ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی
با ولایت فقیه رفتیم
به عهد "ناصرالدین شاهی"
اگر رهبر حامی احمدی نژاد و برنامه ها وی نیست چرا ابراز تبری نمی کند؟
بحران کنونی کشور هیچ راه حلی جز تجدید نظر اساسی در همه سیاست ها و روش ها و حتی تجدید نظر در ساختار ولایت فقیه ندارد.

 
 
 
 

 

دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران با "نادرایرانی" مصاحبه‌ای مشروح کرده که "روزآن لاین" آن را منتشر کرده است.

دکتر یزدی دراین مصاحبه علاوه بر اعلام نظرات خویش و نهضت آزادی پیرامون فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی، تاکید به ضرورت توقف غنی سازی و پرهیز از خطرات، دوری از سیاست خارجی ماجراجویانه ای که احمدی نژاد پرچمدار آن شده، ضرورت رفتن به سوی وحدت ملی بجای وحدت اسلامی در منطقه، مخدوش و غیر آزاد برگزار شدن انتخابات ریاست جمهوری و دو مجلس هفتم و هشتم و یک سلسله نقطه نظرات دیگر، روی مسئله ولایت فقیه متمرکز شده و اشاره به بحث های اولیه درباره قانون اساسی می کند.

این بخش از مصاحبه یزدی تائیدی است بر آن اشاراتی که تاج زاده در مصاحبه خود با نشریه بسیج دانشگاه تهران می کند و در واقع حجت بر خبر افزوده می شود. بویژه آن که دکتر یزدی در سال منجر به انقلاب و سرنگونی شاه در کنار آیت الله خمینی بود، در دولت موقت وزیر خارجه و یکی از مطلع ترین افراد خارج از حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی نسبت به حوادث و بحث های پشت صحنه آن در مهم ترین سال منجر به انقلاب و دو سال پس از انقلاب است.

دکتر یزدی دراین مصاحبه، ضمن کم احتمال بودن حمله امریکا به ایران و پراحتمال بودن حمله اسرائیل به ایران می گوید:


من معتقد نیستم آقای بوش تا زمان انتخابات کاری خیلی جدی علیه ایران انجام دهد. من باورم این نیست ‏که رییس جمهورآمریکا در چنین شرایطی بتواند یا بخواهد حمله نظامی، ولو محدود علیه ایران بکند. اما ‏ممکن است اسراییل دست به چنین حمله ای بزند. نیازی نیست که دولت آمریکا خودش به چنین کاری اقدام ‏کند، اما وقتی می گوییم حمله نظامی، باید توحه کنیم که حمله نظامی گسترده نظیر افغانستان یا عراق مطرح ‏نیست بلکه منظور عملیات محدود نظامی درمناطق ویژه، نظیر مراکز اتمی ونظامی ایران مطرح است. ‏

 

علت تنها مسئله هسته ای نیست. به نظر من اساسا مسئله هسته ای فرع برقضایای دیگر است. به نظر ‏من اسراییل در یک وضعیت استثنایی تاریخی قرارگرفته که هیچ راهی جز پذیرفتن صلح با فلسطینی ها، ‏برایش باقی نمانده است. وصلح هم امکان پذیر نیست مگرآنکه اسراییل قطعنامه 242 سازمان ملل متحد را به ‏اجرا بگذارد و از سرزمین های اشغالی در سال 1967 عقب نشینی بکند و درنهایت یک دولت مستقل فلسطینی ‏را به رسمیت بشناسد. اما اسراییل آمادگی چنین کاری را ندارد. تحلیل های اسراییلی ها مبتنی براین است که ‏اگر صلح را بپذیرند شمارش منفی برای فروپاشی اسراییل آغاز خواهد شد. ضمن آنکه اسراییل موضوعیت ‏خود را به تدریج از دست خواهد داد. محمود عباس وقتی به قدرت رسید، سخن جالبی را مطرح کرد و گفت ‏که اسراییل هیچ راهی ندارد جز اینکه یا فلسطین مستقل را به رسمیت بشناسد ویا همه سرزمین های فلسطینی ‏را منضم بکند وما نیز همگی شهروندان فلسطینی بشویم. اولمرت بلافاصله طی واکنشی اعلام کرد که اسراییل ‏نمی تواند چنین پیشنهادی را بپذیرد، زیرا ترکیب جمعیت عوض می شود و اسراییل موضوعیت خود را از ‏دست می دهد. اسراییل در چنین تنگنایی قرار گرفته است. ‏


