فردای آنشب
لیلا را کشتند!
وب گردی شبانه من، گاهی به نمناکی چشمهایم پیش از آنکه پلک
هایم یکدیگر را درآغوش بگیرند ختم می شود. نمی دانستم و هنوز هم
نمی دانم در آن سالهای نه خیلی دور چه گذشته، از این و آن می
پرسم و کم کم هرچه به گذشته نزدیک تر می شود به سن و سالم
اضافه می شود. گاهی احساس می کنم بزودی پیر می شوم. مگر همه
پیرها، خاطرات زنده و متحرک نیستند؟
این مطلب، که در وبلاگ "ایرانی..." آن را پیدا کردم و خواندم،
شاید سالها پیرم کرد. با چشم نمناک به خواب رفتم و در اشک خود
غرق شدم. مطلب را از
اینجا دنبال کنید!
|