گزارش عبدالله شهبازی را از پرده برگرفتن از نام گردانندگان
وبگاه "فردا" شروع می کنیم که تاکنون منتسب به احمدتوکلی بود و
در دعواهای طیف راست جمهوری اسلامی که "اصولگرا" شده اند نقش
مهمی دارد. شهبازی می نویسد:
وبگاه فردا مربوط به سردار مرتضی طلایی فرمانده پیشین نیروی
انتظامی تهران بزرگ و عضو کنونی شورای شهر تهران است.
اگر من چنان «اهریمنی» باشم که آقای حسینیان ساخته است، باید
تمامی کارنامه علمی مرا، به عنوان یکی از بنیانگذاران
تاریخنگاری جدید و پژوهش سیاسی در جمهوری اسلامی ایران که
بارها مورد تأیید و التفات حضوری و کتبی رهبری معظم انقلاب و
مقامات بلندپایه نظام قرار گرفته، کتاب پنج جلدی زرسالاران
او در سال 1385 به عنوان «کتاب سال» شناخته شده و از سوی
بسیاری از کانونهای علمی و سیاسی به عنوان جدّیترین پژوهش
تاریخی در زمینه یهودیت و صهیونیسم مورد تجلیل قرار گرفته، و
نیز کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مشتمل بر خاطرات
ارتشبد فردوست و پیوستهای من در جلد دوّم، که به عنوان
پرتیراژترین و مؤثرترین کتاب تاریخی پس از انقلاب شناخته
میشود، و تمامی دستاوردهای پژوهشی من در حوزههای مختلف
تاریخنگاری و اندیشه سیاسی یکسره باطل اعلام گردد.
تعلق من به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روشن است. آنچه من
کردم افشای باندی تبه کار از ملبسین به کسوت مقدس سپاهی بود که
در طول یک دهه اخیر در شهر شیراز و استان فارس بدنامی بزرگی
برای سپاه به بار آورد و این مسئله پنهان نبود. افشای مستند
من، با نگاه مثبت، مورد توجه مقامات عالی سپاه قرار گرفت و
هماکنون با جدّیت در حال پیگیری است. این مفسدین، برخلاف
نوشته کارمند آقای حسینیان «فرماندهان خوشنام نظامی و مجاهدان
راه خدا» نبودند؛ دزدانی بودند در کسوت مقدس پاسداری که یا
برکنار شدند یا در شرف برکناریاند و پروندهشان به زودی در
محاکم صالحه نظامی مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. میزان چپاول
آنان به صدها میلیارد تومان میرسد. چه علقهای سبب شده که این
تبه کاران چنین مورد دفاع قرار گیرند؟
من بنیانگذار نامدارترین و مؤثرترین مؤسسه پژوهشی وزارت
اطلاعات، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی بودم و بیش از یک
دهه گرداننده آن.
با دستور مقام معظم رهبری بازسازی مرکز اسناد آشفته بنیاد
مستضعفان و جانبازان را نیز به دست گرفتم که در آن اسناد خصوصی
و کتابخانههای شخصی بیش از ده هزار خانواده مؤثر دوران پهلوی
و قاجار نگهداری میشد.
اگر از «نفوذ» کسانی چون سعید امامی (اسلامی) یا مهرداد
عالیخانی (صادق) و دیگران در وزارت اطلاعات سخن گفتهام،
یا خواهم گفت، تضعیف دستگاه اطلاعاتی نیست، تقویت آن است. بدون
چنین نقادی نمیتوان ریشه ناکامیها و مخاطرات را شناخت یا در
مقابل خطرات کنونی مجهز و هشیار شد.