اخیرا آقای مردوخی به درستی ‏آمارهای زیادی را مطرح کرد مبنی براینکه جنگ با چه اهدافی آغاز می شود؟ آمریکا با چه هدفی ممکن است ‏ایران را مورد حمله قرار بدهد؟ واینکه حمله آمریکا به ایران به این منظور صورت می گیرد که اقتصاد ‏کشورفلج شده وصنعت آن از میان برود. همچنین روابط اش از هم گسیخته شود. حال اگر این امر با محاصره ‏اقتصادی امکان پذیر باشد، نیازی به حمله نظامی نیست. بنا براین چنین فشارهایی افزایش خواهد یافت. ‏درحال حاضر مشاهده می کنیم که اقتصاد ایران، بخصوص با اقدامات آقای احمدی نژاد، درحال فروپاشی ‏است.

جبهه واحد علیه ایران چگونه ایجاد شده است؟ آیا ایران قادر نبوده درمیان این جبهه ‏شکاف ایجاد کند؟ ایران از این امکان برخورداربوده است، زیرا علی الاصول دولت های اروپایی و ‏کشورهایی چون چین و حتی روسیه نمی خواهند دنباله رو آمریکا باشند.‏


بسیاری از ‏رهبران کشورما سیاستی دارند مبنی براینکه چگونه می توانند به منافع آمریکا لطمه بزنند تا از آمریکا امتیاز بگیرند. این ‏نگاهی نادرست است. ما باید ببینیم که منافع ملی ایران درکجا قرار دارد و درآن راستا حرکت کنیم. حتی اگر ‏ایران درجاهایی بتواند به منافع آمریکا در خاورمیانه لطمه بزند، باز هم این موضوع کافی نیست زیرا ممکن ‏است آنان لطمات به مراتب بزرگتری به ما وارد کنند. ایران شاید در شرایطی قرارداشته باشد که بتواند ‏درعراق به آمریکایی ها لطمه بزند، اما این موضوع چه نفعی برای منافع ملی ایران خواهد داشت؟ ادامه تشنج ‏درمرزهای غربی ایران هیچگاه به نفع ما نیست. منافع ملی ایران ایجاب می کند که هرچه سریع تر بحران ‏درعراق پایان بپذیرد.‏

‏‏اگر از این زاویه ای که عرض کردم به موضوع نگاه کنیم این سوال پیش می آید که ادامه غنی سازی ‏اورانیوم تا چه اندازه در راستای منافع ملی ایران قرار دارد؟ من معتقدم که در شرایط کنونی ادامه غنی سازی ‏به نفع منافع ملی ایران نیست. ایران باید غنی سازی اورانیوم را در چهار چوب بسته گروه 5+1، با ‏اصلاحاتی در آن، متوقف کند. به محض اینکه غنی سازی اورانیوم را متوقف بکنند درجبهه متحد علیه ایران ‏شکاف ایجاد می شود. به عبارت دیگر اروپاییان دیگر حاضر نخواهند بود به دنبال آمریکایی ها بروند. اگرچه ‏به نظر من حتی اگر ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند باز هم مشکل آمریکا با ایران حل نخواهد شد، ‏اما اروپا، روسیه و چین از آمریکا جدا می شوند. ‏

