ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

فرصت های تاریخی از دست رفته
ولایت یعنی سلطنت
غفلت ها و پیش بینی های
بازرگان- بنی‌صدر- رفسنجانی

محمد قوچانی، سردبیر و نويسنده شماری از روزنامه های دوران اولیه ریاست جمهوری محمد خاتمی، اخیرا با مراجعه به چند کتاب خاطرات و مصاحبه و تحقیق مقاله ای نوشته و در شهروند امروز منتشر کرد. این مقاله بسیار طولانی و بالا بلند است و حاشیه های آن چنان زیاد، که خواننده رشته اصلی کلام و از همه مهم تر "جان کلام" از دستش در می رود. از دل آن مقاله، که خود قوچانی 4 فراز برای آن ذکر کرده است، ما (پیک نت) 6 محور تاریخی و مستند را در باره "ولایت فقیه"، "قانون اساسی"، "اشتباه بزرگ بازرگان و بنی صدر در ماجرای تدوین قانون اساسی"، "دو ملاقات آیت الله خمینی و شاه و ارزیابی خمینی از شخصیت ضعیف شاه"، "هراس هاشمی رفسنجانی از راه یافتن مرتجعین مذهبی  به مجلس موسسان و شکل گیری ارگانی بنام "ولایت فقیه" و "نظر خمینی نسبت به مصدق" را بیرون کشیده ایم که می خوانید. قوچانی به مستنداتی نیز اشاره می کند که مربوط به خودمحوری ها و بلندپروازی های مخرب بنی صدر در سال هائی است که او زیر چتر حمایت آیت الله خمینی بود و درعمل، خود زیر پای خویش را خالی کرد و بزرگترین فرصت ها را با خود به دره سقوط برد.

 
 
 
 
 
 

 

آنچه در فاصله‌ای بیش از ربع قرن (از سال 1342 تا سال 1368) در ایران گذشت و بی‌شک زیرنگین مواضع امام خمینی بود، چه اندازه ناشی از اراده امام بود و چه اندازه علی‌رغم میل و اراده و حتی تلاش آن مرحوم صورت گرفت.

 

1- امام دو بار به عنوان سفیر مرجعیت وقت (آیت‌الله بروجردی) شاه را دیده و با او مذاکره کرد. درباره محتوای این دیدارها دو روایت وجود دارد. برخی می‌گویند ایشان پس از این دیدارها گفته‌اند این شاه را می‌توان به دلیل تزلزل و جبن برانداخت و برخی گفته‌اند تا چندی ایشان امیدوار بود که روحانیت بتواند شاه را تحت نفوذ خود بگیرد و به یک معنا او را اداره کند.

 

2- امام خمینی از پاریس که می‌آمد همراه خود در همان هواپیما هم قانون اساسی جدیدی به ارمغان آورد. این قانون اساسی در پاریس نوشته شده بود. مولفان این قانون اساسی اصحاب امام خمینی در پاریس بودند و امام موافق به رفراندوم گذاشتن آن بودند. بدین‌ترتیب جمهوری اسلامی به عنوان یک دموکراسی دینی متولد می‌شد که زیر نظر نهاد مرجعیت بخصوص رهبری امام خمینی اداره می‌شد.
مورخانی مانند حسن یوسفی اشکوری در زندگینامه مبسوط مرحوم بازرگان به این مساله صریحا اشاره کرده‌اند که مخالفان تبدیل پیش‌نویس به قانون اساسی از طریق رفراندوم مستقیم و مدافعان ارجاع این پیش‌نویس به مجلس موسسان دو تن بودند: مهدی بازرگان و ابوالحسن بنی‌صدر. آنان خواستار عمل امام به وعده‌اش به مردم در حکم نخست‌وزیری رئیس دولت موقت یعنی تاسیس مجلس موسسان بودند اما به روایت ابوالحسن بنی‌صدر: «در جلسه‌ای در شورای انقلاب آقای رفسنجانی گفت هی می‌گید مجلس موسسان، موسسان، خیال می‌کنید چه کسانی می‌آیند؟ یک مشت متعصب خشک و متحجر. اینها می‌آیند و یک کلمه‌ای را هم رفسنجانی به کار برد که... (و افزود) بگذارید آقا این قانون اساسی که به این پاکیزگی تهیه شده تصویب شود.»

