دور دوم انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی هفته آینده
برگزار می شود. مرحله اول این انتخابات شاهد مشارکت اندک
شهروندان بود. حضور کمتر از 30 درصد واجدان حق رای در تهران و
شهرهای بزرگ کشور چون اصفهان، شیراز و مشهد در پای صندوق های
رای و مشارکت نه چندان زیاد شهروندان در کل کشور، نشانه آشکاری
از این مساله بود. البته این عدم مشارکت بیش از آنکه
اصولگرایان و جریان حاکم را بیازارد، برای اصلاح طلبان مشکل
ساز شد و آنها را با موقعیت لرزان و پایگاه اجتماعی اندکی به
میدان انتخابات وارد کرد. «سعید حجاریان» عضو شورای مرکزی جبهه
مشارکت، گرچه قبل از انتخابات مخالفتی علنی با در میدان ماندن
اصلاح طلبان نشان نداد، اما اینک عقیده دارد اصلاح طلبان باید
به راه های سیاسی دیگر در کنار حضور در انتخابات روی آورند.
او در باره شرکت کم مردم درشهرهای بزرگ در انتخابات می گوید:
یک دلیل مشارکت اندک مردم این است که آنان احساس می کنند رای
شان در بهبود امور موثر نیست و به همین دلیل پای صندوق نمی
آیند. البته آنهایی که احساس می کنند رای شان تاثیر دارد، می
آیند و رای می دهند که این دسته همان حامیان و پایگاه اقلیتی
جناح راست هستند. به هرحال، در شهرهای بزرگ مثل تهران اخبار از
مشارکت 26 درصدی حکایت دارد.
این مساله برخلاف آنچه که ادعا می شود «رفراندوم علیه خاتمی»
نیست. چطور می توان رای درصد بالایی از شهروندان را که به پای
صندوق ها نیامده اند، علیه خاتمی تفسیر کرد؟ آیا واقعاً مخاطب
آنها خاتمی بوده؟
دلیل دیگر مشارکت اندک شهروندان، یک بحث نظری است. آقایانی که
این بحث نظری را مطرح می کنند، مدعی هستند امام خمینی وقتی بحث
«اسلام ناب» را مطرح کرد، فرصت نیافت تا بحث «جمهور ناب» را هم
مطرح کند؛ در حالی که وقتی نظام ما «جمهوری اسلامی» است و امام
درباره اسلام ناب صحبت کرده، منطقی بود بحث جمهور ناب را هم
مطرح می کرد. از نظر این آقایان، ما دو نوع «جمهور» داریم؛
ناب و
ناباب. جمهور ناب آن دسته از شهروندان هستند که تابع
اسلام، احکام شریعت و ولایت فقیه باشند. طرفداران ایده «جمهور
ناب» معتقدند که فقط این دسته از مردم باید پای صندوق ها
بیایند تا اسلام ناب محقق شود و به «جمهوری اسلامی ناب» برسیم؛
در واقع محمل مادی اسلام ناب بدین وسیله فراهم می شود. از نگاه
چنین نظریه پردازانی اصولاً این پرسش مطرح است که چه لزومی
دارد افراد ناباب پای صندوق
های رای بیایند؟ اصلاً نیایند هم، مهم نیست. حضور همان درصد
جمهور ناب را کافی می دانند. آن دسته ناباب از نظر این نظریه
پردازان، نه تنها حق کاندیداتوری ندارند، بلکه اصولاً رای هم
نباید بدهند. سومین دلیل کاهش مشارکت، بسته شدن حلقه نظارت
استصوابی است. دایره تایید صلاحیت ها در مقطع طرح بحث نظارت
استصوابی بسیار گسترده بود، اما بتدریج این حلقه بسته شد تا
آنجا که به رد صلاحیت عضو حقوقدان شورای نگهبان رسید که خود
زمانی نامزدهای انتخابات را رد و تایید می کرد. امثال وزرا،
نمایندگان مجلس و استانداران رد صلاحیت شده نمونه دیگری از
افراد بودند که ردشدن آنها نشانه بسته شدن حلقه نظارت استصوابی
است. در نتیجه این ردصلاحیت ها، بخشی از شهروندان دیدند که در
