این طرح هم همانند موارد دیگری که در دولت احمدی نژاد اجرا شده
است در میان انبوهی از شعارها و حرکتهای ظاهری و مردمگرایانه
و با ژست مهربانانه و عادلانه در واقع اقتصاد را به سمت چیزی
می چرخاند که به گونهای بخشی از درخواستهای بیرحمانه و
سیاستهای تعدیل بانک جهانی و اجرای راهبردهای جهانی سازی است.
سیاستهایی که آثار وخیم خود را طی چند سال گذشته نشان
دادهاند و حتی کشورهایی که آنها را تجربه کردهاند، اکنون پس
از مشاهده نتایج مخرب آن به دنبال فرار و یا اصلاح ساختارها در
جهت مهار سیاستهای تعدیل و نسخههای بانک جهانی هستند.
اما دولت احمدی نژاد بی توجه به این تجارب به میدان آمده و به
خاطر موقعیت طبقاتی، وابستگیهای سازمانی به دستگاههای نظامی
و قدرت سیاسی بیش از حدی که به آن اعطا شدهاست، کاری را دنبال
میکند که دولتهای قبلی جراتش را نداشتند و نمیتوانستند با
این سرعت فلکه فشار را برگرده مردم بپیچانند و اقتصاد را به
دست نظام کور و کر بازار بسپارند و هرچه بیشتر به سمت اقتصاد
ولنگار که متاسفانه نام اقتصاد آزاد را بر آن می گذارند، حرکت
کنند.
دولت نهم این کار را به شکل سختسرانه و بیرحمانه انجام داد و
آن را با انبوهی از شعارهای پوپولیستی و ظاهرسازانه مثل سفرهای
استانی، توزیع برخی امکانات، یا تصمیمات ناگهانی برای اجرای
برنامههای عمرانی بدون توجه به برنامهها و تدابیر لازم در
استانهای مختلف که تنها جنبه ظاهری داشتند، آمیخت. برای
اثبات این مسئله نمونههای زیادی وجود دارد، مثلا آزاد کردن
نرخ قیمت بنزین، رها کردن قیمت کالاهای مصرفی مانند شویندهها
و برنج و حتی واردات بیرویه به طوری که تنها به نفع
واردکنندگان است و مردم ازآن منفعتی نمی برند و... و بخشی از
همان چیزی است که ظرف 15 تا 20 سال گذسته طرفداران سیاستهای
تحمیلی تعدیل ساختاری به دنبال آن بودهاند. و الان دولت نهم
بیتوجه به مصیبتهایی که به بار میآورند، آنها را دنبال می
کند. بحث نقدیکردن یارانهها نیز به همین منوال است. زیرا
این برنامه به سمت تامین نیازهای مردم محروم حرکت نمی کند و
آنچه صورت میگیرد در واقع یک تلاش بزرگ برای حذف کمکها و
یارانههایی است که سهم مهمی در زندگی توده محروم دارد. اگر
آنها حذف شوند، فقرگسترش یافته و سود در بین صاحبان سرمایه چه
سرمایه داران بخش خصوصی و چه وابستگان به دولت و قدرت، توزیع
میشود.
نقدی
کردن یارانهها در درجه اول چشم گروههای گیرنده را متوجه دست
دولت می کند. این افراد بخشی از جامعه محرومین هستند که تحت
پوشش کمیته امداد و یا زیر چتر نهادهایی هستند که بودجههایشان
را از دولت میگیرند و هیچ حسابی هم پس نمیدهند. این افراد
معمولا از جاهایی مانند بنیاد مستضعفان و یا کمیته امداد
دریافتی دارند و از سوی دیگر هم به نوعی در تحرکهای سیاسی و
اجتماعی پاسخگو و فرمانبردار آنها می شوند. به کسی که گردنش را
بالا می گیرد و می گوید که مثلا من طرفدار سندیکاها و
اتحادیههای کارگری هستم و حق خود را می خواهم، هیچ گونه کمک
یا پول یا یارانهای تعلق نمی گیرد. به نظرم این طرح به سمت و
سوی عمومی کردن این وضعیت حرکت میکند، زیرا که رفتارها نشان
میدهد دولت آقای احمدینژاد چندان با وزارت رفاه و یا سازمان
بهزیستی موافق نیست بلکه آنها بیشتر به کمیته امداد و امثال آن
علاقه دارند. در حالیکه بر اساس قانون و اساسنامهها این
نهادها بایستی ازسوی منابع خصوصی تامین شوند ولی در حال حاضر
از دولت بودجههای کلان میگیرند و هیچگونه حسابرسی هم انجام
نمیشود.
اینگونه سیاستهای اقتصادی منجر به شکل گیری یک دیکتاتوری
گداپرور و یک سری سفرهاندازی ها و کمکهای مرحمت آمیز خواهد
شد.
اقتصاددانان
راست گرا چندان با این طرح مخالف نیستند. برخی از آنان اگر
بدانند که مقصود احمدی نژاد از این طرح چیست، دست دولت را هم
میبوسند. این صد نفری که خدمت رئیس جمهور رفتند و طرح را
تایید کردند بایستی در مقابل تاریخ و آیندگان پاسخگو باشند.
شاید واقعیت این گونه رقم بخورد که دولت احمدی نژاد اول
یارانهها را پرداخت کند و سپس وابستگی ایجاد کند و بتدریج رقم
یارانهها در مقابل رقم تورم هم تبخیر می شود و تا چند سال
دیگر مبلغ 50 هزار تومان چیزی نیست و شاهد خواهیم بود که با
این روند قیمت بنزین به مرز لیتری 500 تا 700 تومان خواهد رسید
و یا قیمت یک نان بربری 500 تومان میشود و قیمت برنج، گوشت و
شویندهها و همه اقلام مصرفی هم به شکل صعودی افزایش پیدا
خواهد کرد.
تمام این موارد، خوراکهای خوشمزه و وسوسهانگیزی هستند که در
ظرف غذای اقتصاددانان راستگرا ریخته میشود و آنان فقط نگران
این هستند که ماجرا تنها به وسیله جریان دولتی که احمدی نژاد
هم به آن وابسته است جلو رود و جریاناتی که اقتصاددانان راست
گرا به آنها تعلق دارند و علاقهمند هستند؛ بی نصیب بمانند.
مانند بحث پایین آوردن نرخ بهره، که اگر این 12 درصد نرخ بهره
در خدمت و اختیار بخشی از سرمایه داری وابسته دولت احمدی نژاد
قرار بگیرد، آن وقت سهم آنها هم به عنوان جریان رقیب کم می
شود.
وقتی خبر میرسد که چاههای نفت هم اندک اندک به سمت خصوصی
سازی حرکت کرده و یا یکی از صاحبان سرمایه با یک رقم بزرگ،
صنایع فولاد کشور را خریداری کرده، اقتصاددانان راست خوشحال می
شوند اما در حقیقت اینگونه کارها دلهره آور است، زیرا این
صنایع استراتژیک هستند و بایستی در چارچوب یک نظارت ملی و
دموکراتیک به نفع توسعه بلند مدت کشور حرکت کنند. (متن کامل را
می توانید در آدرس زیر بخوانید)
http://www.shahrgan.com |