اصرار بازرگان و بنی‌صدر و انکار افرادی مانند هاشمی‌رفسنجانی در نهایت به میانجی‌گری مرحوم طالقانی انجامید که نه رفراندوم و نه مجلس موسسان بلکه مجلس خبرگان قانون اساسی را تصویب کنند. مجلس خبرگان با اکثریت روحانیت تشکیل شد و همان اتفاقی افتاد که هاشمی رفسنجانی پیش‌بینی کرده بود. در واقع مقصود هاشمی از متعصبان و متحجران اعضای خبرگان قانون اساسی نبود و او نگران راهیابی جناح سنتی و غیرسیاسی روحانیت به این مجلس بود. ابوالحسن بنی‌صدر سال‌ها بعد در پاریس گفت: «کاش آن را قبول کرده بودیم. در سیاست طمع زیادی نباید کرد اگر همین رفراندوم را قبول کرده بودیم شاید وضع بهتر می‌شد.»

3- تردیدی نیست که امام خمینی با حضور روحانیت در دولت حداقل تا سال 1360 مخالف بودند. این ادعای یاران امام نیست، سخن بنی‌صدر است: «ایشان با روحانیونی که ممکن بود مجبور شوند موافق نبود و اینها را هیچ نمی‌خواست که مقام‌هایی پیدا کنند.»

 

4- در موضوع اختلافات شهید رجایی و ابوالحسن بنی‌صدر وقتی بنی‌صدر مغرورانه می‌گوید مرحوم رجایی خشک سر است و با من نمی‌تواند کار بکند: «آقا گفت خب کمکش بکنید تا درست بشود. گفتم مغزش کار نمی‌کند راجع به بهشتی آقا گفت این حرف‌ها را نزنید با هم همکاری کنید. این آقا عالم است. مدبر است... درباره بهشتی، رفسنجانی و دیگران صحبت شد. آقا گفت آنها هیچ وقت درباره شما چنین بد نمی‌گویند. تازه مگر من به همه حرف‌های آنها گوش می‌دهم؟»

 

خاطره بنی‌صدر از خبرگان جالب است: «در آنجایی یک دعوایی هم شد... من گفتم که شیخ‌بهایی گفته مجتهد باید 165 یا 124 علم بلد باشد شما چند تا از اینها را بلدی؟ هیچکدام شما مجتهد نیستید. آقای مدنی بلند شد تا جواب بدهد. او گفت پس اینطور که شما می‌گویید لازم می‌آید جهل امام صادق. برای اینکه اگر منظور امام صادق از فقها ما بوده‌ایم که به قول شما مجتهد نیستیم. یعنی امام صادق نمی‌دانسته که وقتی خواهد آمد که فقیهی نخواهد بود چون شما که اینطور می‌گویید حتی امام را هم می‌گویید علم نداره اجتهاد نداره گفتم... نه آقا شما را نمی‌گفت امام صادق مرا می‌گفت و شما نیستید اما من که هستم!»

5- عملکرد بنی‌صدر و سپس اقدامات جبهه ملی سبب شد امام سخنانی صریح علیه دکتر مصدق بیان کنند. شاید بنی‌صدر اختلاف خود و امام را اختلاف دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی می‌دید اما نه امام، کاشانی بود و نه بنی‌صدر، مصدق. اما در 14 اسفند 58، بنی‌صدر به گونه‌ای عمل کرد که گویی قصد تقابل میان امام و مصدق را دارد. این در حالی است که روایت شده پیش از انقلاب اسلامی در نجف، امام خمینی در جمع یاران هنگامی که به آنان ضرورت توجه به مسایل مذهبی در کنار مبارزه سیاسی را یادآور می‌شدند و با وجود علاقه شدید خود به آیت‌الله کاشانی به نوعی از خلاصه شدن مرحوم کاشانی در سیاست انتقاد کرده بودند و از حرکت مرحوم مصدق به سوی معنویت استقبال کرده بودند. همچنین گفته می‌شود امام خمینی پس از بیان صریح انتقادات خود از مصدق به مرحوم حاج احمدخمینی تاکید کردند حتما نظر برادر بزرگشان آیت‌الله پسندیده را در این باره جویا شوند. آیت‌الله پسندیده برادر بزرگ امام خمینی از علاقمندان دکتر مصدق و دکتر شریعتی بود که امام همواره به ایشان احترام می‌گذاشت و دریافت‌نظر او برای امام مهم بود. گفته می‌شود مرحوم پسندیده بدون آنکه کوچکترین تعریضی به امام داشته باشند در حضور حاج احمدآقا از مراتب دیانت دکتر مصدق تعریف کرد.

 

6- نزاع روشنفکران مذهبی و روحانیان مبارز در عمل امام را ناگزیر از اعمال ولایت‌فقیه به صورت یک نهاد حکومتی و نه فقط نهاد نظارتی کرد. دور از ذهن نیست اگر امام خمینی به تهران نمی‌آمد و مستقیما اعمال حکومت نمی‌کرد نزاع‌های گروهی به فروپاشی نظام سیاسی و حتی جنگ داخلی منتهی شود.