از حماسهی دوم خرداد یازده سال میگذرد. خیلیها از نسل جدید
فقط اسمی از آن شنیدهاند. شاید هم فقط انبوه اهانت و توهین و
فحاشی را از صدا و سیما و روزنامههای دولتی و مقامات رسمی و
بعضی نمایندگان شنیده باشند و بیآنکه بدانند چرا، مخاطب این
حرفها قرار گرفتهاند. یازده سال پیش زمانیکه دوران
ریاستجمهوری آقای هاشمیرفسنجانی پایان مییافت، دائرهی قدرت
خیلی تنگ بود. آقای ناطقنوری رئیس مجلس بود و طبعا میبایست
رئیسجمهور شود. در دورههای قبل، در رقابت با آقایان رجائی،
خامنهای و رفسنجانی که به ترتیب رئیسجمهور بودند، معمولا فقط
برای حفظ ظاهر رقبائی وجود داشتند که بعضی وقتها خودشان هم در
مصاحبهها میگفتند ما به آن آقایی که رئیسجمهور میشد رای
میدهیم. دوره هفتم ریاستجمهوری هم گمان چنین رقابتی میرفت.
این بار اما آقای خاتمی کاندیدا شد. اول کلی هم مورد استقبال
مجموعهی قدرت قرار گرفت. آدمی مینمود که میتواند کمی فضا را
جدیتر کند. در دنیا هم خوب بود که بگویند رقابتی صورت گرفته
است. اما وقتی با مردم حرف زد و در اولین سخنرانیاش از
جامعهی مدنی گفت و از آزادی و کرامت انسان، جامعه حساس شد.
عوامل اصلی قدرت سیاسی و دینی به طور وحشتناکی فشار آوردند که
این حضور، به روند جاری که ریاستجمهوری آقای ناطق باشد، آسیب
نرساند. هرچه بیشتر دستور میدادند، آقای خاتمی بیشتر محبوب و
شناخته میشد. با اتوبوس به شهرستانها میرفت ، در خیلی از
شهرها درب مساجد و محلهای عمومی را میبستند و حتی یکی دو جا
وسط خیابان برای مردم حرف زد. کلی شبنامه پخش کردند. از هر
شخصیت دینی و فرهنگی و سیاسی که توانستند امضا برای حمایت آقای
ناطق گرفتند و با تیترهایی مثل فتح خرمشهر، به همان درشتی
منتشر میکردند اما از دست بیرون رفته بود. خاتمی روز دوم
خرداد پای صندوق رفت. مردم هم آمدند، رای بیسابقهای به وی
دادند. خاتمی رئیسجمهور شد اما بیشتر از آن مردم احساس
میکردند پیروز شدهاند. پیروزی که علیرغم خواست قدرت بود. اما
امروز شیرینی آن انتخاب در ذائقهی مردم به تلخی انتقام همانها
که نمیخواستند خاتمی بیاید تبدیل شده است. خاتمی دیگر در قدرت
نیست. اکثر مردمی هم که رای داده بودند دیگر در صحنههای
انتخاباتی حاضر نمیشوند. ولی دوم خرداد به عنوان یک روز بزرگ
پیروزی مردم در تاریخ ایران جاودانه است. |