عنوان می شود که درباره غنی سازی اورانیوم ایران ‏از موضع قدرتمندی برخوردار است ولی در مورد حقوق بشرایران مشکل دارد. خوب باید مشکل حقوق بشر ‏را حل بکنند.  دولت ایران باید موضوع حقوق بشر را درچارچوب فصل سوم قانون ‏اساسی ایران، منشور سازمان ملل، و بیانیه جهانی حقوق بشر حل کند. دولت ایران بیانیه جهانی حقوق بشر ‏را امضاء کرده است. ماده 9 قانون مدنی ایران می گوید معاهدات و مقررات بین المللی که ایران آن ها را ‏تصویب کرده است، حکم قوانین داخلی ایران را داشته وقوانین مادرمحسوب می شوند. بنابراین اگردر بیانیه ‏جهانی حقوق بشر، اصولی راجع به آزادی های سیاسی آمده است، دولت ایران باید آن ها را رعایت و مشکل ‏اش را حل کند. از این رو اینکه ایران به دلیل اینکه نمی خواهد حقوق بشر را رعایت کند، پس غنی سازی را ‏ادامه بدهد، به منزله پناه بردن به مرگ از ترس مرگ است.

آمریکایی ها موفق شده اند اعراب را علیه ایران متحد کنند. در هیچ زمانی مانند امروز اعراب این چنین ‏گستاخانه علیه ایران موضع نگرفته اند.


نگران آن ‏هستم که جمهوری اسلامی سرسختانه به شعارهایی در باره انرژی هسته ای ادامه بدهد اما درشرایطی به ‏مراتب نامساعدتر از اوضاع کنونی قطعنامه سازمان ملل را به ضررمنافع ملی بپذیرد. ‏


الان هم اسراییل وسوریه دارند مسایل خود را حل می کنند به نحوی ‏که علی الاصول کلیات را پذیرفته اند. درخبرها بود که اسراییل از اسد دعوت کرده تا به تل آویو برود. اسد ‏نیز این امر رارد نکرده است. شرایط به این سمت رفته است که اسراییلی ها آمادگی یافته اند تا جولان را به ‏سوریه پس بدهند. سوریه هم اعلام کرده است که آمادگی دارد تااسراییل را به رسمیت بشناسد وروابط ‏دیپلماتیک برقرارکند

حال که سوریه آمادگی دارد مسایل اش را با اسراییل حل بکند، ‏معنایش این است که این اختلافات درلبنان نیز قابل حل است. بنابراین اعراب به طور عام وسوریه به طور ‏خاص دارند مسایل شان را با همسایگان خود حل وفصل می کنند. ‏

اگر اسراییل مسایل اش را باسوریه حل کند ومزارع را نیز ‏برگرداند حزب الله لبنان دیگر دلیل موجهی برای مسلح ماندن نخواهد داشت. بنا براین خلع سلاح حزب الله ‏لبنان که آقای سینیوره خواهان آن بود ومی گفت که قطعنامه های سازمان ملل و آمریکا خواستار آن است، یا ‏باید با رویارویی با نیروهای نظامی صورت بگیرد، که ارتش لبنان تا کنون یا نمی خواسته یا به مصلحت خود ‏نمی دیده با حزب الله رودررو بشود یا از طرق سیاسی باید صورت بگیرد. اوضاع منطقه نشان می دهد که ‏این امر از طریق سیاسی درحال انجام است. وزن پس گرفتن ‏جولان برای اسد آن قدر هست که هرگز کمک های مالی ایران به سوریه در مقابل آن قابل مقایسه نیست ولو ‏آنکه ایران از وی ناراضی شود.

حماس نیز نخست فلسطینی وعرب است سپس سنی مذهب و درمرحله سوم با ایران کار می کند. آقای خالد ‏مشعل درصحبت های اخیر خود نسبت به بوجود آورندگان ماجرای هولوکاست اظهار تنفر و آن را نفی کرد. ‏البته نگفت سخن رییس جمهور ایران درست است بلکه هولوکاست را محکوم کرد. این سخن معنا دارد. بنا ‏براین ایران نمی تواند با کارت حماس بازی جدی کند.‏

شما گفتید کمربند سیاسی ـ امنیتی با حضور سوریه وحماس، حزب الله وبرخی نیروهای عراقی تشکیل شده ‏است. من می خواهم بگویم با کارت حماس نمی توانیم وارد چنین بازی خطیری بشویم. ‏حماس دارد به این جمع بندی می رسد که در شرایط کنونی ‏جهان سیاست، در باره برخورد با محمود عباس و اسراییل دچار اشتباه شده است. ‏حماس به این مصلحت ‏سنجی دست یافته است که مسایل خود را با محمود عباس حل وفصل کند و بر روی ریل مذاکره با دولت ‏اسراییل بیفتند.‏

