بخش دوم
بخش زیادی
از شب نخست را با فکر کردن سپری کردم. صبح زود، با صدای
چرخدستی، از خواب بیدار شدم. از لحظه ای که بیدارشدم، با خودم
فکر می کردم که امروز باید کاری انجام بدهم. هنوز، دست و صورتم
را خوب نشسته بودم که تصویر تمام نمای زندانبان در قاب درب
ظاهر شد. زندانبان که شباهت زیادی به بازیگر نقش گوژپشت در
فیلم"گوژپشت نوتردام" داشت، با عصبانیت گفت:
- زود
باش بیا صبحونه تو بگیر. بیا( مقداری پنیر داخل لیوان
کوچک).یه دونه چایی هم ور دار.
- نون نمیدین؟
- نه
- چرا؟
- موقع شام باید میگرفتی.
-
برای شام و صبحونه فقط دو تا نون میدین؟
- نه، اضافی هم میدیم
- اما دیشب به من فقط دو تا دادین
- باید میگفتی بهت اضافی میدادیم. خیلی داری حرف میزنی.
- حالا من باید چیکار کنم؟
- من چی میدونم
- قند نمیدین؟
زندانبان
بدون اینکه کلمه ای دیگر بگوید با عصبانیتی بیشتر از قبل، در
سلول را محکم بست و به سمت سلول دست چپ حرکت کرد. چند لحظه
بعد، صدای زندانی سلول دست چپ را که داشت با زندانبان حرف
میزد، شنیدم. لهجه اش خیلی آشنا بود. تصمیم گرفتم با او ارتباط
بر قرار کنم. اما، نمی دانستم چه وقت باید این کار را بکنم.
برای رفتن به دستشوئی، تکه کاغذ مخصوص را از لای شکاف در به
بیرون انداختم و منتظر زندانبان شدم. در این فاصله، باز، به
نحوه ایجاد ارتباط با زندانی سلول کناری فکر می کردم. ناگهان،
چشمانم به چشمان زندانبان که داشت از پنجره سلول به من نگاه می
کرد دوخته شد.
- چیه؟
- می تونم برم توالت؟
- چشم بندتو بزن بیا
-
بعد از برگشتن از توالت دوباره دراز کشیدم تا این که خوابم
برد. بخش زیادی از ساعات قبل از ظهر را خوابیدم. بعد از خوردن
نهار، همچنان که داشتم فکر می کردم، دوباره خوابم برد. با صدای
چرخدستی، که با صدای اذان مغرب درآمیخته بود، از خواب بیدار
شدم و غذا را گرفتم. دست و صورتم را شستم و مشغول خوردن شام
شدم. در این هنگام صدایی شنیدم که آشنا به نظر می رسید. بلند
شدم و از پنجره، صدا را دنبال کردم. صدای فرشاد دوستی پور بود
که داشت با زندانبان موقع گرفتن شام صحبت می کرد. چند لحظه
بعد، او را که می رفت دستشویی از پنجره دیدم. با دیدن فرشاد
احساس خوبی به من دست داد. تصمیم گرفتم هر طور که شده با او
ارتباط برقرار کنم. با مشت به دیوار سلول سمت چپ کوبیدم. خیلی
زود پاسخ دریافت کردم و از پنجره کوچک، آرام با او حرف زدم.
به مرور با
بچه های دیگر هم ارتباط برقرار کردیم. بجز من و فرشاد، بقیه
چپ بودند. مهرزاد ( نوجوان 19 ساله در سلول 91)، علی
سالم(دانشجوی پلیمر از دانشگاه امیرکبیر در سلول 92)، و روزبه
صف شکن(دانشجوی اقتصاد از دانشگاه تهران در سلول 93) در سلول
های جلوی ما بودند. من و فرشاد آنها را در جریان اتفاقات یک
هفته قبل قرار دادیم. بازجوها به بچه های سوسیالیست اتهام
"الحاد" زده بودند و آنها را برای تن دادن به "مصاحبه
تلویزیونی" زیر فشار قرار داده بودند. بچه ها، بیشتر، در مورد
جنبه های حقوقی اتهامات شان و نحوه دفاع در بازجوئی ها می
پرسیدند. یکی از بچه های راهروی ما از این که مصاحبه داده بود
ابراز پشیمانی می کرد و از من می خواست به سایر بچه ها بگویم
که زیر بار مصاحبه نروند و اگر مجبور به این کار شدند در مورد
ناصر خان (دکتر زرافشان) صحبت نکنند. همه ما، برای دکتر
زرافشان احترام زیادی قائل بودیم و شجاعت و پایمردی ایشان را
تحسین می کردیم.
بازجوئی از
من، از روز چهارم شروع شد. حدود یک ساعت از اذان ظهر روز
پنجشنبه، مورخ 22/9/1386 گذشته بود که زندانبان مرا با چشم بند
برای بازجوئی به انتهای جنوبی راهروی شرقی برد و دستور داد رو
به دیوار بایستم. در آن لحظات پاسخ سئوالاتی را که از روزهای
گذشته حدس می زدم در بازجوئی از من پرسیده شود در ذهنم مرور می
کردم.
اندکی بعد،
فردی بازویم را گرفت و به سمت دری برد که چند قدم آنطرف تر در
سمت راست راهرو قرار داشت. بچه ها او را با نام حاج سعید می
شناختند و شایع بود که ریاست بازجوها را بر عهده دارد. به
دنبال بازجو وارد اتاق بازجوئی شدم. بدین ترتیب، صحنه نخست
نمایش نانوشته ای به اجرا درآمد که در آن، من، ناگزیر، در نقش
متهم و افراد ناشناسی که هیچوقت آرزوی همبازی شدن با آنها را
نداشتم، در نقش بازجو به ایفای نقش پرداختیم.
پرده
نخست:
بازجو از
متهم می خواهد روی صندلی که در کنج جنوب شرقی اتاق قرار دارد
بنشیند و بلافاصله به وی گوشزد می کند که اگر صداقت بخرج دهد
مشکلی برایش پیش نمی آید. بازجو، آرام و شمرده صحبت می کند و
وانمود می کند که به شیوه های دوستانه در بازجوئی اهمیت زیادی
می دهد. او برای اینکه به متهم بفهماند در صورت لزوم، به چه
شیوه هایی متوسل خواهد شد به بازجوئی از اعضای سازمان مجاهدین
خلق( به تعبیر بازجو، منافقین) و افراد وابسته به صهیونیست ها
اشاره می کند که در کمتر از 24 ساعت آنها را تخلیه اطلاعاتی می
کند.