آنچه درباره سعید امامی نوشتم، یا خواهم نوشت، مستند و متکی
بر پژوهش شخصی من است. دانستههای من از سعید امامی بیش از آن
است که نگاشتم. تردید ندارم که امامی عامل «نفوذی» در دستگاه
اطلاعاتی کشور بود. این نظر را چرا باید به تضعیف دستگاه
اطلاعاتی کشور تأویل کرد؟ مگر پیش از آن نفوذیهایی چون
محمدرضا کلاهی (جوانی بیست ساله، عامل انفجار ساختمان مرکزی
حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 و شهادت آیتالله بهشتی و
دیگران) و مسعود کشمیری (دبیر شورای عالی امنیت ملّی و عامل
انفجار ساختمان نخستوزیری در زمان اجلاس شورای امنیت ملّی در
8 شهریور 1360 و شهادت شهید رجایی، رئیسجمهور، و شهید باهنر،
نخستوزیر، و دیگران) و ناخدا بهرام افضلی (فرمانده نیروی
دریایی جمهوری اسلامی) و دیگران در عالیترین سطوح نظامی و
امنیتی جمهوری اسلامی نبودند؟ آیا افشای آنان تضعیف دستگاه
اطلاعاتی یا نظامی یا اهانت به این نهادها بود؟ کشمیری چنان
مورد اعتماد شهید رجایی بود که گاه به اصرار رجایی پیشنماز
میشد و رجایی و دیگران در پشت سرش نماز میخواندند. سعید
امامی هر چند متظاهری بزرگ بود ولی هیچگاه در این زمینه به پای
کشمیری نرسید.
شهرت آقای حسینیان از سال 1377 است که با برنامه تلویزیونی
«چراغ» جنجال آفرینی علیه پرونده قتلهای زنجیرهای را آغاز
کرد و، چنانکه خواهم گفت، در برابر تحلیل و نظر رهبری انقلاب
ایستاد.
پدیدهای که با نام «قتلهای زنجیرهای» در تاریخنگاری معاصر
ایران به ثبت رسید، با قتل مجید شریف در 27 آبان 1377 آغاز شد.
در نیمه شب جمعه 29 آبان 1377 اتوبوس حامل گروهی از
بازرگانان آمریکایی مورد حمله قرار گرفت. این همان ماجرایی است
که به عنوان نقطه عطف در فعالیت گسترده کمپانیهای انگلیسی-
صهیونیستی در ایران و آغاز شکلگیری «مافیای نفت و گاز ایران»
شناخته میشود. (بنگرید به یادداشت من در این باره)
[1] روز بعد، ساعت
یازده شب شنبه 30 آبان 1377، داریوش فروهر و همسرش، پروانه
اسکندری، در خانهشان به شکلی
فجیع به قتل رسیدند. یکشنبه اوّل آذر 1377 اعلامیه گروهی
بهنام «فدائیان اسلام ناب محمدی مصطفی نواب» منتشر شد
که مسئولیت حمله به اتوبوس بازرگانان آمریکایی را به عهده
گرفت. امروزه ما آمران و گردانندگان این حادثه مشکوک را، که از
جایگاه تعیین کننده در نفوذ بعدی کمپانیهای صهیونیستی در
ایران برخوردار است، با اسم و رسم میشناسیم. فرماندهی تیم
عملیاتی فوق را فردی شیرازی بهنام آقای ج. و. به دست داشت.
پنجشنبه 12 آذر محمد مختاری، عضو کانون نویسندگان، ناپدید و
روز بعد جسد او در پشت کارخانه سیمان شهر ری پیدا شد. 18 آذر
محمد جعفر پوینده، عضو دیگر کانون نویسندگان، مفقود و شنبه 21
آذر جسد وی در پل بادامک شهریار پیدا شد. در همین روز،
رئیسجمهور وقت، آقای خاتمی، کمیته ویژهای را برای تحقیق
درباره «قتلهای زنجیرهای» تشکیل داد. دوشنبه 23 آذر 1377
مقام معظم رهبری در دیدار عمومی قتلهای فوق را محکوم کردند.
در 29 آذر دوّمین اعلامیه گروه مجهول «فدائیان اسلام ناب
محمدی مصطفی نواب» منتشر شد که طی آن «اعدام انقلابی»
داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده
را به عهده گرفته بود. این گروه، که بعدها چند اعلامیه مشابه
منتشر کرد، و میکوشید خویشتن را «عاشق ولایت و رهبری» نشان
دهد، هیچگاه بهطور رسمی شناخته نشد.