ایران یک سابقه هزارساله با عراق دارد، حوزه علمیه نجف 900 سال سابقه ‏دارد و بسیاری از علمای برجسته شیعه نیز ایرانی بوده اند، مزارامامان شیعه درعراق است، هر سال میلیون ‏ها ایرانی به عراق برای زیارت عتبات می روند، حتی پول ایران در بازارهای نجف وکربلا به دلیل سفر ‏زوار ایرانی معتبرتر از هر پولی مبادله می شود و این نفوذ ربطی به دولت ایران نداردو نباید به معنای ‏دخالت ایران در آن جا محسوب شود. اما شیعیان عراق اول خود را عرب می دانند. آقای مقتدی صدر خود را ‏عرب می داند و از این روبه آقای سیستانی صریحا اعلام کرده است که تو ایرانی هستی واین جا چه می کنید؟ ‏شما باید به کشور خود برگردید. ایران نباید این مسایل را به فراموشی بسپارد. ممکن است آقای مقتدی صدر به ‏دلیل نیات سیاسی خود درجاهایی با ایران هماهنگی به عمل بیاورد، ولی آقای مقتدی صدر اول شیعه عرب ‏است بعد سیاستمداری که می تواند با ایران در بخش هایی همراهی کند. نکته دوم آن است که به چه دلیل یا با ‏چه منطقی رفتارهای آقای مقتدی صدر باید به نفع ایران تمام شود؟ آیا رفتارهای سیاسی آقای مقتدی صدر به ‏نفع استقلال عراق است یا به نفع توجیه ادامه اشغال عراق؟ ما می دانیم آمریکایی ها عراق را تخلیه نمی کنند ‏زیرا می گویند اگر ما برویم در عراق حمام خون به راه می افتد. درعراق سابقه ندارد عرب وکرد با یکدیگر ‏بجنگند، همچنین سابقه ندارد سنی وشیعه یکدیگر را بکشند، حداقل در دهه های اخیر ما درعراق چنین چیزی ‏را مشاهده نکرده ایم، بلکه شیعیان با صدام می جنگیدند، نه با سنی ها. کردها با صدام ظالم جنگیدند نه به این ‏دلیل که او عرب بود واین ها کرد. برای اینکه به حقوق آن ها تخطی کرده بود. بنا براین سابقه جنگ مذهبی ‏وقومی درعراق وجود ندارد که آمریکایی ها بگویند اگر از عراق خارج شوند جنگ قومی یا مذهبی در عراق ‏حمام خون ایجاد می کند. جنگ حاضر دلایلی دارد وتوجیه کننده اشغال نظامی است. عملیات آقای مقتدی ‏صدرچه دانسته وچه ندانسته دراین راستا قابل ارزیابی است. بنا براین ایران درکجای این معادله قرار می ‏گیرد؟ آیا ایران موافق ادامه اشغال است یا مخالف آن؟ اگر مخالف ادامه اشغال است پس باید هرنوع بهانه ادامه ‏اشغال را از طرف آمریکا بگیرد. نه سوریه و نه حماس و نه گروه هایی مانند مقتدی صدر، این ها کارت ‏های خوبی برای برنده شدن در بازی خاورمیانه نیستند.