متهم که تا
این لحظه ساکت نشسته است با خود می اندیشد که چیزی برای پنهان
کردن ندارد، لذا، با اطمینان به بازجو می گوید که نیازی به
تهدید کردن نیست و او به عنوان یک فعال حقوق بشر، همواره، به
اصل "شفافیت" پایبند خواهد بود. به این ترتیب، میان بازجو و
متهم، بطور ضمنی توافق می شود که طرفین، در همه موارد، جانب
صداقت و شفافیت را نگه دارند و در سخن گفتن مودب باشند. با این
وجود، متهم یقین دارد که هیچگاه هیچ بازجوئی در کار خود صداقت
پیشه نکرده است.
اتاق
بازجوئی به مساحت 12 متر مربع، فاقد سقف و دارای کف موزائیکی و
دیوار عایقی است. چند عدد صندلی و یک میز در پشت سر متهم قرار
دارد و دو بازجو روی صندلی نشسته و با هم پچ پچ می کنند. متهم
از زیر چشم بند به اسامی ای که روی زیردستی صندلی نوشته شده
است نگاه می کند. او سعی می کند احساس صاحبان این اسامی از
جمله موسوی خوئینی ها(دبیرکل سابق ادوار تحکیم وحدت) و متین
پور(فعال آذری) را زمانی که روی این صندلی نشستند به تصور
درآورد. متهم به چیزهای زیادی فکر می کند تا این که به مراسم
افتتاح کمیته حقوق بشر ادوار تحکیم وحدت در تابستان 1385 می
رسد و در آنجا متوقف می شود. متهم، صحبت های سخنرانان مراسم در
مورد شناسایی و تضمین حقوق بشر، ماهیت و اصول فعالیت های حقوق
بشری، و نقد قانون اساسی از منظر حقوق بشر را به یاد می آورد.
دکتر اسلامی، استاد حقوق بشر در دانشگاه شهید بهشتی، در پایان
مراسم آن روز، در جمع کوچک دانشجویان، در پاسخ به سئوال متهم
که از وی پرسیده بود "حقوق ملت کرد در چارچوب حقوق بشر تا
کجاست؟" با متانت همیشگی اش شجاعانه پاسخ داده بود"اگر
نخواهم سیاسی جواب بدهم تا تشکیل دولت کرد."متهم با طرح این
پرسش قصد داشت نظر موسوی خوئینی ها و سایر دانشجویان را به
مساله حقوق اقلیت های ملی جلب نماید و از آنان بخواهد دفاع از
این نوع حقوق بشر را هم در دستور کار کمیته تازه تاسیس شان
قرار بدهند.
متهم،
همچنان، در حال فکر کردن به پاسخ دکتر اسلامی است که بازجو،
قلم و چند برگه روی زیردستی صندلی می گذارد و از وی می خواهد
تا به سئوالات آن پاسخ دهد.
متهم-
بازجوئی با چشم بند مگه ممنوع نیس؟
بازجو-
ما همه رو اینجوری بازجوئی می کنیم
متهم- اما
این کارتون نقض حقوق بشر و قانون حقوق شهروندیه که رئیس قوه
قضائیه صادر کرده
بازجو-
اگه ناراحتی ورش دار
متهم- اینجا
همه چی دست شماس. شما ورش دارین
بازجو-
(با تحکم) یک کم چشم بندتو میدی بالا بعدش به سئوالا پاسخ
میدی. کامل و خوش خط می نویسی.
متهم،
اطمینان دارد که محال است بدون چشم بند از او بازجوئی کنند. او
بدش نمی آید بازجوئی را تجربه کند و دیدگاه بازجویان را به
چالش بکشد. متهم، مشغول نوشتن می شود. در قسمت بالای برگه ها
نوشته شده است"وزارت اطلاعات" و اندکی پایین تر در سمت
راست آن عبارت"النجاة فی الصدق" و ترجمه فارسی آن"رستگاری
در راستگوئی است" درج شده است. متهم به سوالاتی در باره
مشخصات فردی، شغل، تحصیلات، محل زندگی و سوابق سیاسی خود و
اعضای خانواده اش پاسخ می دهد. بازجو، برگه ها را به محض نوشته
شدن یکی یکی از متهم می گیرد و به او تذکر می دهد که پاسخ ها
را کامل بنویسد و انتهای هر صفحه را با ذکر تاریخ،
امضاء
نماید. یک ساعت طول می کشد تا مرحله نخست بازجوئی به اتمام
برسد.
از این پس،
بازجوئی وارد مرحله تازه ای می شود و در روزهای آینده ادامه می
یابد. موضوعات و سوالاتی که مطرح می شود از نظم و ترتیب خاص
پیروی نمی کند و گاهی سوالاتی مطرح می شود که متهم در روزهای
گذشته به آنها پاسخ داده است. طرح سوالات و اخذ پاسخ های متهم
به شیوه های مختلف انجام می شود. در اغلب موارد، بازجوها،
سوالات را روی برگه های آرم دار می نویسند و متهم، پاسخ ها
را، در اتاق بازجوئی ، روی همان برگه ها می نویسد و سپس قرائت
می کند. بازجو ها بعد از شنیدن پاسخ، سوالات تازه ای مطرح می
کنند و متهم، اغلب، به صورت شفاهی به آنها پاسخ می دهد. گاهی،
بازجو ها سوالات را روی برگه ها می نویسند و به متهم قلم و
کاغذ آرم دار می دهند تا، به دلیل ضیق وقت، در سلول به آنها
پاسخ بدهد. بازجوئی از متهم توسط دو گروه از بازجوها تا هفته
سوم ادامه می یابد و هر یک از جلسات بازجوئی 3 تا 6 ساعت طول
می کشد.
پرده دوم
بازجو اتهام
"اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تجمع غیر قانونی"
را متوجه متهم می کند و از او می خواهد دفاع خود را در برگه
آرم دار بنویسد و برای آنها قرائت کند. متهم که یک بار، در روز
دستگیری به این اتهام پاسخ داده بود ناگزیر است برای بار دوم،
ولی مفصل تر از قبل، در مقابل این اتهام از خودش دفاع نماید.
او که بر تصمیمش مبنی بر تنظیم دفاعیات بر اساس اصول و قواعد
حقوق بشر باقی است شروع به نوشتن می کند:
" حقوق بشر،
مجموعه ای از ارزش ها و قواعدی است که وجدان جمعی جامعه، آنها
را لازمه شأن انسانی تلقی می کند. در چارچوب حقوق بشر، تمام
افراد بشر آزاد دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم
برابرند. همه انسان ها، بدون هیچ گونه تمایز مخصوصاً از حیث
نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی و غیره، شایستگی
برخورداری از حقوق بشر را دارند. .... در درجه اول، دولت ها
ملزم به رعایت حقوق بشر و اتخاذ تدابیر لازم جهت رعایت آن از
طرف همگان می باشند. تعهد دولت ها در مقابل این حقوق دو نوع
است: عرفی و معاهده ای.... آزادی بیان و راه اندازی اجتماعات
مسالمت آمیز در دسته حقوق مدنی و سیاسی یعنی "نسل اول حقوق
بشر" قرار دارد. تعهد دولت ها در مقابل این حقوق، بیشتر، جنبه
سلبی دارد. به این مفهوم که دولت ها نباید برخورداری شهروندان
از این حقوق را محدود یا ممنوع نمایند.....لذا، تجمع مسالمت
آمیز در روز دانشجو کاملاً مشروع می باشد.....به دلیل ارتباط
وثیقی که میان رعایت حقوق بشر و امنیت ملی وجود دارد، راه
اندازی این تجمع نه تنها امنیت ملی را تضعیف نمی کند بلکه ضریب
آن را ارتقاء هم می دهد...."
