ماشین های لوکس، قصر های دراندشت، پول و طلا، ریاست، پست و
مقام؟ نه نه! بزرگترین لذت زندگی اش موسیقی هندل و چایکوفسکی
و تماشای غروب است. همیشه همینطور بوده. و زندان رژیم آپارتاید
سال های سال او را از این لذت "کوچک" محروم کرد.
تارنمای "کنگره ملی آفریقا" زندگی نام یکی از جان های بزرگِ
انسانیِ قرن بیستم را با جملات بالا شروع می کند.
اما آیا براستی دیوار های آپارتاید می توانستند موسیقی را
بیرونِ قلبی که در ِ آن حتی بر روی زندانبان خود نیز بسته
نبود، متوقف کند. و یا تاریکی سلولی که سالها نور روز را ندیده
بود می توانست کمترین سایه ای بر آن دل بزرگ و روشن بیافکند؟
تاریخ به این سوال پاسخی منفی و قاطع داده است.
سال های زندان کار خود را کرده اند. 90 ساله است اما هنوز ،
بدون توجه به اینکه روز گذشته چه ساعتی برای او به پایان رسیده
است، هر صبح ساعت چهار و نیم بیدار می شود. از پنج تا شش
ورزش می کند. شش و نیم صبحانه صرف می شود و اخبار روز خوانده
می شود و سپس روز جدیدی آغاز می شود. 12 ساعت کار در روز برایش
عادی است. وقت شناسی برایش یک چیز با اهیمت نیست، بلکه یک امر
بدیهی است و وقت ناشناسی را توهین به طرف مقابل می داند.
مادیبا کیست؟
مادیبا که در آفریقای جنوبی با نام نلسون ماندلا مترادف شده
است، عنوانی است که از سر احترام به بزرگان قبیل ماندلا داده
می شود.
رُلی لالا، نوزادی که قرار بود روزی قلب انسان های بیشمار از
رنگ ها و زبان های گوناگون را تسخیر کند، در 18 مین روز جولای
سال 1918 به دنیا آمد. هنوز توپ های جنگ جهانی اول خاموش نشده
بودند و تا پایه گذاری رسمی رژیم آپارتاید هنوز سی سال باقی
بود. رُلی لالا در هفت سالگی به عنوان اولین فرزند خانواد
اشرافی خود به دبستان رفت و در آنجا نلسون نامیده شد. دلیل این
تغییر نام ناتوانی آموزگار مسیحی او در تلفظ نام رُلی لالا
بود. این معلم انگلیسی، "نلسون" را از نام یک افسر بلندپایه
نیروی دریایی بریتانیا گرفته بود.
ماندلا نه ساله بود که پدرش از بیماری سل درگذشت. دوره
دبیرستان را در زمانی کوتاه تر از معمول پشت سر گذاشت. در کالج
به عنوان نماینده شورای دانشجویی انتخاب شد. به دلیل پیوستن به
اعتراضات دانشجویی تحصیل او در دانشگاه معلق شد. دیرتر برای
اینکه اسیر ازدواج ناخواسته ای که خانوداه ترتیب داده بود نشود
به ژوهانسبورگ فرار کرد. مدتی به عنوان گارد در معدن کار کرد
اما بعد لیسانس خود را دریافت کرد. تحصیل در رشته حقوق را آغاز
کرد اما در سال 1948 بدون اخذ پایان نامه دانشگاه را ترک کرد.
در اوج جنگ جهانی دوم گروه کوجکی از جوانان عضو کنگره
ملی آفریقا
ANC
گرد هم جمع شدند. این گروه از ویلیام نموکو، والتر سیسولو،
الیور تامبو، آشبای مدا، نلسون ماندلا و 54 نفر دیگر تشکیل شده
بود و رهبری آن را آنتون لِمبِد
Anton Lembede
به عهده داشت. این مجموعه کوچک وظیفه ای را در مقابل خود نهاد
که شاید بی انجام آن هرگز آفریقای جنوبی از آپارتاید خلاص نمی
شد. وظیفه مذکور که ناممکن به نظر می رسید این بود که کنگره
ملی آفریقا را به یک جنبش اجتماعی تبدیل کند. جنبش حق طلبانه
ای که میلیونها کار گر، برزگر و متخصص را در بر می گرفت.