شنبه 12 دی سید مصطفی کاظمی (موسوی) و مهرداد عالیخانی (صادق)،
دو تن از مقامات وزارت اطلاعات، به اتهام هدایت این قتلها
دستگیر شدند. چهارشنبه 16 دی وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیهای
قتلهای فوق را به عنوان کار محفلی خودسر در این وزارتخانه
اعلام کرد. سهشنبه 22 دی 1377 آقای حسینیان در برنامهای
بهنام «چراغ»، که بهطور مستقیم از تلویزیون پخش شد، مقتولین
را «ناصبی» و «مرتد» خواند. این سخنان او، که موضعگیری صریح
در مقابل دیدگاه مقام معظم رهبری بود، جنجالی بزرگ بهپا کرد.
در نتیجه، رهبری در خطبه نماز جمعه 25 دی به صراحت بار دیگر
قتلها را محکوم کرد و آن را، بر اساس تحلیل و شواهد و قرائن،
به سرویسهای توطئهگر خارجی منتسب نمود. رهبری انقلاب بعدها
نیز، چنانکه خواهیم دید، بر این نظر استوار ماند.
دوشنبه 5 بهمن، سعید امامی (اسلامی)، معاون پیشین امنیت وزارت
اطلاعات و مشاور وقت وزیر اطلاعات، دستگیر شد. سهشنبه 20 بهمن
1377 آیتالله دری نجفآبادی، وزیر اطلاعات، استعفا داد.
چهارشنبه 26 خرداد 1378/ 17 ژوئن 1999 در ساعت 9:15 صبح سعید
امامی با خوردن داروی نظافت در حمام بازداشتگاه اقدام به
خودکشی کرد. او را به بیمارستان لقمان منتقل کردند. شنبه 29
خرداد 1378/ 19 ژوئن 1999، ساعت 9:40 صبح سعید امامی در
بیمارستان درگذشت در حالیکه میزان مسمومیت وی در حدی نبود که
مرگش را سبب شود. بعدها، بسیاری از تحلیلگران مرگ سعید
امامی را «مشکوک» ارزیابی کردند. دیدگاه مقام معظم رهبری نیز
همین بود.
شنبه اوّل تیر 1378، پس از اقامه نماز جماعت، از ساعت 21:30 تا
24:15، جلسه سران سه قوه (آقایان خاتمی و ناطق نوری و محمد
یزدی) و آیتالله هاشمی رفسنجانی (رئیس مجمع تشخیص مصلحت
نظام)، با حضور آقایان یونسی (وزیر اطلاعات) و نیازی (رئیس
سازمان قضایی نیروهای مسلح) و سه تن مسئولان پرونده، در حضور
مقام معظم رهبری تشکیل شد. در این جلسه رهبری برخی رهنمودهای
مهم در زمینه رسیدگی به این پرونده ارائه دادند. بخشی از
بیانات ایشان و آقای خاتمی، رئیسجمهور، به شرح زیر است:
«مقام معظم رهبری: من یک مقدمهای عرض کنم. الان از لحاظ
اطلاعاتی و فعالیت و جهاد اطلاعاتی کشور در یک وضعیت بسیار
حساسی است. اگر آن را تشبیه به یک مسئله محسوس کنیم باید گفت
قطار اطلاعات که خیلی هم مهم است از پیچ و گردنه سخت و حساسی
در حال عبور است. اگر انشاءالله به فضل الهی، همچنانکه شواهد
و قرائن تأیید میکند، با مهارت و خوبی از این گردنه عبور کنیم
توفیقات خوبی خداوند متعال نصیب میکند. مسئولین کشور، رؤسای
محترم قوا و آقایان که هستند خوب است که در جریان مسائل لازم
این قضیه قرار گیرند. حل این قضیه را فراتر از یک مسئله
اطلاعاتی که به آن مبتلا شدهایم میدانم. مسئله خیلی مهمتر
است. دشمنان ما برای ما برنامهریزی کردهاند. زودتر و تهاجمی
وارد شدهاند. موضع ما تدافعی است. مسئله بسیار مهم است.