متهم به
قرائت دفاعیه چند صفحه ای خود می پردازد. یکی از بازجوها که
همچنان در عرض اتاق قدم می زند به مجادله با متهم می پردازد:
بازجو-
شما برای این تجمع مجوز نگرفته بودین. از نظر ما کار شما غیر
قانونیس
متهم- نیازی
به گرفتن مجوز نبود
بازجو-
همه تجمعات نیاز به اخذ مجوز داره
متهم-
اولاً، اعمال این گونه محدودیت ها حتی اگر توسط نهاد های
قانونی صورت گرفته باشه مغایر با حقوق بشر و همچنین قانون
اساسیه. دوماً، به این نوع تجمعات مجوز داده نمیشه
بازجو-
به هر حال از نظر ما کار شما غیر قانونیه
متهم- شما
با محدود کردن آزادی ها امنیت ملی را به خطر میندازین و روند
توسعه کشور را مختل میکنین. امروزه، مفهوم امنیت، مثل بسیاری
از مفاهیم دیگه، دچار تحول شده و دولت های توسعه یافته با بسط
آزادی ها و تضمین حقوق بشر، امنیت ملی شان را ارتقاء می بخشن
بازجو علاقه
ای به ادامه بحث نشان نمی دهد و با جدیتی که مشکوک به نظر می
رسد سعی می کند، به زعم خود، خانه های خالی پازل توطئه بزرگ
تجمع روز دانشجو را پر کند. متهم، چاره ای جز بازگو کردن چند
باره جزئیات دیدارهای کوتاه خود با دوستان دانشجو و یکی از
اعضای دفتر تحکیم وحدت در روزهای منتهی به برگزاری مراسم روز
دانشجو را ندارد. متهم، تلاش می کند مسیر بازجوئی را به سمت
مباحث محتوایی ببرد اما، بازجو، تنها به حواشی مراسم اهمیت می
دهد و محتوای صحبت های متهم از تریبون مراسم در نظر او فاقد
اهمیت است. انگار، بازجو قصد دارد به متهم بفهماند که گیرم
تمام حرفهایت درست و منطبق با حقوق بشر و حتی قانون اساسی
باشد، اما، ما تنها با تجمعاتی برخورد نمی کنیم که خودمان آن
را سازماندهی می کنیم.
متهم یا هر
شخص دیگر حق دارد چنین برداشتی داشته باشد چرا که، اقلیت حاکم،
خارج از اراده معطوف به منافع خود، برای ابتدائی ترین حق
شهروندی همان مردمی که حفاظت از منافع دنیوی و اجر اخروی آنان
را مستمسک تحمیل یکی از خفقان آور ترین دوره های تاریخ ایران
قرار داده است، اعتباری قائل نیست. در دیدگاه بازجو که برگرفته
از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی است مردم، نه "شهروندان محق و
مسئول در برابر قواعد و هنجارهای انسانی" بلکه "اجتماعی
از انسان های فاقد حقوق، ولی مکلف در مقابل انبوه قوانین و
مقررات برآمده از اراده اقلیت حاکم" هستند.
پرده سوم
بازجو، با
طرح پرسش های غیر مرتبط، تلاش می کند میان متهم و فعالان سیاسی
یا احزابی که بازجو آنها را مخالف و برانداز می خواند ارتباطی
پیدا کند. اگر بازجو در این کار موفق شود" ارتباط با گروه
های غیر قانونی" نیز در دادگاه انقلاب مورد رسیدگی قرار
خواهد گرفت و برای متهم، مثل بسیاری دیگر از فعالان مدنی و
سیاسی، مجازات سنگینی در پی خواهد داشت. بازجو از متهم می
خواهد مشخصات (نام و نام خانوادگی، محل تولد و سکونت، قد، رنگ
چشم، وضعیت تحصیلی و ...) و گرایشات حزبی و سیاسی دانشجویان
کردی را که می شناسد جداگانه در برگه هایی که روی آن ها نوشته
شده است "تکنویسی"، بنویسد.
برخلاف
انتظار بازجو، تعداد دوستان کرد متهم از انگشتان دستان تجاوز
نمی کند. متهم توضیح می دهد که دانشجویان کرد در محیط های
دانشجوئی به ویژه در حضور افراد غیر کرد تنها به مباحث آکادمیک
علاقه نشان می دهند و از طرح مسائل درون گفتمانی کردی پرهیز می
کنند. بازجو، مصرانه، از متهم می خواهد که با توجه به صحبت های
دانشجویان کرد در جمع های دانشجوئی، گرایشات حزبی آنها را حدس
بزند. متهم توضیح می دهد که قادر به انجام این کار نیست.
ظاهراً بازجو قانع می شود و بازجوئی را پی می گیرد.
بازجو،
مجدداً از متهم می خواهد اسامی تعدادی از فعالان دانشجوئی،
حقوق بشری، سیاسی و صنفی کرد را همراه با شرح مختصری از فعالیت
های آنها را بنویسد. متهم، اسامی چند نفر را می نویسد: صدیق
کبودوند، محمود صالحی، رویا طلوعی، عدنان حسن پور، هیوا
بوتیمار و.... بازجو روی عدنان حسن پور حساسیت نشان می دهد و
از متهم می خواهد در مورد پرونده جنجالی وی نظر بدهد. متهم از
برگزاری دادگاه بر اساس اصول دادرسی منصفانه برای ایشان و سایر
متهمان سیاسی دفاع می کند. بازجو از صفحات زیاد اعترافات عدنان
درخصوص ارتباط با احزاب کردی و نقش خود در فراری دادن متهمان
بمب گذاری های اهواز می گوید و برای اثبات ادعایش به مصاحبه
صالح نیکبخت، وکیل وی، با یکی از رسانه ها اشاره می کند. بازجو
ادعا می کند عدنان شکنجه نشده و اعترافات مذکور در فضای
دوستانه و با میل و رغبت وی صورت گرفته است. از نظر متهم، این
ادعا، عاری از حقیقت است. چگونه ممکن است اعتراف به اعمالی که
اثبات هر یک از آنها در نظام حقوقی جمهوری اسلامی به قیمت جان
عدنان تمام می شود، با میل و رغبت وی صورت گرفته باشد. متهم،
وضعیت مرگباری را تصور می کند که انسان، برای لحظه ای خلاص شدن
از آن، ناچار می شود اتهامی را بپذیرد که یقین دارد ادامه حیات
او را، از همان لحظه، تهدید خواهد کرد. متهم با این تصور، بوی
مرگ را می شنود.
