آقای عبدالله شهبازی
پژوهشگر با اقای حسینیان رئیس سازمان اسناد انقلاب اسلامی، با
هم دعوایشان شده. یعنی قبلا و بموجب عکسی که روی وبلاگ آقای
شهبازی دیدم، قبلا با هم پالوده می خورده اند اما حالا تشنه به
خون هم شده اند. این فرهنگ ما ایرانی هاست. یا رومی روم و یا
زنگی زنگ. یا با یکی خیلی دوستیم و یا خیلی دشمن. بینشان چه پیش
آمده و چه گذشته نمی دانم، اما خیلی از دنبال کردن این دعوا
خوشم آمده.
هم مطالب و ادعاهای
شهبازی را می خوانم وهم پاسخ ها و تهدیدهای حسینیان را. البته
بعد از بازداشت آقای شهبازی دیگر ایشان کمتر مطلبی می نویسد که
نمی دانم چرا. وسط این ماجرا، من برای اولین بار به یک
اطلاعاتی دست پیدا کردم که برايم جالب بود و حتما برای شما هم
جالب است. مسئله اینست که من اطلاعاتی از تعداد و وضع زندگی و
معیشت بهائی ها و مناطق بهائی نشین ایران نداشتم. همیشه هم
خبرهای بهائی ها یکطوری در روزنامه ها نوشته میشود که فکر می
کردم اینها همه شان به یک جاهای بین المللی بند اند و جذام
سیاسی دارند. هیچوقت فکر نمی کردم مردم روستائی هم می توانند
بهائی باشند. حالا چرا شده اند و یا چرا می شوند نمی دانم و
حتما می روم دنبال این چرائی اش. آنچه فعلا وسط دعوای آقایان شهبازی و حسینیان دستگیرم شده همین است که به قلم آقای
شهبازی در اینجا برایتان می آورم تا بقیه اش را خودم بروم
دنبالش.
خیلی دلم می خواهد بدانم مثلا انگیزه آن روستائی مسلمان که گرایش بهائی پیدا می
کرده چه بوده و یا چی هست؟
نوشته های کسروی را هم
دراین باره خواهم خواند. البته رساله آقای شهبازی را هم روی
سایتش خواهم خواند.
آقای شهبازی می نویسد: زمانی که ما از مناطق بهائینشین سخن
میگوئیم، به
این معنا نیست که همه بهائی بودهاند. مثلاً،
میدانیم که مناطقی مانند آباده و خرمی
و سروستان و نیریز در فارس یا برخی روستاهای شرق مازندران و
گرگان یا برخی مناطق کرمان و یزد یا
منطقه بستان آباد (سیسان) در آذربایجان مناطق متراکم
بهائینشین بودهاند. این بدان معنا نیست که
مثلاً مردم نیریز یا سروستان یا شرق
مازندران (خطه آمل و بابل و ساری و شاهی) همه بهائی بودهاند.
من سالها پیش جغرافیای جمعیتی بهائیان
ایران را بررسی آماری کرده و در سایت خود و در فصلنامه تاریخ
معاصر ایران منتشر نمودم. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز
این رساله را، با عنوان «جستارهایی از
تاریخ بهائیگری در ایران»، منتشر کرد. |