اساسی ترین مساله مورد نظر گروه جوان مذکور این بود که نشان
دهد، راهکارهای پارلمانتاریستی و عریضه نویسی که در محور
فعالیت های رهبری قدیمی
ANC
مبنی بر مبارزه پارلمانتاریستی برای رسیدن به حقوق مردم
آفریقای جنوبی، روشی درخور زمان نیست.
آنتون لِمبِد و دوستان او معتقد بودند تنها راه رسیدن به هدف
تکیه بر هویت ملی و ناسیونالیسم رادیکال آفریقایی بود. بر اساس
همین تفکر بود که در سال 1944 "لیگ جوانان کنگره ملی آفریقا"
شکل گرفت.
پشتکار، صداقت و دیسیپلین نلسون جوان در راهی که می رفت چنان
بود که نمی توانست دیگران را تحت تاثیر نگذارد، پس او در سال
1947 به عنوان دبیر "لیگ جوانان" انتخاب شد.در این سال علاوه
بر آنتون لِمبِد که در کمیته رهبری
ANC
حضور داشت، 2 نفر دیگر به عضویت این کمیته در آمدند. با طرح
شعار
Inyaniso
که "حقیقت" معنی می دهد، و وفاداری به این شعار، لیگ جوانان
کنگره ملی توانست به سرعت در اعماق جامعه ریشه بدواند و زمینه
را برای پذیرش سیاست هایش در درون کنگره ملی بوجود بیاورد.
در سال 1948 همه چیز یک سره شد. "حزب ملی" در انتخاباتی که فقط
سفیدها حق شرکت در آن را داشتند قدرت را به دست گرفت و
نژادپرستی به دکترین رسمی حکومت تبدیل شد و در نتیجه، تبعیض
نژادی و تحقیر بی حد و مرزِ اکثریت جامعه مسیری بود که نزدیک
به نیم قرن سایه ای سنگین بر جنوب قاره
سیاه انداخته و لکه ننگی ابدی بر پیشانی بشریت شد.
در پی این رخداد، در سال 1949 نلسون ماندلا همراه با دیگر
رهبران لیگ جوانان "برنامه عمل" را به کنگره پیشنهاد کردند.
در دنیای خارج از آفریقا جنگ جهانی دوم تمام شده بود و جرقه
های جنگ سرد در هوا چرخان بود. سرانجام جنگ سرد آغاز شد. جنگی
که گاه زبانه های آتش گرم آن هزاران انسان را در کام خود می
کشید.
در اولین سالهای دهه 1950کره در جنگ علیه آمریکا می سوخت و بخش
هایی از اروپای شرقی دستخوش ناآرامی های گاه خونین بود. این
ناآرامی ها از مقاومت اقشاری از مردم در مقابل حکومت های
اقماری اتحاد جماهیر شوروی ناشی می شد. همزمان در آفریقای
جنوبی که به سرزمین های تحت سلطه ملکه انگلستان
commonwealth
تعلق داشت، قوانین تبعیض آمیز هر روز گسترده تر و اعمال آنها
سبعانه تر می شد. در سال 1952 کنگره ملی آفریقا کمپین نافرمانی
مدنی در مقابل قوانین ناعادلانه آپارتاید را آغاز کرد.
ماندلای 34 ساله به عنوان رهبر نیروهای داوطلب در سطح کل کشور
انتخاب شد. در این دوره ماندلا به سراسر کشور سفر می کرد و با
تلاشی خستگی ناپذیر گروه های داوطلب برای پیوستن به کمپین
نافرمانی مدنی را سازمان می داد. تلاش های ماندلا، او و
همراهانش را به دادگاه کشاند. قاضی در حکم خود نوشت، ماندلا به
عنوان متهم ردیف اول و دیگر متهمان در اقدام مسالمت جویانه
برای مقاومت در مقابل قوانین موجود مجرم شناخته می شوند. در
حکم آمده بود که این گروه پیروان خود را به عدم کاربرد خشونت
ترغیب می کند.
بر اساس قانون ضد کمونیسم، ماندلا به زندان تعلیقی محکوم شد.
پس از پایان کمپین او از شرکت در هر گونه گرد هم آیی نیز منع
شد. در همین دوره
محکومیت به "عدم فعالیت" ماندلا امتحانات پایانی دانشکده حقوق
را پشت سر گذاشت و به عنوان وکیل، یک دفتر حقوقی باز کرد.
در پایان سال 1952 ماندلا به پاس تلاش هایش در "کمپین برای
نافرمانی مدنی" به ریاست لیگ جوانان و نائب رئیسی کنگره ملی
انتخاب شد.