متهم،
احترام زیادی که برای مبارزه دیرپای ملت کرد برای رفع تبعیض و
رهایی از ستم قائل است از بازجو پنهان نمی کند. متهم، تاکید می
کند که با آگاهی نسبت به حساسیت و پیچیدگی مسأله کرد، از حقوق
مشروع ملت کرد و حق تعیین سرنوشت آنها، بر اساس ملاحظات انسانی
و با شیوه های حقوق بشری دفاع می کند. بازجو، با طرح پرسش هایی
در مورد شخصیت های سیاسی و فرهنگی و احزاب و گروه های سیاسی
کرد در چهار بخش کردستان( شمالی، جنوبی، شرقی و غربی که به
ترتیب، به مناطق کردنشین در چهار کشور ترکیه، عراق، ایران و
سوریه اطلاق می شود)، همچنان، هدف نهایی خود مبنی بر کشف
ارتباط میان متهم و گروه های سیاسی کرد را دنبال می کند. پاسخ
متهم به این پرسش ها، چند ساعت به طول می انجامد و صفحات زیادی
پر می شود.
تاکنون،
بازجو در یافتن مدرک یا شاهدی که از وجود ارتباط میان متهم و
گروه های سیاسی کرد حکایت کند موفقیتی کسب نکرده است. بازجو،
این بار، هدف نهایی اش را آشکار می کند: "آیا تاحالا با
احزاب{ کردی} تماس یا ارتباطی داشتی؟ آیا تاحالا شمال عراق
رفتی؟" متهم، احساس می کند بازجو دارد به فعالیت های او
صبغه سیاسی می دهد، لذا، برای چندمین بار به بازجو گوشزد می
کند که وی، فعال حقوق بشر است و در فعالیت های وی، ملاحظات
سیاسی، از جایگاه یا اهمیتی برخوردار نیست. سپس، متهم از حل و
فصل مسالمت آمیز مسأله کرد، با حفظ همه حقوق مشروع ملت کرد،
حمایت می کند و آن را از طریق گفتگو و شیوه های دموکراتیک
امکان پذیر می داند. متهم توضیح می دهد که با توجه به واقعیات
جامعه کردستان(شامل استان کردستان و سایر مناطق کردنشین
ایران)، احزاب کردی، همچنان مطالبات مشروع ملت کرد را نمایندگی
می کنند و جامعه روشنفکری کردستان نیز با اندیشه ورزی و نقادی،
جنبش کردی را پیرایش و تقویت می کند. از این رو، گشودن باب
گفتگوی آزاد و برابر با روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی
کرد، می تواند بستر مناسب را برای حل و فصل قطعی و عادلانه
مسأله کرد فراهم کند. متهم، با تاکید بر عدم وجود ارتباط قبلی
میان وی و احزاب سیاسی، قصد خود را برای ایجاد و حفظ ارتباط با
شخصیت های فرهنگی و سیاسی کرد، در چارچوب فعالیت های حقوق
بشری، بازگو می کند.
پرده
چهارم
بازجو با
اشاره به تحولات جند دهه اخیر، کردها را به خیانت به کشور متهم
می کند و نظر متهم را در مورد وقایع سال های 1358 و بعد، جویا
می شود. متهم علاقه ای به این نوع مجادله ها ندارد، لذا، خود
را فاقد صلاحیت لازم برای اظهار نظر قطعی در مورد تحولات
تاریخی معرفی می کند. بازجو، اصرار می کند تا متهم نظرش را
بصورت شفاف بیان کند. متهم می گوید که هر مناقشه، دو یا چند
طرف دارد و معمولاً همه طرف ها در شروع و تداوم آن سهیم هستند.
بازجو بر خیانت های تاریخی کردها به ایران تأکید می کند و به
مجادله با متهم می پردازد:
بازجو-
تو خیانت کردها رو قبول نداری؟
متهم-
اگرچه، من با شما بر سر وقوع خیانت در روابط میان کردها و دولت
های منطقه اتفاق نظر دارم اما، خیانت رو، نه توسط کردها، بلکه،
"در حق کردها" می دونم. فاکت های تاریخی، نظر مرا تایید می
کنه. واگذاری بخش بزرگی از مناطق کردنشین به دولت عثمانی توسط
شاه اسماعیل صفوی، خیانت در حق کردها بود. این عمل غیر
مسئولانه شاه اسماعیل، ملت کرد را چند قرنه که گرفتار دولت های
ستمگر ترک و عرب کرده. در دهه های اخیر هم می شه، بارها، خیانت
در حق کردها رو دید. خیانت نژاد پرستان ترک در حق ملت کرد، در
دوره بعد از جنگ اول جهانی، یکی از این نمونه هاس. ترک های
جوان، علیرغم توافقات قبلی شون با رهبران کرد، بعد از فروپاشی
دولت عثمانی و ایجاد ترکیه، به سرکوب شدید کردها پرداختن و
آنها را از همه حقوق شان محروم کردن. مشابه این عمل، در ایران
هم اتفاق افتاد. انقلابیون تازه به قدرت رسیده در ایران، در
سال 1357، نتونستن یا، بهتر بگم، نخواستن حقوق ملت کرد رو به
رسمیت بشناسن. مگه کردها در دوره مبارزه با رژیم شاهنشاهی،
هزینه های سنگینی رو نپرداخته بودن؟ مگه وعده داده نشده بود با
سرنگونی رژیم شاه، همه به حقوق شون میرسن؟ خوب، چی شد؟ پس چرا
ارتش و سپاه را برای کشتن کردها به کردستان گسیل کردین؟ مگه
کرد، مطابق همون وعده های قبلی، خواهان چیزی جز حقوق انسانیش
بود؟
بازجو-
چرا کردها پادگان مهاباد رو اشغال و سلاح های اونجا رو غارت
کردن؟
متهم- من
حرفم، فراتر از اینه. چرا انقلابیون حاکم، حقوق ملت کرد رو به
رسمیت نشناختن و در نهایت کار رو به لشکرکشی به کردستان
کشوندن؟
بازجو-
جنگ رو اونا راه انداختن. اونا اول رفتن پادگان مهاباد رو که
اموال دولت ایران در اونجا بود غارت کردن.
متهم-
اولاً، اون موقع، در مناطق کردنشین، مثل سایر جاها خلاء قدرت
وجود داشت و احزاب کردی کنترل کامل اون مناظق رو در دست
نداشتن. دوماً، همه پادگان های ایران، اون موقع، توسط مردم
اشغال شده بود. پادگان مهاباد هم یکی از اونا بود.