پیچیده و عمیق و وسیع است. اما اینکه به فضل پروردگار و هدایت
اطلاعاتی دستگاه اطلاعات توفیق پیدا کرد که وارد آن بشود جزو
مصادیقی است که امام رضوان الله تعالی علیه میفرمودند: "من
دست قدرت الهی را میبینم در مسائل."... به آقای خاتمی گفتم
شما آقایان را دعوت کنید. امروز به دلم شور افتاد که نکند دیر
بشود. چون قضیه مهم است...
ببینید، قبای دشمن لای در گیر کرده، گوشهای از دزد در دست
ماست و او دارد جنجال میکند تا ما رهایش کنیم.
هنر اطلاعاتی این است که نگذارید و مسئله را ثابت کنید. شبهه
آقای هاشمی که چطور ممکن است سه چهار نفر بتوانند براندازی
کنند دو جور قابل فرض است:
یکی اینکه چند نفر در اطلاعات نشستهاند تا اطلاعات را سرنگون
کنند. یک فرض دیگر این است که یک سرویس اطلاعاتی و مغز متفکری
دارد طراحی میکند برای براندازی. سه عنصر را پیدا کرده یا
دوانده است. اگر این باشد همه اینها قابل فهم است.
من برایم مسئله حل شده است. البته چیزهایی هست که ممکن است
محکمهپسند نباشد. یک محکمه داخل دل آدم است که آدم استفتا
میکند. این یک قضیه کوچک و عادی نیست. شما کشف کنید یا نکنید،
کسی را دستگیر کنید یا نکنید، مسئله برای من قطعی است. لکن،
برای دستگاه اطلاعاتی این مهم است که این بخش را در بیاورد.
... بهنظرم میرسد تمام نیرو را باید روی صادق [مهرداد
عالیخانی] متمرکز کنیم. موسوی [سید مصطفی کاظمی] را جذب
کردهاند. اما صادق نفوذ کرده است. این نفوذی است. یکی از
سررشتههایی که میتوانید جلو بروید این آقاست و خیلی مهم است.
این تیپ کار که انجام داده، جمعآوری کرده، خانه امن و تشکیل
نیرو در آلمان داده، این کار یک سرویس است. برای ما که این
کارها را نکرده. پس برای یک سرویس کرده که باید بگردید دنبال
آن...
آقای خاتمی: همانطور که جنابعالی فرمودید، این از الطاف خفیه
الهی بود. اگر عنایت خود رهبری هم نبود این پیگیری به نتیجه
نمیرسید و جدّیت شما حاصل اصرار و پیگیری شماست. باید قدردان
بود. من هم مطمئن هستم که به نتیجه خوبی میرسد. پرونده قتلها
را میتوان زود به نتیجه رساند و پرونده اطلاعاتی را که مهمتر
است وزارت اطلاعات دنبال کند. هم بذرهایی که پاشیدهاند و شبکه
مرتبطین اینها شناسایی شوند. البته یک پیشنهاد فوری برای
افکار عمومی دارم چون همه دوستان و آقایان سئوالاتی میکنند،
میگویند نکند او را کشته باشند.
مقام معظم رهبری: احتمال دارد به او برسانند که خودت خودکشی کن
تا تو را به بیمارستان برسانند و ما ترتیب نجات تو را میدهیم
بعد آنجا او را بکشند. این احتمال را اگر ضعیف هم باشد نباید
نادیده بگیرند.
آقای خاتمی: افکار عمومی مهم است و عدهای دامن میزنند.
خارجیها هم روی مسئله کار میکنند و بعضی روزنامهها هم
میگویند. تردید هم هست. من نگرانم که نظام آسیب ببیند. خط
قرمز ما شما (مقام معظم رهبری) هستید از افکار عمومی که باید
مصون بماند...»