انتخابات کاندیدایی ندارند و در نتیجه پای صندوق نیامدند. دلیل
بعدی (چهارم) آن بود که ایده «اصلاح از درون» فقط منحصر شد به
انتخابات و وقتی بخشی از هواداران اصلاحات دیدند اصلاح از درون
ممکن نیست، گفتند انتخابات را باید تحریم کرد و در نتیجه جریان
«اصلاح طلبان تحریمی» شکل گرفتند. جریان «عبور از خاتمی» که در
دومین دوره انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری به وجود آمد،
نقطه آغاز تشکیل این جریان بود. پنجمین دلیل آن بود که نرخ
مشارکت کلاً در دنیا پایین آمده است. در ایران هم، آن مشارکت
انقلابی و بسیج توده یی که با کاریزمای امام شکل گرفته بود،
بعد از رحلت ایشان بتدریج روتین شد. همین روتین شدن باعث شد
جنبش انقلابی به نهاد و بوروکراسی تبدیل شود. این البته مساله
یی طبیعی بود و در همه جای دنیا شکل می گیرد. در ژاپن و امریکا
هم مشارکت پایین است و گاه به زیر 50 درصد می رود. مخصوصاً در
انتخابات محلی مثل شوراها، نرخ مشارکت اغلب به زیر 30 درصد می
رود. حتی در ژاپن، انتخابات با مشارکت شش درصدی داشته ایم ولی
در آنجا به دلیل فعالیت جدی احزاب، نرخ رقابت بالاست و می
تواند کم بودن مشارکت را جبران کند.مساله بعدی یا دلیل ششم آن
بود که مردم احساس کردند مجلس نقش اصلی خود را ایفا نمی کند و
در راس امور قرار ندارد. حتی این مجلس تقنین نمی کند؛ بلکه
قانونگذاری در جای دیگری صورت می گیرد. مثلاً شورای عالی
انقلاب فرهنگی، شورای عالی امنیت ملی و مجمع تشخیص مصلحت نظام
تبدیل به مراکز موازی
قانونگذاری شده اند. بدین ترتیب غایت و هدف مجلس از بین رفت و
به نهادی بی مضمون تبدیل شد. بخشی از مردم نیز چون نمی خواهند
کار بی اثر انجام دهند، برای تشکیل چنین مجلسی وارد انتخابات
نمی شوند. همان طور که در انتخابات ریاست جمهوری که مردم دیدند
حتی آقای خاتمی می گوید؛ «برخی رئیس جمهور را تدارکاتچی می
خواهند»، این پرسش در بخشی از جامعه شکل گرفت که «رای به
تدارکاتچی چه فایده یی دارد؟» و بعد هم در انتخابات شرکت
نکردند. دلیل هفتم کاهش مشارکت
مردم در انتخابات، تبلیغات خارجی بود. در این انتخابات تاکید
می شد جامعه ایران مادون انتخابات است و اصولاً انتخابات در
چنین ساختاری چه معنایی دارد؟ این تبلیغات به ویژه روی جوانان
موثر بود و باعث کاهش مشارکت شد.
- با این دلائل، شرکت نکردن در انتخابات قابل توجیه است؟
حرف من این است اگر نیروی اجتماعی باشد، نیروی سیاسی هم هست و
می شود انتخابات هم برگزار کرد و در آن مشارکت داشت. در عین
حال خیلی هم به پارلمانتاریسم در ایران اعتقاد ندارم بلکه
معتقدم کار سیاسی فقط انتخابات نیست. صدها نوع کار سیاسی می
شود تعریف کرد که یک نوع آن انتخابات است. بحث من این است همان
طور که در بحث اصلی ام در «حاکمیت دوگانه» گفته ام، اگر
مشروعیت مردمی نظام اینقدر توان داشته باشد که بروز پیدا کند،
حاکمیت به ناچار دوگانه می شود و در غیر این صورت، به حاکمیت
یکدست می رسیم. من معتقدم باید آماده بود در مواقعی که جنبش ها
و نیروهای اجتماعی قوی هستند، بلافاصله در انتخابات شرکت کرد.
حوادث 30 تیر 1331، دوران دکتر مصدق، زمان مشروطه و دوم خرداد
نمونه های اصلی مقاطعی است که نیروی اجتماعی بروز یافته است.