الیور تامبو از رهبران و بنیانگذاران لیگ جوانان که در دفتر
حقوقی اش با نلسون ماندلا شریک بود، در سال 1993، یک سال پیش
از پایان ابدی آپارتاید در آفریقای جنوبی و مدت کوتاهی قبل از
مرگ خود، وقتی که ریاست کنگره ملی را به عهده داشت، در باره آن
سال ها نوشت:
"هر روز صبح، وقتی که ماندلا و من تلاش می کردیم به میز کار
خود برسیم، باید صف طولانی مراجعینی را پشت سر می گذاشتیم که
اتاق انتظار و راهرو ها را پر کرده بودند. .... در آفریقای
جنوبی، بدون زمین بودن یک کشاور به نوعی یک جرم بود و بسیاری
از مراجعان برای این آمده بودند که از زمین های آبا و اجدادی
اشان آنها را بیرون انداخته بودند. .... ما در جامعه خودمان
به عنوان متخصص به جایگاهی دست یافته بودیم. نه من و نه ماندلا
نمی خواستیم علیه رژیم آپارتاید سرکشی کنیم. اما هر حضور ما در
دادگاه و هر مراجعه ما به زندان برای گفت وگو با موکلانمان،
تحقیر و درد جان سوزِ وارده به مردم مان را به ما یاد آوری می
کرد.
جایگاه تامبو و ماندلا به عنوان وکلای دعاوی، این دو حقوق دان
را از تعرض قوانین نژادپرستانه مصون نگه نداشت. ماندلا دیر تر
در این باره نوشت که دفتر کارشان از آنها گرفته شد و آنها به
محلی با کیلومترها فاصله فرستاده شدند. محلی که موکلان در ساعت
کاری قادر به رسیدن به آن نبودند.
در دهه 1950 جدایی نژادی در دانشگاه های عمومی، "قوانین عبور
ومرور" و مبارزه علیه استثمار کارگران توجه ماندلا را جلب کرد.
انواع و اقسام فشار، ایجاد موانع متعدد کاری، بازداشت و زندان
های مکرر ثمرات توجه ماندلا به مسائل بالا بودند.
در نیمه دوم دهه 50 ماندلا دفتر حقوقی خود را از دست داد و
فعالیت سیاسی برایش ممنوع شد. فاجعه کشتار جمعی که در شارپ ویل
((1)) در سال 1960 صورت گرفت به غیرقانونی شدن کنگره ملی
آفریقا و زندانی شدن نلسون ماندلا که هنوز دوران زندان تعلیقی
را می گذراند، انجامید.
پس از آزادی، به دلیل فشارهای روز افزون بر اثر غیرقانونی بودن
کنگره ملی، ماندلا دوباره تحت پیگرد قرار گرفت. اینبار اما او
زندگی مخفی را برگزید. گاهی لباس یک کارگر را پوشید و گاهی نقش
راننده را بازی کرد. مهارت او در فرار از پلیس نام مستعار
Pimpernel
را برای وی به ارمغان آورد. ((2))
در همین سالها کنگره ملی آفریقا شاخه نظامی خود را تاسیس کرد.
دیرتر ماندلا در دادگاه گفت: "در جون 1961 بعد از بررسی مفصل
و طولانیِ وضعیت آفریقای جنوبی من و دیگر همقطارانم به این
نتیجه رسیدیم که استفاده از خشونت گریزناپذیر است. وقتی که
حکومت درخواست های صلح آمیز ما را با خشونت پاسخ می دهد، غیر
واقع گرایانه است که رهبران آفریقا صلح و عدم خشونت را موعظه
کنند."
دادگاه رژیم آپارتاید ماندلا را مجرم شناخت و به پنج سال زندان
محکوم کرد. زمانی که هنوز در زندان به سر می برد بار دیگر
دادگاهی شد و در مورد دیگری، در اتهام "خرابکاری" مجرم شناخته
شد. دفاعیه ماندلا در این پرونده که
Rivonia Trial
نام گرفت، با عباراتی پایان یافت که در تاریخ مبارزه با
آپارتاید ماندگار شدند: "من با تسلط سفیدها مبارزه کرده ام، من
با تسلط سیاه ها مبارزه کرده ام. من به جامعه ای آزاد و
دمکراتیک که همه
اعضای آن در هارمونی و امکانات برابر زندگی می کنند، احترام می
گذارم. این آرمانی است که برای آن زندگی می کنم و امیدورام به
آن دست پیدا کنم، اما اگر ضرورت داشته باشد حاضرم برای این
آرمان جان خود را بدهم" ((3))
در این دادگاه ماندلا به حبس ابد محکوم شد. او به زندان معروف
و دهشتناک
Robben Island
منتقل شد. در سال 1984 به زندان
Pollsmoor
منتقل شد. در سال 1988 بار دیگر او را جابجا کرده و به آخرین
سکونت گاه اجباریش،
Victor Verster
بردند. نلسون ماندلا در زندان بارها معامله پیشنهادی زندان
بانان را پس زد و حاضر نشد با پذیرش انچه بر خلاف آرمان های
آزادی خواهانه و برابری طلبانه اش بود از بند رهایی یابد.