حدود بیست روز پس از مرگ مشکوک سعید امامی و در اوج تنش ناشی
از جنجال قتلهای زنجیرهای، در 18 تیر 1378 درگیری کوی
دانشگاه و غائلهای جدید آفریده شد. در 2 مرداد 1378 سوّمین
اعلامیه «فدائیان اسلام ناب محمدی» منتشر شد. محورهای اصلی این
اعلامیه چنین بود: 1- انتساب حادثه کوی دانشگاه به جناح چپ، 2-
تهدید دفتر تحکیم وحدت، نهضت آزادی، دکتر پیمان و مطبوعات «دو
خردادی»، 3- گرامیداشت «اربعین شهادت حاج سعید اسلامی»، 4-
سعید امامی (اسلامی) در بازداشتگاه بهوسیله غذای مسموم به
شهادت رسیده تا پرونده مختومه و موسوی و عالیخانی (منتسب به
جناح دو خرداد) تبرئه شوند. مضمون این اعلامیه منطبق با همان
خطی است که آقای حسینیان از آن زمان تا به امروز دنبال میکند.
آقای حسینیان در میان متهمان قتلهای زنجیرهای یک چهره اصلی
را مسکوت میگذارد تا تصویر «جناحی» را که از پرونده ساخته
فرونریزد. مهرداد عالیخانی (صادق) یکی از سه چهره مؤثر، و
مؤثرترین فرد در اجرای قتلهای زنجیرهای، بود و تمامی قتلها
با مشارکت و هدایت و حضور مستقیم فیزیکی او انجام شد.
تحلیلهای ارائه شده از سوی «صادق» نقش اصلی در انتخاب
سوژههای قتلها داشت و رهبری و هدایت عملیات نیز با شخص او
بود.
او همان کسی است که رهبری در جلسه سران سه قوه (اوّل تیر 1378)
وی را عنصر مهم در کشف ارتباطات خارجی پرونده قتلها
میخوانند.
صادق (مهرداد عالیخانی) به جناح راست منتسب بود و نزدیکترین
روابط را با سعید امامی داشت حتی در زمانی که سعید امامی در
مقام مشاور وزیر از مسئولیتهای اجرایی معاونت امنیت برکنار
بود، صادق به خانواده عالیخانی تعلق داشت. پدرش، علیاصغر
عالیخانی، پسرعمه دکتر علینقی امیرعالیخانی (معروف به دکتر
عالیخانی) دولتمرد و وزیر سرشناس حکومت پهلوی دوّم و دوست و
معاون امیر اسدالله علم، نخستوزیر و وزیر دربار و نفر دوّم
حکومت پهلوی دوّم، بود. علینقی عالیخانی و برادرانش، مسعود و
محمدباقر، نزدیکترین روابط را با سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا
و اسرائیل داشتند. برادر کوچک، مسعود امیرعالیخانی (عالیخانی)،
تحصیلات خود را در رشته کشاورزی در اسرائیل به پایان برد و از
آن پس چهره اصلی شبکه سرویس اطلاعاتی اسرائیل در ایران بود.
درباره ارتباطات مسعود عالیخانی با «سرویس زیتون» (موساد)
اسناد متعددی موجود است. آقای حسین شریعتمداری در سرمقاله 8
بهمن 1381 روزنامه کیهان به خویشاوندی نزدیک مهرداد عالیخانی
(صادق) با مسعود عالیخانی، عضو برجسته شبکه «زیتون» (موساد) در
ایران، اشاره کرده است.
آقای حسینیان، ظاهراً، به حزب توده حساسیت خاص دارند و هر گونه
گرایش هر کس در هر زمان، حتی در دوره نوجوانی، به مارکسیسم و
حزب توده، از دید ایشان «ذنب لایغفر» است؛ حتی اگر اینگونه
افراد شخصیتهایی خدوم و فرهیخته چون زندهیادان احمد آرام یا
کیومرث صابری فومنی (گل آقا) باشند. معهذا، ایشان کمترین
حساسیتی به پیشینه عضویت خانم همارخ اعتماد، مادر سعید امامی،
و آقای محمود اعتماد، دایی سعید امامی، در حزب توده ندارند.