بازجو-
حزب دموکرات، پادگان رو غارت کرده بود.
متهم- من با
شما موافق نیستم. حزب دموکرات می دونست که با چند تا سلاح، نمی
تونه در مقابل ارتش ایران بایسته. حزب، به رهبری دکتر قاسملو،
می خواست مطالبات ملت کرد رو بصورت مسالمت آمیز پیگیری کنه.
بازجو-
بعداً کردها با همون سلاح ها تعداد زیادی از ارتشی ها و سپاهی
ها رو شهید کردن.
متهم- یعنی
کردها نمی بایست از "حق دفاع مشروع" شون استفاده می
کردن؟ ملت کرد از خودش و از سرزمینش دفاع کرده. اونایی که جنگ
رو، ناجوانمردانه، در سرزمین آبا و اجدادی کردها، به ملت مظلوم
کرد تحمیل کردن باید پاسخگوی خون های ریخته شده باشن.
مگه ارتش کرد به تهران یا شیراز حمله کرده بود؟
بازجو-
تو میگی باید می نشستیم و نگاه می کردیم تا کردها ایران رو
تجزیه می کردن؟
متهم- مغلطه
می کنین. شما خوب می دونین که کردها فقط دنبال خود گردانی
بودن، نه جدائی از ایران. این، چیزی نیست که کسی بتونه اونو رد
کنه. کلی سند و مدرک وجود داره که حرفمو تایید می کنه. البته،
اگه اراده ملت کرد بر استقلال کردستان و جدائی اونا از ایران
هم تعلق می گرفت، همه باید اونو می پذیرفتن. در غیر این صورت،
با چه مجوزی می خواستین ملت کرد رو به بند بکشین؟ کردستان،
صاحب داره. کردستان، ملک مشاع نیست. کردستان، تنها به ملت کرد
تعلق داره و بس. هیچ کس بدون اجازه ملت کرد نمی تونه در امور
کردستان دخالت کنه.
بازجو-
لابد خوزستان هم مال عرب هاس، بلوچستان هم مال بلوچ هاس، و
آذربایجان هم مال ترک هاس؟
متهم-
همینطوره که می گین. سرزمین هر ملتی، به همون ملت تعلق داره.
جاه های دیگه هم همینجوره. گیلان هم مال گیلک هاس، بخشی از
استان گلستان هم مال ترکمن هاس. شما نمی تونین واقعیات جامعه
ایران رو نادیده بگیرین. ایران، جامعه ای چند ملیتی و چند
فرهنگی داره. البته، ما، شانس بزرگی برای با هم موندن داریم.
هیچ یک از ملیت های ایرانی خواهان جدائی از ایران نیستن. اونا
فقط حقوق جمعی شون رو مطالبه می کنن. اونا حق ایرانیت شون رو
مطالبه می کنن. شما تجزیه ایران را بهانه می کنین تا ملت ها را
از حقوق شون محروم کنین. در واقع، شما با سرکوب و ناراضی کردن
ملیت های ایرانی دارین ایران رو به سمت تجزیه سوق می دین.
وگرنه، ایران دموکرات و آزاد، مطلوب همه ملیت های ایرانیه.
بازجو-
تو اگه جای جمهوری اسلامی بودی چیکار میکردی؟
متهم- تسلیم
اراده شهروندان می شدم. کمک می کردم تا یک سیستم سیاسی متناسب
با بافت اجتماعی جایگزین سیستم شکننده فعلی بشه. یقیناً، اگه
بخواهیم سیستم بعدی رو واقعبینانه طراحی کنیم، اون سیستم،
چیزی جز" سیستم عدم تمرکز" نمی تونه باشه. یعنی،
چند دولت محلی دموکراتیک و کارآمد در کنار یک دولت مرکزی توسعه
گرا.
بازجو-
اونوقت، چند تا دولت باید در ایران باشه؟
متهم- هر
چند تا که لازم باشه. بستگی به بافت اجتماعی داره. آمریکا،
هند، آلمان و همین عراق و بیش از پنجاه درصد کشورهای دنیا چند
تا دولت محلی دارن؟
بازجو-
اینجا وضع فرق می کنه. ایالت های آمریکا هیچوقت حرف تجزیه رو
نزدن.
متهم-
همینطوره که می گین. اما، علتش چیه؟ چرا ایالت های آمریکا یا
آلمان هیچوقت به قول شما نرفتن دنبال جدائی از این کشورها؟
پاسخش اینه که در سیستم سیاسی اون کشورها، منافع همه ایالت ها
لحاظ شده.
بازجو-
اگه به کردها دولت محلی دادیم، اونوقت اونا رفراندوم راه
انداختن و خواهان استقلال و جدائی از ایران شدن چی؟
متهم- شاید
همینجوری بشه. هیچ تضمینی نیست. در واقع، همه چیز بستگی به
عملکرد شما داره. اگه باز به تبعیض و شیوه های غبر دموکراتیک
تون ادامه بدین، احتمالاً همینجوری بشه. پس، تنها یک راه برای
یکپارچه و قوی ماندن ایران وجود داره. اونم اینه که سیستم
سیاسی و اقتصادی دموکراتیک، کارآمد و متناسب با بافت اجتماعی
راه اندازی کنیم. این سیستم، باید "فدرال" باشه.
بازجو-
اونوقت، تکلیف خون هایی که کردها ریختن چی میشه؟ کی پاسخ خون
شهدامونو میده؟
متهم- همه،
از خون هایی که ناحق ریخته شده ناراحتیم. من کردی رو نمی شناسم
که از کشته شدن انسان بی گناهی، خوشحال بشه. این وسط، اونایی
که زیاده خواهی کردن و به آتش جنگ دامن زدن باید پاسخگو باشن.
یادتون نره که کردها هم خیلی هزینه دادن، هم جانی، هم مالی.
شما می دونین که جامعه کردی برای پیشمرگه هایی که در جنگ با
نیروه های ارتشی و سپاه، جانشان رو برای وطنشان، کردستان، فدا
کردن، احترام فوق العاده ای قائل است و از آنها به عنوان شهید
و قهرمان ملی کردستان یاد می کنه. هنوز هم، با آن که حدود 30
سال از اون موقع گذشته، پیر و جوان کرد به گور "کاک فواد"
سوگند می خورن، به قبر "کاک دکتر"(دکتر قاسملو)
قسم می خورن. کاک فواد و دکتر قاسملو که به مرگ طبیعی از دنیا
نرفتن. شما، آدم های بزرگی رو از کردها گرفتین.