ما باید برای چنین شرایطی آماده باشیم و به همین خاطر شرکت در
انتخابات را به طور کامل رد نمی کنم.
-
در شرایط فعلی که این نیروی اجتماعی ظهور و بروز ندارد، چه می
توان کرد؟
صبر و انتظار. اصلاً شما به وضعیت مهندس بهزادنبوی نگاه کنید.
ایشان تا به حال چند بار ردصلاحیت شده؟
ـ چهار، پنج بار.
چند بار تایید شده؟
-
فکر می کنم سه بار.
خب. اصلاً این رد و تایید صلاحیت تناوبی می تواند برای ما
معیار باشد چرا که هر وقت ما پایگاه اجتماعی فعالی داشته ایم،
آقای نبوی تایید شده و هر وقت نداشته ایم، او را رد کرده اند.
از آن طرف، کسی که خود را نماینده جامعه کارگری می داند و
وظیفه اصلی اش سازماندهی کارگران است تا به اتکای همین کارگران
حداقل صلاحیتش در انتخابات تایید شود، به جای این کار به دنبال
آن رفته تا با تلاش های نامتعارف تایید صلاحیت خود را بگیرد.
آیا این فعالیت سیاسی است؟ آیا این تعریف حزب کارگری است؟
-
معمولاً بعد از هر انتخابات، تحلیلگران اصلاح طلب گفته اند
باید از فعالیت انتخاباتی صرف کناره بگیریم و کارهای سیاسی
دیگری را انجام دهیم، اما تا به حال روشن نشده که این «کارهای
دیگر» چیست؟ شما هم الان به این مساله اشاره کردید. لطفاً
بگویید این «کارهای دیگر» چیست؟
ما این کارها را زمان انقلاب کرده ایم و بلد هستیم. شاید
دوستان و هم نسل های ما الان پیر شده اند که دیگر آن فعالیت ها
را انجام نمی دهند. فکر می کنم این مسائل خیلی بدیهی باشد.
حالا ممکن است حزبی که خود را پارلمانتاریست معرفی می کند و
اعلام کرده در هر شرایطی در انتخابات حاضر می شود و چک سفید
امضا می دهد، چنین مواضعی را اتخاذ کند ولی حزبی مثل مشارکت که
صرفاً پارلمانتاریست نیست در شرایط متفاوت، تصمیمات مختلف
فعالیت های سیاسی دیگری را در پیش می گیرد.
-
در میان احزابی که در این انتخابات شرکت کردند، برخی از جمله
حزب مشارکت با توجه به ردصلاحیت ها اعلام کردند صرفاً برای حفظ
ائتلاف اصلاح طلبان و جلوگیری از چنددستگی در انتخابات حاضر
شده اند. شما به عنوان یک عضو ارشد مشارکت این استدلال را می
پذیرید؟
اصلاح طلبان دنبال این بودند که بگویند خود ائتلاف و حفظ آن
مهم تر از انتخابات است. البته ائتلاف اصولاً کاری خوب و تکروی
کار بدی است. اما همان طور که من از اول گفتم، قبل از ائتلاف
باید ببینیم در کجا افتراق داریم؟ اصولاً ائتلاف باید با کسی
انجام شود که خط قرمزها با او تعیین شده باشد.
-
مثلاً چه خط قرمزی؟
مثلاً تعداد ردصلاحیت شدگان. در ابتدا که فعالیت انتخاباتی
اصلاح طلبان انجام شد، گفته می شد فقط 5-4 نفر را رد خواهند
کرد، ولی بعد دیدیم همه را حذف کردند. در چنین شرایطی چرا باید
در انتخابات شرکت کرد؟ این مساله باید از اول روشن می شد.
-
حالا که این کار نشده، شما چه چشم اندازی برای ائتلاف اصلاح
طلبان دارید؟
بعد از دور دوم انتخابات مجلس باید ائتلاف جدیدی تعریف شود.
-
چطور؟
ائتلاف بر سر محورهای دیگر.
-
مثلاً چه محورهایی؟
مثلاً بر سر مبانی، بر سر تعریف اصلاحات، بر سر نقد گذشته، بر
سر استراتژی آینده، بر سر برنامه حداقلی احزاب و خیلی موارد
دیگر که می توان روی آن بحث کرد. |