سخنان روز چهارشنبه رهبر که وسیعا از سوی صدا و سیما پوشش داده شد، درکنار
همه تفسیرها، این تفسیر را هم دارد: "انعکاسی از وحشت رو به
افزایش مردم از خطر جنگی تازه."
رهبر در سخنان خود روی مذاکرات تاکید کرد و خواست به مردم بگوید که زیاد
نترسند، لحظه ای که خطر جنگ واقعا قطعی شود، با مانور و مذاکره
و عقب نشینی جلوی آن را خواهد گرفت.
در این چند ماه گذشته هسته اتمی واقعا توی گلوی مردم گیر کرده است. مردم
دهان به دهان به هم خبر میدهند که مملکت ما مسئله روز تمام
رسانه های جهان شده است. حتی "البرادعی" خیلی بیشتر از اعضای
کابینه دولت و خیلی از آیت الله ها در میان مردم مشهور شده
است. یک کمی اسمش را غلط و غلوط می گویند، اما منظورشان همان
آقائی است که در آژانس انرژی اتمی رئیس است. راستش را بخوانید
اینست که گزارش های البرادعی تا قبل از اینکه تبدیل به قیمت
اجناس در ایران نشده بود، مردم نه او را می شناختند و نه اصلا
میدانستند چه کاره است و چه می گوید. اما از وقتی هر گزارش او
باعث یک قطعنامه و هر قطعنامه باعث تحریم و هر تحریم باعث
گرانی نان و گوشت و پیاز مردم شده، این آقا هم خیلی مشهور شده
است. حتی سبزی فروش و بقال سر کوچه ما هم میداند البراتعلی (که
همان البرادعی باشد) حرف هایش خیلی مهم است و باعث بالا و
پائین رفتن ( و البته همیشه در ایران قیمت ها وقتی بالا رفت
پائین نمی آید) قیمت ها می شود. حالا مردم فهمیده اند که حرف
ها و سفرهای این البراتعلی به ایران و تحریم هائی که باعث بالا
رفتن قیمت ها شده بود، یواش یواش بوی جنگ هم می دهد. یعنی مردم
فهمیده اند این گرانی ها مقدمه جنگ است و اگر جنگ شود همین نان
و گوشت و پیاز گران هم بازار سیاه پیدا خواهد کرد.
حالا متوجه شدید که چرا مردم ترسیده اند و چرا هسته این انرژی اتمی توی گلوی
مردم گیر کرده؟
شاید باورتان نشود، اما با چشم خودم دیده و با گوش های خودم شنیده ام که این
روزها داغ ترین بحث، بحث حمله است و ایرانی جماعت را هم که می
شناسید. همه یکپا خبرنگار و مفسرند. از حالا دارند دوران بعد
از جنگ را هم تفسیر می کنند، چه رسد به نوع و شکل و میزان حمله
و ... مثلا
- نحوه حمله امریکا به ایران
- اوضاع بعد از حمله
- سرنوشت حکومت بر اثر این جنگ
- اندازه و متراژ موشک های ما و موشک های امریکا
- تعداد موتوهار هواپیماهای ما و هواپیماهای امریکا
- تفاوت صدای بمب معمولی با بمب اتمی
- ....
خلاصه بازار بحث گرم است.
خیلی ها با جنگ مخالف اند، اما به همان اندازه هم با حکومت مخالف اند. این
ماجرا شده دو سنگ آسیاب و مردم در میان آن. همه این مخالفان از
این که جنگ شود و خودشان کشته شوند می ترسند اما بدشان نمی آید
از حکومتی ها حداقل یک عده ای که خیلی توی چشم مردم "خار" اند
و مثل جوجه تیغی می مانند کشته شوند. گرچه می دانند بمب که توی
کوچه پس کوچه دنبال آدم ها نمی گردد، وقتی پائین بیاید هر کسی
دم پرش باشد کشته می شود. همین هم شده سوژه بحث! وسط این
معرکه، هرکی به هرکی می رسد که جوان پا به سربازی دارد، توصیه
می کند یک طوری شده با رشوه و پارتی آقاپسر را فعلا به سربازی
نفرستد تا تکلیف جنگ روشن شود. انگار سربازی برای دوران صلح و
سیزده بدر است! این قطع برق هم به شایعات دامن زده است. عوامل
می گویند برق را برای دوران جنگ ذخیره کرده اند. انگار ترشی
است که بگذارند در انبار هفت ساله شود. خلاصه هر حادثه ای را
مردم به مسئله حمله و جنگ ربط می دهند. از جمله همین قطع برق و
استدلال عوامانه ای که برای آن می کنند. |