بازجو-
کی یا جنگ رو راه انداختن؟ مگه کردها این کار رو نکردن؟
متهم- ملت
کرد منو به عنوان وکیل مدافع خود انتخاب نکرده. من از موضع یک
آدم بی طرف که نزد او حقیقت و انسانیت از همه چیز با ارزشت
تره حرف می زنم. از نظر من، انقلابیون تازه به قدرت رسیده و
احساساتی، در ماه های اول به قدرت رسیدن شون، با نادیده گرفتن
مطالبات انسانی ملت کرد و وقت کشی و در واقع، با خرید زمان
برای حمله به کردستان، عملاً زمینه های بروز جنگ در کردستان رو
فراهم کردن.
بازجو-
یعنی کردها هیچ تقصیری نداشتن؟
متهم- فرقی
نمی کنه. اگه ثابت بشه شخصی یا گروهی از کردها هم در به راه
انداختن جنگ دخیل بوده، اونا هم باید مسئولیت این کارشون رو
بپذیرن.
بازجو-
تو به حرفهایی که کردها می زنن باور داری؟ اونا هیچ علاقه ای
به ایران ندارن.
متهم- من با
شما موافق نیستم. ولی اگه واقعاً به این چیزی که میگی باور
دارین، پس چه اصراری برای نگهداشتن اونا دارین؟ در این صورت،
برای همیشه، باید اونجا رو امنیتی نگهدارین. این کار، به صرف
شما نیست. اینجوری، شما بازنده هستین. من، بر خلاف شما، تنها
به یک چیز باور دارم و اونم اینه که کردها تا حقوق شون رو
نگیرن از مبارزاتشون دست نمیکشن. پس، بحث بر سر علاقه یا بی
علاقگی ملت کرد به ایران نیست. اگه حقوق شون رو به صورت
منصفانه و البته بدون هیچگونه منت، بهشون بدین، اونوقت، همه
چیز عوض میشه. بهترین گزینه، روش دومه. چون، روش نخست، قطعاً
جواب نمی ده. بخصوص، در شرایط فعلی که جنبش کردی، به سرعت داره
نرم افزاری می شه. شما نمی تونین با چهره اول قدرت به جنگ
اندیشه و خواست قلبی ملت کرد برین. در این صورت، پیروزی با شما
نخواهد بود.
بازجو-
کدوم مبارزه؟ چند نفر اون ور مرز نشستن و افرادی رو می فرستن
این ور تا کار تروریستی بکنن. تو به این می گی مبارزه؟ تو مگه
نمی گی حقوق بشری هستی، پس چرا از تروریست ها حمایت می کنی؟
متهم- من با
حقوق بین الملل و اصل "دفاع مشروع" آشنا هستم. کردها، مثل هر
ملت دیگه، حق دفاع مشروع دارن. اما اگه آنگونه که می گی در
کردستان فعالیت های رادیکال شکل گرفته باشه، باز هم مقصر اصلی
شما هستین. این شما هستین که با سرکوب گروه های مسالمت جو و
شناخته شده، فضای کردستان رو رادیکال کردین.
بازجو-
پژاک مگه یک گروه تروریستی نیست؟
متهم- من
پاسخ شما رو قبلاً دادم. صرفنظر از تأیید یا رد من، خوشبختانه
یا متاسفانه، امروز، پژاک یکی از واقعیت های جامعه کردستانه.
اما، حرفم اینه که، رئیس همین گروه، آقای مهندس حاج احمدی،
همین چند سال قبل در دانشگاه های ایران سخنرانی می کرد و دوست
شما بود. خوب، حالا چی شده که فعالیت دوست سابقتونو بهانه
کردین و سرکوبتونو در کردستان زیاد تر کردین؟
بازجو-
پژاک، بخشی از گروه تروریستی
pkk
محسوب میشه.
Pkk
رو همه کشورها، یک گروه تروریستی شناختن.
متهم-
اولاً،
pkk
رو همه کشورها به عنوان یک گروه تروریستی نشناختن. فقط اتحادیه
اروپا این کار رو کرده. البته، ظاهراً داره اونو از فهرست گروه
های تروریستی خارج می کنه. در سال های اخیر، آمریکا حتی داره
از
pkk
حمایت هم می کنه. اختلافات اخیر میان ترکیه و آمریکا، بخش عمده
اش به همین موضوع بر می گرده. دوماً، من کاری به
pkk
ندارم. ما داریم راجع به کرد ایران صحبت می کنیم. اگرچه، در
تحلیل نهایی، کردها هر جا که باشن یک ملتن، اما، با توجه به
وضعیت موجود، احزاب و شخصیت های کرد و در واقع، ملت کرد، حقوق
شون رو در چارچوب ایران دنبال می کنن.
بازجو-
فقط که پژاک کار تروریستی نمی کنه. حزب دموکرات آقای هجری هم
آدم می فرسته این ور تا کار تروریستی بکنن.
متهم- شما
باید ادعاتونو ثابت بکنین. اما، فرض می گیریم ادعاتون درست
باشه. در این صورت، شمای جمهوری اسلامی که علی الظاهر نباید
با این کارها مشکلی داشته باشین. مگه گروه حماس، افراد غیر
نظامی اسرائیل رو نمی کشه؟ اگه شما کشتن افراد غیر نظامی و بی
گناه رو بد می دونین، پس چرا بیشترین حمایت رو از حماس می
کنین؟ همینطور، چرا از سید حسن نصرالله حمایت می کنین؟ مگه،
حزب الله لبنان مناطق مسکونی اسرائیل رو موشکباران نمی کنه و
زن و کودک یهودی رو نمی کشه؟ پس باید روی اصول انسانی توافق
کنیم نه روی فلان حزب یا گروه. اگه با ترور و کشتن انسان های
بی گناه مخالف باشیم و در این کارمون صادق باشیم، دیگه نباید
فرقی برامون بکنه که اون تروریست اسرائیل باشه یا حماس، صدام
باشه یا القاعده.
بازجو-
اگه تو حقوق بشری هستی، چرا از حقوق فلسطینی ها دفاع نمی کنی؟
متهم- من و
هر فعال حقوق بشر دیگه، از حقوق فلسطینی ها هم حمایت می کنیم.
ما از اصل مبارزات ملت فلسطین برای رهائی از ستم و تشکیل دولت
مستقل فلسطین حمایت می کنیم. این حمایت، لزوماً به مفهوم تایید
تموم کارها و شیوه های مبارزات فلسطینی ها نیست. از نظر حقوق
بشر، داشتن حق مبارزه، یک چیزه و روش مبارزه، یک چیز دیگه. ما
همان اندازه با بمباران مردم غیر نظامیان فلسطینی توسط اسرائیل
مخالفیم و اونو به شدت محکوم می کنیم که با موشکباران مناطق
غیر نظامی اسرائیل توسط حماس یا هر گروه فلسطینی یا لبنانی
دیگه. حقوق بشر، متعلق به همه انسان هاس. عرب و عجم نداره،
یهودی و فلسطینی نداره، مسلمان و یهودی نداره. حقوق بشر، در پی
ایجاد جهانیه که در اون، انسان ها کمتر رنج بکشن یا فارغ از
درد و رنج باشن. دنیایی که در اون هیچ انسانی گرسنگی نکشه،
بدون دوا و درمان نمونه، آزادی بیانش محدود یا مسدود نشه،
سرزمینش اشغال نشه، بدون تأمین اجتماعی نباشه، شکنجه و تحقیر
نشه و غیره.