انتخابات

بگذارید نخست درباره انتخابات ریاست جمهوری گذشته و انتخابات مجلس هشتم صحبت کنیم. با معیارهای ‏شناخته شده ای که امروز دردنیا وجود دارد و ایران هم آن ها را تصویب کرده است، انتخابات ریاست ‏جمهوری گذشته و انتخابات مجلس هشتم نه آزاد، ‌نه رقابتی و نه منصفانه بوده است. وقتی در انتخابات ریاست ‏جمهوری شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی که از تیرک های این رژیم است، می گوید من به خدا شکایت ‏می کنم، منظورش چیست؟ آقای هاشمی از چه چیزی می خواهد شکایت بکند؟ از چه کسی یا کسانی می خواهد ‏شکایت بکند که جز به خدا به جای دیگری نمی تواند شکایت بکند؟ باید ضمیر سخنان آقای هاشمی را پیدا کنیم. ‏آقای کروبی می گوید طی دوساعت که به خواب رفته بود همه چیز عوض شد. پس این انتخابات، چه نوع ‏انتخاباتی بوده است؟ دوم: قانون اساسی می گوید که رییس جمهور باید از میان رجال سیاسی مذهبی باشد. ولی ‏آقای احمدی نژاد فاقد هرگونه سابقه ای به عنوان رجل سیاسی ومذهبی است. پس باید بگویند که ایشان دارای ‏کدام سابقه مذهبی وسیاسی بوده است که شورای نگهبان او را به عنوان رجل سیاسی یا مذهبی پذیرفته است؟ انتخابات مجلس هم انتخاباتی کاملا فرمایشی بود. در ‏چنین شرایطی انتخابات ریاست جمهوری – آینده- بهتر از این نخواهد بود. اما مسئله را باید از یک زاویه دیگری ‏بررسی کرد. به نظر من مجموعه عملکرد نظام جمهوری اسلامی داردآرام آرام به سوی قفل شدن کلان ‏حرکت می کند. یک اشکال کلیدی واساسی در مجموعه مناسبات وجود دارد که هرکاری که می کنند اوضاع ‏بدتر می شود. اوضاع اقتصادی روز به روز بدتر می شود. آقای احمدی نژاد دانسته یا ندانسته، و برخلاف ‏قانون اساسی درحال تحمیل فروپاشی اقتصادی به ایران است. وقتی مجلس نهادهایی را مانند سازمان برنامه ‏وبودجه، یا هیات امنای صندوق ذخیره ارزی و یا شورای پول واعتبار را با قانونگذاری به وجود می آورد، ‏رییس جمهورقانونا حق انحلال آن ها را ندارد. رییس جمهور حق دارد برای انحلال آن ها به مجلس لایحه ‏بدهد، ولی حق ندارد آن ها را راسا منحل کند. اما چرا رییس جمهور این نهادها را منحل می کند؟ اقدامات ‏رییس جمهور خلاف قانون و مخل منافع ملی است. حال زمانی یک رییس جمهورغیرقانونی عمل می کند، اما ‏نتایج غیرقانونی عمل کردن به گونه ای است که به بهبودی اوضاع مردم منجر شده ولذا مردم از آن راضی ‏هستند. ولی می دانیم که چنین چیزی نیست. همه اقتصاددانان ایران اعم از اصولگرا وغیراصولگرا متفق اند ‏که تصمیم گیری های آقای احمدی نژاد غلط است. ولی ایشان به رفتار خود ادامه می دهد. آقای رییس جمهور ‏این قدرت را ازکجا به دست آورده که می تواندبه این دست از اقدامات مبادرت کند؟ آیا قدرت رییس جمهور ‏متکی به مجلس یا سپاه است؟ آیا به دلیل آنکه مقام رهبری از او حمایت می کند این اعمال را انجام می دهد؟ این ‏ها سوال های بسیار اساسی هستند. به طور مثال وقتی نمایندگان مجلس از وزیر نفت سوال می کنند چرا ‏دوبرابر آن چیزی که تصویب شده، از صندوق ذخیره ارزی استفاده و بنزین وارد کرده اید، می گوید که وی ‏مخالف بوده ولی دستورکتبی رییس جمهور است. چه کسی به رییس جمهور می تواند دستور بدهد که این گونه ‏غیرقانونی عمل کند، غیراز مقام رهبری؟ آیا مقام رهبری چنین دستوراتی داده است؟ نکته بعدی نیز این است ‏که آقای احمدی نژاد غیر از آنکه خلاف قانون رفتار می کند، خلاف مصوبات کلان کشور نیز عمل می کند. ‏بند 8 اصل 110 قانون اساسی می گوید که سیاست های کلان کشور را مجمع تشخیص مصلحت نظام به ‏رهبری پیشنهاد می کند. این موضوع تحت عنوان چشم انداز 20 ساله کشور انجام شده است. ما هم نوشتیم که ‏چشم انداز مذکور اگر چه ایرادات و کمبود های جدی دارد اما در مجموع مثبت است و از طریق آن می ‏توانیم بفهمیم به کجا می رویم. مبتنی برچشم انداز 20 ساله هم چهار برنامه 5ساله تدوین شده است. معنای این ‏بحث آن است که دولت های بعدی باید در این قالب حرکت بکنند. اما رییس جمهور فعلی همه این برنامه ها را ‏زیر پا گذاشته است. عرض بنده این است که انتخابات مجلس وریاست جمهوری دارای این ایرادات اساسی ‏بوده است و سیاست های کنونی به سویی می رود که ایران ناچاراست یک تصمیم تاریخی اتخاذ کند و یک ‏چرخش اساسی را بپذیرد.‏

