هورا می کشند! و زمانی که از فتوای او درباره بهائی ها و یا برخی دیدگاه های سیاسی و بی مبنایی های فکری اش می گویم، آنچنان برآشفته می شوند که گویا عامل اعدام و بازداشت و حبس اطرافیان ایشان بوده ام! مطمئنم برای خیلی از خوانندگان وبلاگ که می بینند سایتی مثل پیک نت که طرفدار سرنگونی این حکومت در اسرع وقت است! به من لینک داده و از من تمجید کرده، این توهم ایجاد شده که من هم ستون پنجم اپوزیسیون خارج نشین در حوزه علمیه هستم! در حالی که اگر کسی به آرشیو وبلاگ من و به ویژه قسمت «نوشته های من» سر بزند، خواهد دید که من ضد انقلابم! اما نه ضد انقلاب 57، چرا که عزیزترین کسانم در راه دفاع از همین انقلاب جان داده اند، بله! من ضد انقلابم! اما ضد آن انقلابی که علیه سیستم برآمده از انقلاب 57 باشد و به گمانم هر ایرانی هم باید به این معنا ضد انقلاب باشد. چرا که راه اصلاح امور در متلاشی کردن سیستم فعلی نیست. همه ما به ایرادات جدی کشور واقفیم، اما نباید به بهانه یک دستمال، قیصریه را به آتش کشید! من در اپوزیسیون خارج نشین هیچ صداقت و حسن نیتی نمی بینم که بخواهم زیر پرچم آنها سینه بزنم. آنها در این سی سال نشان داده اند که نه می دانند و نه می خواهند بدانند که راه خدمت به کشورشان چیست؟ اگر به آنها کمترین ایمان و گرایشی داشتم، هیچ گاه در شناسنامه این وبلاگ، به شهادت پدرم به دست آنها اشاره نمی کردم! در مرگ خونین پدرم هیچ کردی دخالت نداشت. پدرم را اعضای غیر کرد و خود فروخته کومله کشتند. افتخار می کنم که پدرم از سوی جیره خواران صدام کشته شده! اپوزیسیون خارج نشین در سال های تجاوز وحشیانه صدام وسربازان وحشی اش کجا بود؟ یا مثل رجوی زیر پای بعثی ها را می لیسیدند و یا از دیار فرنگ به ساپورت تبلیغاتی صدام مشغول بودند.

بسیار متأسفم که برای برخی هموطنانم فرق استقلال فکری با بی مبنایی شناخته نشده است. عادت کرده ایم که بدون دیدن همه جوانب یک موضوع، داوری کنیم. شاید برایتان خنده آور باشد که من روزی در این فضای مجازی به دلیل اشاعه افکار امام خمینی و یا انتشار تصاویر ایشان و خانواده اش به مزدوری و پاچه خواری رژیم متهم شده ام و روزی هم به دلیل اشاره به اشکالات تاریخی مستند امام روح الله، به همدستی با بنی صدر و باند مهدی هاشمی!!؟ گویا در این مملکت یا باید با یک جناح و فکر باشی و یا بر آن! همان چیزی که جرج بوش پس از 11 سپتامبر گفت! نمی شود هم دوستدار امام خمینی باشی و هم نگاه متفاوتی يه زندگي  و سخنان ايشان داشته باشی. نمی شود هم دوستدار مهندس بازرگان باشی و هم مخالف سیاسی او.  نمی شود هم طرفدار برخی افکار خاتمی باشی و هم منتقد جدی او! چرا که متهم به «تؤمنون ببعض و تکفرون ببعض» خواهی شد! چرا که در این جامعه یا سیاه داریم یا سفید و لاغیر! کسی نیست که بگوید آن آیه شریفه، ایمان و کفر به کتاب آسمانی و سخنان خدا را می گوید و نه فلان شخصیت سیاسی و بهمان تفکر و ایده را!

انصاف و تعقل دو عنصر کم پیدا و کم رنگ جامعه کنونی ماست. هم عوام و هم خواص دچار این نقصان هستند. خوب است که علی (ع) امروز میان ما نیست! چون آن وقت نشان می دادیم که حسابی اهل کوفه هستیم! اگر نهج البلاغه را بخوانید، خواهید دید که که او هم به انحرافات و خطاهای فکری خلیفه دوم می پردازد و هم از محاسن او سخن می گوید. اگر ما به جای علی بودیم یا مشاور عمر بن خطاب نمی شدیم و یا اگر هم می شدیم، در جنگ ایران و روم به لحاظ مصلحت حکومت وقت، عمر را به ماندن در مدینه تشویق نمی کردیم و یا روانه کردن او به جنگ، در مدینه کودتا کرده و کار عمر را هم در میدان جنگ یکسره می کردیم! اگر علی امروز در میان ما بود، به وهابی بودن و سنی گرایی متهم می شد! نمی دانم برخی حضرات، تمجید امام خمینی از مقام علمی کسروی را چگونه هضم می کنند؟!

باز هم می گویم که اگر عکس کسی را منتشر می کنم و یا از کسی ذکر خیری می آورم، به معنای تأیید صد در صد افکار و اعمال او نیست! باز هم به عنوان مثال در پست «انعکاس عکس 2» که عکسی از هاشمی و احمدی نژاد آورده و از خلع سلاح شدن هاشمی پس از سخنان رهیری گفته بودم، خیلی از دوستان مرا به اهانت به هاشمی متهم کردند! در حالی که اگر از بدیهیات کار اطلاع رسانی حرفه ای اطلاع داشتند و دیگر نوشته های مرا هم می دیدند، چنین قضاوت عجولانه ای نمی کردند. لابد با دیدن پست «انعکاس عکس ها 3» که هم عکس آقای منتظری و دامادش را آورده ام (به ویژه عکس دامادش که فکر می کنم خیلی ها چهره هادی هاشمی را ندیده باشند) حکم خواهند داد که من عضوی از باند مهدی هاشمی ام! و با خواندن نوشته ام و نقل قولم از سنجابی و خلخالی درباره سادگی آقای منتظری حکم خواهند داد که من از رهبران ماجرای تسخیر حسینیه آقای منتظری در سال 76!!؟ و با کنار گذاشتن این دو حکم متناقض، حکم به بی مبنایی و آشوب فکری و ذهنی من خواهند داد!!؟»