بازجو-
اینها همه اش دروغه. سازمان های حقوق بشری سیاسی کارن. اونا
ابزار دست دولت های قدرتمندن.
متهم- این،
از بی اطلاعی شماس. اگه اینطوره، پس چرا همون دولت های بزرگ،
مرتباً، به خاطر نقض حقوق بشر در کشورهاشون یا در کشورهای
دیگه، توسط سازمان های حقوق بشری محکوم میشن؟ چرا وقتی آمریکا
در مجامع حقوق بشری محکوم میشه، جمهوری اسلامی، خبرش رو، بارها
و بارها، با آب و تاب، در رسانه های انحصاری خودش پخش میکنه؟
شما عادت دارین با همه چیز، حتی با اصول انسانی، ابزاری برخورد
کنین.
بازجو-
حقوق بشر غربیه. مال غربی هاس.
متهم- حقوق
بشر مال همه انسان هاس. حقوق بشر، کف مشترک همه تمدن ها و همه
فرهنگ هاس. مگه حقوق بشر چی میگه که شما میگین مال ما ایرانی
ها نمی تونه باشه؟ شما مگه، برخلاف حقوق بشر، اعتقاد دارین
انسان ها، آزاد زاده نمیشن؟ شکنجه مجازه؟ زنان، موجودات دست
چندمن؟ یا همه شهروندان نباید در سرنوشت شون دخالت کنن؟ یا حق
آزادی بیان مال همه شهروندان نیست؟
بازجو-
جوری حرف میزنی انگار دنیا گل و بلبله.
متهم- دنیا
گل و بلبل نیست. در واقع، خیلی هم خشنه و در اون، بی عدالتی
زیادی وجود داره. این خشونت و بی عدالتی رو هم، بیشتر، دولت ها
دامن میزنن. حقوق بشر، داره از حقوق(فردی و جمعی) انسان ها در
مقابل دولت ها حمایت می کنه.
بازجو-
دولت های غربی، حالا دلشون خیلی برای حقوق بشر می سوزه؟ اونا
حتی نمیگذارن زن های مسلمون تو کشورها شون حجاب داشته باشن.
بازجو- کی
گفته جوامع اروپائی صد در صد حقوق بشری هستن؟ بسیاری از
رفتارهای دولت های اروپائی مخالف حقوق بشره. من، به عنوان یک
انسان، از این که برخی در اروپا به پیامبر مسلمونا اهانت می
کنن ناراحتم. اروپائی ها که پیشرو در ایجاد فضایی انسانی تر در
جوامع خودشون هستن، باید از این جور رفتارها شرمنده باشن.
آزادی مذهب و عقیده، یکی از موارد حقوق بشره. البته، شما باز
دارین ابزاری برخورد می کنین. اگه شما با تبعیض مذهبی و عقیدتی
مخالفین، پس چرا اونو توی قانون اساسی تون نهادینه کردین؟ چرا
شهروندان مسیحی، یهودی، زرتشتی یا مسلمان اهل سنت رو از برخی
حقوق اجتماعی شون محروم کردین؟ چرا اونا، مطابق قانون اساسی
ایران، نمی تونن بسیاری از مشاغل رو داشته باشن؟ چرا مثلاً
مسلمانان اهل سنت ایران، نمی تونن رئیس جمهور کشورشون بشن؟ چرا
یک نفر مسیحی ایرانی نمی تونه رئیس قوه قضائیه ایران بشه؟ و
همینطور مشاغل دیگه. اگه شما با ورداشتن زورکی حجاب مخالفین،
پس چرا حجاب رو، اون هم، به شکلی که خودتون تشخیص می دین، به
همه شهروندان ایران، حتی شهروندان غیر مسلمان و خارجی هایی که
به ایران مسافرت می کنن به زور تحمیل کردین؟ شما که بدیهی ترین
حقوق انسانی شهروندان ایران رو زیر پا میگذارین، نمی تونین از
موضع حقوق بشر با دنیا صحبت کنین. اونوقت، افکار عمومی دنیا به
شما توجه نمی کنه و باز هم شما رو محکوم می کنه.
بازجو به
مجادله اش با متهم ادامه می دهد و دوباره به موضوع کردها می
پردازد:
بازجو-
کردها با ایران نیستن. همین مسعود بارزانی و جلال طالبانی که
تا دیروز آواره کوه ها بودن، به محض اینکه شمال عراق رو آمریکا
به اونا داد، کردهای آواره رو از سراسر دنیا جمع کردن اونجا تا
از اونجا علیه ایران فعالیت کنن.
متهم- کاک
مسعود و مام جلال به وظیفه ملی شون دارن عمل می کنن. این، نشون
میده که کردها هرجا که باشن، یک ملتن. همکاری کردها با همدیگه،
راز موندگاری این ملت در صد سال گذشته بوده. پدر کاک مسعود،
ملا مصطفی بارزانی، در جمهوری مهاباد با قاضی محمد بود. مام
جلال هم، قبلاً پیشمرگه ملا مصطفی بود. کردهای عراق در دوره
مبارزات شون با رژیم صدام، مورد حمایت کردهای ایران بودن.
اینها همه، نشون میده که کردها، یک ملتن. دولت های زیاده خواه
با زور سرنیزه، ملت کرد رو تکه و پاره کردن. مرزها، اصالت
نداره. مهم، اونه که قلب ها و عواطف کردها با همدیگه اس. شما
نمی تونین برای عواطف انسانی، نسخه بپیچین.
بازجو-
دولت نیم بند مسعود رو آمریکا به زور ایجاد کرده. اون خیلی
دوام نمیاره. پاشوندن دم و دستگاه مسعود برامون که کاری نداره.
متهم- تاریخ
دیگه به عقب بر نمی گرده. به قول شیر"کو بی کس" خدا هم اگه
بخواد دیگه نمی تونه کرد رو نابود کنه. کردها در عراق موقعیت
شون خیلی مستحکمه. اونا با عملکرد خوب شون روز به روز دارن قوی
تر هم میشن. حکومت حریم، تنها جای امن در عراقه. در اونجا
اراده دموکراسی خواهی وجود داره، چیزی که ما، در صد سال گذشته،
هر چی گشتیم کمتر در کشور مون اونو پیدا کردیم. کردها، آدم های
بزرگ هم زیاد دارن. آدم هایی که قواعد بازی رو خیلی خوب بلدن.