آخرین بار وقتی که دوباره به او پیشنهاد شد تا در باره
شرائط آزادیش با زندان بانان مذاکره کند گفت: "زندانی نمی
تواند وارد هیچ قراردادی شود. فقط انسان های آزاد می توانند
مذاکره کنند"
ماندلا در تاریخ 11 فوریه 1990 آزاد شد و با قدرت تمام تلاش
زندگی اش را در خارج از زندان آغاز کرد تا به اهدافی که او و
هم قطارانش چهار دهه پیش تر برای خود تعین کرده بودند، دست
یابد. در سال 1991 پس از چندین دهه دوباره نشست سراسری کنگره
ملی افریقا در کشور برگزار شد. در این نشست ماندلا به ریاست
ANC
انتخاب شد و دوست دیرینه او الیور تامبو مدیرکلی را به عهده
گرفت. ماندلا و همراهان او کمی پس از آزادی وی از زندان اعلام
کردند که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته و با اتکا به نیروی
مردم و با مبارزه مدنی به تلاش برای رسیدن به آرمان هایشان
ادامه می دهند.
ماندلا با وجود تحریکات بسیار زیاد هرگز نژادپرستی را با نژاد
پرستی پاسخ نداد. پاسخ او به سال ها سرکوب، زندان و قتل
دوستانش، بخشش و تلاش برای روشن شدن حقیقت بود. چوبه های دار
به پا نکرد. انتقام جویی نکرد و در کشوری که می توانست بر اثر
کوچکترین اشتباهی جویی از خون جاری شود، آفریقای جدید را بنا
کرد. افریقایی که با تمام مشکلاتش راهی دگرگونه به دیگران نشان
می دهد. او نشان داد که نمی تواند به باور های خویش به آزادی و
برابری پشت کند.
ماندلا در سال 1993 به نمایندگی از طرف تمام انسان هایی که در
آفریقای جنوبی برای ایجاد صلح در سرزمین خود درد کشیده و
قربانی داده بودند جایزه صلح نوبل را پذیرفت.
در تاریخ 10 ماه می 1994 به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب مردم
آفریقای جنوبی سوگند یاد کرد و درست پنج سال دیرتر از تمام
مشاغل دولتی کناره گرفت. او اکنون در محل زادگاه خود، در
Qunu, Transkei
زندگی می کند. بیش از 100 جایزه بین المللی دریافت کرده است و
از پنجاه دانشگاه معتبر جهان دارای مدارج افتخاری است.
زیرنویس ها
* این نوشته با استفاده از منابع زیر تهیه شده است
http://www.nelsonmandela.org/
http://www.anc.org.za/people/mandela.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Nelson_Mandela
((1)) در روز 21 مارس 1960 ، پلیس در شهر شارپ ویل به سوی
تظاهر کنندگانِ ضد آپارتاید آتش گشود، 67 نفر را کشت و 180 نفر
را زخمی کرد. این کشتار که محکومیت جهانی را به دنبال داشت
باعث شد آفریقای جنوبی که جزئی از سرزمین های زیر چتر سلطنتی
بریتانیای کبیر محسوب می شد به یک جمهوری تبدیل شود
http://www.encyclopedia.com/doc/1O48-Sharpevillemassacre.html
((2))
Pimpernel
نام گیاهی است که گلهای سفید آن به هنگام هوای بد، گلبرگ های
خود را در هم کشیده، خود را می بندد و از هوای بد محفوظ می
کند.
((3))
برگرفته از آخرین دفاع نسلون ماندلا که تحت عنوان: "من برای
مرگ آماده هستم" در تارنمای کنگره ملی آفریقا منتشر شده است.
http://www.anc.org.za/ancdocs/history/rivonia.html |