الان زمان آن است که عملکرد نظام مبتنی بر ولایت فقیه را مورد ‏ارزیابی قراربدهیم. ما معتقدیم که مشکل اساسی ایران در سیستم ولایت فقیه است. این سیستم برای زمان ‏حاضر کارآیی ندارد. به نظر می رسد مجموعه نیرو های درون جمهوری اسلامی آرام آرام همگی به این ‏جمع بندی می رسند که این سیستم فاقد کارآیی لازم است. بدون شک عملکرد رییس جمهور خلاف مصالح ملی ‏است. اما عملکرد آقای احمدی نژاد ‏مورد حمایت کیست؟ من معتقدم که ایران، افغانستان یا عراق نیست که به اوحمله کنند. ایران، لیبی هم نیست ‏که تسلیم شود به نحوی که تکنولوژی هسته ای اش را بار کشتی کند و به آمریکا بفرستد. ایران کره شمالی ‏نیست که تسلیم بشود. در ایران مانند اوکراین انقلاب مخملی یا انقلاب نارنجی نظیرگرجستان رخ نخواهد داد. ‏پس شرایط کنونی ایران به کدام سمت وسو می رود؟ من معتقدم ایران به سوی الگوی شوروی حرکت می ‏کند.‏

ببینید در شوروی انقلاب رخ نداد، حمله خارجی روی نداد. اما فشارهای خارجی به علاوه بی کفایتی و سوء ‏مدیریت رهبران کشور، اقتصاد وسیاست شوروی را به نقطه ای برد که رهبران شوروی خود به این نتیجه ‏رسیدند که ادامه وضعیت امکان ناپذیر است.

باید دید که آیا مجلس رییس جمهوررا استیضاح خواهد کرد؟ مجلس طبق قانون حق ‏دارد رییس جمهور را استیضاح کند، اگر به دلیل کارهای کنونی رییس جمهور فعلی وی را استیضاح نکنند، ‏پس برای چه چیزی مجلس باید رئیس جمهور را استیضاح کند؟ اصلا چرا استیضاح رییس جمهور درقانون ‏آمده است؟ این رییس جمهور با این عملکرد و کارنامه، بهترین نمونه برای استیضاح است. آیا مجلس فعلی که ‏به صورت دستچین انتخاب شده با بودن آقای لاریجانی در راس آن به سوی استیضاح رییس جمهور حرکت ‏می کند؟ آیا اراده بالاتری وجود دارد که احمدی نژاد را فدای تثبیت برخی از نارضایتی ها بکند؟ در تاریخ ‏سیاسی این تجربه وجود دارد. حال اگر ورود فعال آقای لاریجانی به صحنه و ریاست مجلس مصداق فرآیند ‏تغییرات اساسی است باید این امر خودش را در استیضاح آقای احمدی نژاد نشان بدهد. ‏

فضا به سویی می رود که همه، حتی مقام رهبری نیز ‏بپذیرند، که ادامه روند کنونی فایده ای برای ملت ایران و نظام سیاسی کنونی دربرندارد. برخی از دست اندر ‏کاران درحال حاضر این موضوع را پذیرفته اند ولی مقام رهبری هنوز این موضوع را نپذیرفته است.