چیزی که ما در ایران نداریم. شاخص های اقتصادی حکومت حریم، از
متوسط عراق، بهتر و امیدوار کننده است. امروز، کرد ها، جهانی
شدن. بجز مام جلال، کی می تونست عراق سوخته و بهم ریخته رو جمع
کنه؟ در حال حاضر، اداره عراق، سخت تر از هر جای دیگه دنیاس.
همه قدرت های ریز و درشت دنیا دارن در اونجا با هم رقابت
میکنن: آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه، آلمان، چین، ایران،
ترکیه، عربستان، سوریه، القاعده و خیلی های دیگه. جالبه که مام
جلال این پیچیدگی رو بخوبی درک می کنه و متناسب با اون، پیچیده
هم عمل می کنه. همین خصلت هاس که مام جلال رو به بزرگترین
سیاستمدار خاورمیانه تبدیل کرده. وگرنه نفت رو از زیر زمین
کشیدین و فروختن و خوردن و به شهروندان زور گفتن و کشور رو به
هزار ورطه بلا انداختن که عین بی هنریه. هنرمند، مام جلاله که
به نفع مردم عراق داره با همه برگها به خوبی بازی می کنه، حتی
با برگ ایران. اون آواره دیروز رو که میگی، امروز با رهبران
کشورهای بزرگ میشینه و داره عراق رو از دست کسانی که میخوان
اونو به چند قرن قبل برگردونن نجات میده. کردها، امروز،
بیشترین نقش رو در ساختار سیاسی عراق دارن. کردها، امروز،
همپیمان قدرت های بزرگ هستن و این، بزرگترین امتیاز برای
اوناس. شما، نمی تونین آسیب جدی به کردها وارد کنین. در ایران
هم، سیاست های خشن و غیرعاقلانه شما، نتیجه عکس به بار آورده.
تعداد دانشجویان کرد، مرتباً در حال افزایشه. دانشجویان کرد از
بهترین دانشجویان دانشگاه های ایران هستن. اکثریت قریب به
اتفاق اونا با شما و سیاست های شما مخالفن و بدنه اصلی جنبش
کردی رو تشکیل میدن. اونا، با حفظ تمام خصلت ها و مشخصات جنبش
کردی ، وارد تهران شدن و با مدنی ترین شیوه، در روز دانشجو از
مطالبات ملت شون حرف زدن. حالا دیگه ملت کرد، به سلاح دانش
مجهز شده و تیغ کند شما نمی تونه آگاهی معطوف به عمل اونا رو
نابود کنه. نسل جدید دانشجویان ایرانی، در مراسم روز دانشجو،
بطور رسمی از " حق تعیین سرنوشت ملت کرد" حمایت می کنه. این،
مفهومش اینه که کرد تونسته شما رو دور بزنه و تا تهران پیشروی
کنه، اونهم با پذیرفته ترین و مدنی ترین شیوه ها.
بازجو-
آمریکا نباشه، اونا موندگار نیستن.
متهم- من به
آینده کردستان کاملاً امیدوار و خوشبینم. اونا رو بدون آمریکا
هم نمی تونین از بین ببرین. جنبش کردی، مثل یک چشمه داره از
پایین می جوشه، داره از بطن مردم کرد می جوشه. نام قاضی محمد،
کاک فواد، دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی و بسیاری دیگه داره، هر
روز، کردها رو دوباره زنده می کنه. کرد ایران، هر روز که از
خواب پا میشه، خودش رو با یک سوال اساسی مواجه می بینه. اون
سوال، اینه که اگه چهار ونیم میلیون کرد در عراق بتونن دولت
داشته باشن، چرا ده میلیون کرد ایران نتونه دولت داشته باشه؟
کردهای ایران، خوب می دونن که پتانسیل شون از کردهای عراق هم
بیشتره. پس باید بتونن این کار رو بکنن. رسانه های صوتی و
تصویری کردی مدام دارن به ملت کرد امید و انرژی تزریق می کنن.
اغلب کردها شبکه های ایران رو نمی بینن. نسل جدید کرد، با شبکه
های کردی و ادبیات کردی داره بزرگ میشه. بچه های کرد، بهتر از
هر زمان دیگه، دارن می فهمن که کرد بودن یعنی چی؟ حق کرد چیه؟
چه کسانی در همه این سال ها در حق اونا ظلم کردن؟
با این توصیف، هزینه حکومت کردن شما در کردستان، روز
به روز، افزایش پیدا می کنه. این روند، در زمانی نه چندان دور،
به جایی خواهد رسید که شما دیگه قادر به هزینه کردن نباشین.
دولت نژاد پرست ترکیه، تا حدودی، اینو فهمیده که بیشتر از این
نمی تونه در مناطق کردنشین این کشور، هزینه کنه. شما هم، دیر
یا زود، اینو خواهید فهمید. سیاست ها و عملکرد جمهوری اسلامی
در سی سال گذشته، قابل دفاع نیست، بویژه در مورد اقلیت های
ملی. تقریباً میشه گفت که جمهوری اسلامی در انجام کارویژه هاش،
شکست خورده و با بحران" عدم مشروعیت" روبرو شده. اگه فکر اساسی
نکنیم، جامعه ایران با شکاف های متعددی که داره، و اغلب اونا،
یا فعاله یا اینکه داره فعال میشه، داره به سمت فروپاشی پیش
میره. شکاف هویتی، شکاف جنسی، شکاف نسلی، شکاف مرکز و پیرامون
و بسیاری از شکاف های دیگه. در شرایطی که "سرمایه اجتماعی" از
بین رفته، فقط چسب قدرت تونسته مانع فروپاشی سیاسی بشه. اگه
این چسب قدرت، به هر دلیلی ضعیف بشه یا از بین بره، پیامد قابل
پیش بینی آن، فروپاشی سیاسیه.
.
این مجادله،
ادامه پیدا می کند و به موضوعاتی نظیر: قانون اساسی، سیاست ها
و عملکرد اقتصادی، و سیاست خارجی جمهوری اسلامی، و وضعیت حقوق
بشر در ایران ختم می شود. از نظر متهم، جمهوری اسلامی، در
مجموع، نمره قابل قبولی کسب نمی کند. متهم، تداوم سیاست های
غیر عقلایی جمهوری اسلامی را، خیانت به کشور و نسل های آینده
تلقی می کند و خواهان جایگزینی آن با نظامی، دموکراتیک می شود.
از نظر متهم، اگر روحانیون حاکم، به نفع ایران و ایرانیان، از
قدرت کناره گیری نکنند، یا به تغییرات اساسی در کشور تن ندهند،
باید منتظر قضاوت بی رحمانه تاریخ و شاید قضاوت و برخورد سخت
مردم باشند. |