امروز، طبق اعلام قبلی باید بخش سوم خاطرات جواد علی زاده از
بند 209 زندان اوین را منتشر کنیم. دانشجوئی که از نسل جدید
فعالان چپ دانشگاه است. این کار را می کنیم اما با این
توضیحات:
1- آنچه او نوشته و پشت سر گذاشته در مقایسه با آنچه که در دهه
60 و حتی در دوران مقابله با جنبش اصلاحات گذشت، عبور از هتلی
در بهشت است!
2- اطلاع و آگاهی او از تاریخ انقلاب و سالهای پشت سر مانده،
چنان ابتدائی است که موجب تاسف و حیرت است. تاسف از این نظر که
یک نسلی با ادعای چپ و مبارزه به زندان هم می رود، بی آنکه
حداقل از وقایع سه دهه گذشته اطلاع کافی داشته باشد. تئوری و
ایدئولوژی پیشکش!
3- او دراین یادداشت ها بسیار ستایش آمیز از دکتر ناصرزرافشان
یاد می کند. ایکاش دکتر زرافشان این جوان ها را جمع می کرد و
به آنها توصیه می کرد بجای کلاه ستاره دار چه گوارائی به سر
گذاشتن، بخوانند و بپرسند و بیاموزند و آگاهانه پا به صحنه
سیاسی بگذارند. ای کاش خود او برای این افراد کلاس بگذارد!
4- بخش سوم خاطرات آقای علیزاده را با اعلام وابستگی به یک
جنبش سوسیالیستی حتما بخوانید تا سندی باشد بر آنچه در بالا به
آنها اشاره کردیم. این تحلیل او را هم که در ادامه این
یاداداشت بسیار کوتاه می نویسیم به عنوان "مشت، نمونه خروار"
بخوانید تا بدانید و بدانیم که اختناق و سانسور در جمهوری
اسلامی چگونه شرایط دهه 1340 را درایران فراهم آورده و سرکوب و
مقابله با احزاب غیر حکومتی و بویژه احزاب و نشریات چپ سابقه
دار، چه میوه های تلخی را به بار آورده و این تازه هنوز از
اثرات سحر است. روز طولانی در راه است!
توجه! توضیحات داخل پرانتز از ماست:
« با سرنگون شدن رژیم پهلوی، زندانیان سیاسی آزاد می
شوند(زندانیان سیاسی شاه در زمان نخست وزیر شریف امامی و
بختیار و قبل از سرنگونی شاه و پهلوی آزاد شدند) و مورد
استقبال شدید مردم قرار می گیرند. روحانیون انقلابی، (کدام
روحانی انقلابی و کدام قدرت واقعی؟) قدرت واقعی را در دست
دارند و دولت میانه روی بازرگان، (توجه کنید به اصطلاحات و
ترمینولوژی مطبوعات غرب و تلویزیون امریکا) مطلوب آنها نیست.
با استعفای بازرگان، خشونت ها و رادیکالیسم تشدید می شود(
ایشان اصلا خبر از دوران بسیار مهم بنی صدر و تاثیر حوادث
انفجاری و ترور و اعدام ها ندارد و یا آنقدر در تحلیلش از
اوضاع آن سالها اهمیت نداشته!) روحانیون حاکم، (توجه کنید که
سخن از همه روحانیون است و فارغ از نقش آن زیر بنای تحلیلی-
طبقاتی که یک مدعی سوسیالیسم و طرفدار ناصر زرافشان قاعدتا
باید از آن اگر هم آگاهی کافی نداشته باشد، توان و توجه اشاره
را داشته باشد) روز به روز، حلقه سیاست (حلقه سیاست یعنی چه؟)
را تنگ تر می کنند و به هیچ حزب یا گروه سیاسی مجال عرض اندام
نمی دهند.(آقای زرافشان برای این جوانان بگوید که چه مسیری طی
شد و اساسا هیچ گروه و حزب سیاسی مجال عرض اندام نداشت؟) با
تهاجم عراق به ایران، بر دامنه خشونت ها (خشونت ها ناشی از
تهاجم عراق به ایران بود؟) افزوده می شود. روحانیون، سایر گروه
ها را غیرخودی می دانند و آخرین گام (برای این جوان باید تعریف
کرد که آن آخرین گامی که ایشان می فرماید، هنوز ادامه دارد و
باز هم ادامه خواهد داشت زیرا ماجرای خودی و غیر خودی یک تعریف
زیربنائی هم دارد که با برداشت های ساده و سطحی به عمق آن راه
یافته نمی شود.) را برای حذف آنها بر می دارند. بسیاری از
زندانیان سابق توسط همسلولی های سابق شان دستگیر شده و در سلول
های سابقشان زندانی می شوند. دوباره بازجوئی، دوباره شکنجه،
دوباره اعتراف، دوباره حبس و اعدام؛ ... تابستان داغ 67 و خلق
خاوران؛ و.....»
متن گزارش این جوان را خودتان بخوانید و اگر نگاه ما یکسویه
است و نه دلسوزانه، بر ما ببخشید!
|