قانون اساسی

قانون اساسی اول را، که دولت موقت تدوین کرده بود، آقای خمینی نیز امضا کرد. این ‏موضوع به این معنا است که قانون اساسی اول که درآن ولایت فقیه هم وجود ندارد می تواند قانون اساسی ‏جمهوری اسلامی ایران باشد. پس هی نگویند که جمهوری اسلامی منهای ولی فقیه معنا ندارد . بنیانگذار ‏جمهوری اسلامی ایران، یعنی رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران آن قانون اساسی را که جمهوری اسلامی بود ‏منهای ولی فقیه، به رسمیت شناخته و امضاء کرده است. ایشان و روحانیان حزب جمهوری و شورای انقلاب ‏حتی اصرار می کردند که همان قانون اساسی اول را که دولت موقت نوشته بود به رفراندوم بگذارند. حال ‏می گوییم که 30 سال از آن زمان گذشته و تجربه پیدا کرده ایم، قانون اساسی که وحی منزل نیست لذا امکان ‏تغییر درآن وجود دارد. برگردیم به همان قانون اساسی که به امضاء رهبرفقید انقلاب هم رسیده بود. ‏

برگشت به قانون اساسی اول را بیش از سایر موارد محتمل می بینم.

از خرداد 1376 به بعد، و روی کارآمدن آقای خاتمی و سپس رویداد های بعدی، تلاش ‏زیادی صورت گرفته و می گیرد تا نهادهای مدنی را ازمیان بردارند. ولی مشاهده می کنیم که در این هدف ‏خود موفق نبوده اند. جنبش هایی نظیر جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش دانشجویی و... ‏کماکان حضور فعال وجدی دارند. حتی دامنه فشار را تا آن جا تسری دادند که دراویش را که معمولا آرامترین ‏وملایمترین گروه های اجتماعی هستند می خواستند از میان بردارند، ولی دراین بخش هم ناموفق بودند؛ به ‏عبارت بهتر زورشان نرسید. حسینیه دراویش را خراب کردند اما جنبش درویشی را نتوانستند. جنبش ‏دانشجویی تحت فشار بسیار شدیدی قرار دارد اما موفق نشده اند آن را ازبین ببرند. بنابراین ادامه جنبش های ‏مدنی از یک طرف، و فروپاشی اقتصادی از جانب دیگر، تورم مهارگسیخته، و... همه از عواملی است که ‏فشار به حاکمان برای پذیرش تغییر وارد می آورد. دراین فشارها، علائم زیادی می بینم که درنهایت نظام ‏سیاسی ایران تغییرات ضروری را بپذیرد. ‏

شما فکر می کنید که آقای هاشمی، که بسیار زیرک و باهوش است چرا مطرح کرد که با ولایت فقیه مخالف ‏بوده است؟ چرا ایشان اکنون مطرح می کند که به مرحوم آذری قمی گفته بود که این ولایت فقیه که شما ‏دنبالش هستید ناصرالدین شاه می شود؟ دوران ناصری عصر بی خبری شناخته شده است. آیا معنای سخن ‏آقای هاشمی این است که ما با عصرنادانی روبرو هستیم؟ آقای هاشمی اکنون رئیس مجلس خبرگان رهبری ‏است که بر طبق قانون اساسی وظیفه نظارت بر رهبر را بر عهده دارد. بنا براین کسانی که دارای دانش روز ‏هستند یا سی سال تجربه کرده اند، به این نتیجه رسیده اند که نمی شود فرد دارای همه اختیارات باشد ولی ‏درباره هیچیک به هیچ کس یا نهادی هم پاسخگو نباشد. این خود مشکل اصلی است که به تدریج همه دارند به ‏آن پی می برند. تاکید می کنم که دراین جا اشکال از احمدی نژاد نیست، اشکال از آن مجموعه ای است که ‏موجب پیدایش احمدی نژاد می شود. زیرا خودش را باز تولید می کند. ‏

‏ در اینجا مایلم به یک نکته مهم هم اشاره کنم وآن اینکه روحانیت درمجموع انعطاف پذیری اش از ما ‏روشنفکران بیشتر است. به این معنا که سر به زنگاه ها خود را تغییر می دهد.