خانم همارخ اعتماد (متوفی 1366 در تهران)، که مقبره سعید در
کنار آرامگاه اوست، در دوران پیش از کودتای 28 مرداد 1332 عضو
رسمی حزب توده بود و آقای محمود اعتماد، برادر همارخ، نیز در
حزب توده عضویت داشت. معهذا، محمود اعتماد در سال 1335 با
بورسیه حکومت پهلوی برای تحصیل در رشته پزشکی به انگلستان رفت.
پس از انقلاب خانم همارخ اعتماد نفوذ معنوی فراوان بر
خواهرزادههایش، خانم کیوان اعتماد (همسر استیو فریمن
آمریکایی، پیمانکار ساختمانی خاندان فرمانفرما) و خانم گیتی
اعتماد داشت. خانم کیوان اعتماد هماکنون ساکن نیویورک است.
خانم گیتی اعتماد استاد معماری دانشگاه شهید بهشتی بود که به
دلیل عضویت در سازمان چریکهای فدائی خلق و اداره تظاهرات
گروهی از بانوان علیه پوشش اسلامی (حجاب) در اوائل انقلاب از
دانشگاه فوق اخراج شد. همسر خانم گیتی اعتماد، آقای
معمارصادقی، نیز اهل شیراز و خویشاوند نزدیک دکتر جوان، مقام
بلندپایه و رئیس ساواک در اروپا، بود. (جوان نیز همشهری ما و
شیرازی بود!)
همانگونه که در یادداشت پیشین گفتم، دایی دیگر سعید، سرهنگ
سلطان محمد اعتماد، در زمان شروع اقامت سعید در آمریکا وابسته
نظامی سفارت ایران در واشنگتن بود. او در دولت نظامی ارتشبد
ازهاری در مقام سرپرستی گروه جنگ روانی رادیو جای گرفت و پس
از انقلاب به مدت هشت ماه توسط اداره اطلاعات نخستوزیری
بازداشت و به اتهام ارتباط با افسران آمریکایی تحت بازجویی
بود. یکی از پسرانش، بهنام بهمن اعتماد که سعید در بدو اقامت
در آمریکا (1355) مدتی در خانه او سکنی گزید، در سالهای اخیر
عضو «شورای ملّی مقاومت» (وابسته به منافقین) در انگلستان بود.
پسر دیگر بهنام بهرام اعتماد نیز به عنوان منبع اطلاعاتی
سرویس اطلاعات نظامی آمریکا شناخته میشود.
چرا آقای حسینیان به این سوابق حساس نیست؟
معهذا، برای افزایش دانش ایشان و کارمندشان
[1] درباره حزب توده و پیوندهای آن با اتحاد شوروی
سابق مطالعه کتب تألیف یا ویراسته خود را توصیه میکنم که
جدّیترین مآخذ نگاشته شده پس از انقلاب در زمینه فوق بهشمار
میرود:
کژراهه: خاطرات احسان طبری، خاطرات ایرج اسکندری،
خاطرات نورالدین کیانوری (سه رهبر اصلی حزب توده که هر
سه کتاب ویراسته من است)
جزوه 1200 صفحهای که در هفتههای اخیر توسط مؤسسه مطالعات و
پژوهشهای سیاسی، با نام حزب توده: از شکلگیری تا فروپاشی،
[2] منتشر شده.
همانگونه که پیشتر گفتم، این جزوه قریب به دو دهه در دانشکده
اطلاعات تدریس میشد ولی به دلیل نیاز به اصلاح برای انتشار و
بیماری و فقدان وقت کافی فرصت ویرایش و بازنویسی آن را نیافتم
و به همان شکل ابتدایی، با درخواست من بدون ذکر نام مؤلف،
منتشر شده است. |