آنچه را می خوانید،
نقطه نظرات دکتر فریبرز رئیس دانا در مصاحبه مشترک با اقتصاد
دان دیگر ایران "دکتر دلجو"ست که در سایت "کانون کارگران"
منتشر شده است. این گفتگو بسیار مشروح است و بخش هائی از آن
شامل رویدادها و اعتراضات پس از انتخابات دوره دهم ریاست
جمهوری نیز می شود. از این گفتگو، بخشی را که روی ساختار نظامی
حاکمیت و ماهیت دولت احمدی نژاد متمرکز است و انگیزه های
اقتصادی کودتای 22 خرداد را بازگو می کند انتخاب کرده ایم.
رئیس دانان می گوید:
«یک نوع گذار درحال
اتفاق است. به این معنا که سرمایهها و قدرت اقتصادی، مدیریت
منابع مادی، منابع مالی و بانکی و اقتصاد ملی و زیرساختها از
دولت و قسمتی از بخش خصوصی در حال انتقال به نهادهای نظامی
کشور است. این سهمی که بخشهای نظامی مستقیم و غیرمستقیم در
اقتصاد دارند، تا کنون یکی از بی سابقه ترینها در تمام جهان
بوده است. ده سال پیش چنین نبود. اکنون حجم بسیار زیادتری از
منابع جا به جا شده اند.
منشا اصلی و البته
نه تمامی پیکره و بدنه وقایع بعد از انتخابات دورهی دهم
ریاست جمهوری اینجا بود.
این روزها در بارهی
کودتای پس از انتخابات دورهی دهم بحث میشود . گمان میکنم که
این کودتا، اگر نام آن کودتا باشد، حالا اتفاق نیافتاد. کودتا
میتواند لباسهای متفاوتی به تن کند. میتواند چکمه به پاکند
یا گیوه. میتواند با چهرهی دژم باشد یا با ساز و آواز به
میدان بیاید. می تواند با کارکرد و ابزار نظامی باشد و یا
نباشد. کودتا به نظر من زمانی اتفاق افتاد که این گذار و دست
به دست شدن منابع اقتصادی اتفاق افتاد، یعنی در دورهی نهم. در
جریان این گذار موضوع یارانهها اهمیت پیدا میکند و دولتهای
قبلی، نه میخواستند به یارانهها را به این شکل دست بزنند، نه
میتوانستند و نه صلاح میدیدند. با اینکه دولت خاتمی یک جهت
گیری قوی اقتصادی نولیبرالی داشت، اما در مقابل رعایت خیلی از
جنبهها را میکرد. همین دولت خاتمی نتوانست یا نخواست همهی
جنبههای منفی سیاست تعدیل ساختاری را مهار بزند. از همان زمان
هم نشانهها و علایم خیلی جدی وبرجسته ای وجود داشت که در بخش
رقیب یعنی سرمایه داری میلیتاریستی در حال شکل گیری و قدرت
گیری است. این سرمایه داری که به قدرت رسید به چند دلیل
برنامهی یارانهها را در دستور کار قرار دارد. یک بهانه این
بود که از برنامهی سوم تدراک هدفمند کردن یارانهها و نوعی
تثبیت و جا به جایی دیده شده بود. باید در اینجا ریشههای
سیاستهای خاص آن دولتها را نیز در نولیبرالیسم بشناسیم. اما
دلیل دیگردولت این بود که تفسیر اصل 44 و نقش این اصل در خدمت
این دولت قرار گرفت. پشتیبانی بسیار زیادی را دولت نهم از حیث
قدرت عالی سیاسی، نظامی، روحانیت و ایدئولوژیک بدست آورد.
بنابراین امکانی
را بدست آورد که این تحول و این تغییر را انجام دهد . دلیل
دیگر این بود که خود دولت احمدی نژاد به شدت مایل به چنین کاری
بود. این توضیح را لازم میدانم که این دولت راستگراترین
دولتی است که تا کنون ایران به خودش دیده است. بعضی مواقع
آدمها اشتباهی طولانی مدت میکنند.
چهل سال نهضت آزادی یکی جریان لیبرال خوانده میشد به نحوی که
فکر میکردی نهضت آزادی نمایندهی لیبرال ترین جریانهای
اقتصادی و سیاسی ایران است، ولی وقتی شما برنامههایی را که
برای توسعهی اقتصادی توصیه میکنند میبینید که حتی ابراهیم
یزدی هم هرگز به اندازهی برنامههای آقای احمدی نژاد در
حوزهی اقتصاد راست گرا نیست. به هر جهت این دولت به شدت
سیاستهای تعدیل ساختاری را پی میگیرد. به خاطر پوپولیسم و
عامه گرایی با برنامه سعی میکند خودش را زیر وجهه چپ و عدالت
اجتماعی و اقتصاد مردمگرا هم پنهان کند. یک شانسی هم که آورده
و آن هم برخوردش و اختلاف سیاسیاش با امریکا که منجر به
نزدیک شدن با دولت چاوز و مورالس و دیگران شده است. همهی
اینها این اشتباه را دامن میزنند. بنابر این، این دولت در
سایهی این عوام فریبیها هم جلو میرود و سیاست مربوط به حذف
یارانهها را پیش میبرد. چیزی را که دولتهای قبل جرات
نکردند. اما چیزی که باز هم به دولت بیشتر جرات داد، همین
مشارکت هشتاد و پنج درصدی اعلام شدهی مردم در انتخابات است که
وارد بحث دیگری میشویم. این آمار درست یا نادرست به نام نظام
و دولت او مصادره شد. از بحث تقلب یا عدم تقلب یا صحت آماری
فرار نمیکنم، میگذارم برای وقت دیگر. به هر حال این
پشتیبانی را از روزهای اول هم مسولان عالی رتبهی کشور اعلام
کردند. بدین سان که وقتی میروید رای میدهید، یعنی رای به
نظام ما دادهاید. بنابراین این پشتوانه را هم به نفع خودش
برداشت. دست کم در حوزهی یارانهها و پشتوانهی آن گفت کاری
که من میکنم، مردمی است و مردم با ما میآیند. دیگر نمیآید
بگوید که الان در شیراز و اصفهان رفتم استقبال کنندگان پنجاه
تا نود درصد کاهش پیدا کرده است. چرا؟ به خاطر این که این
سرمایه داری میلیتاریستی که دارد جایگزین سرمایه داری گذشته
میشود، ناگزیر است از ابزارهای قدرت و انواع ویژهخواری
استفاده کند. در این مورد ما تجربهی خیلی جاها را داریم . در
روسیه، چین، هند وقتی نظام سرمایه گسترش یابنده شکل گرفت
سرمایه داری مافیایی و گانگستری پیشاهنگان حضور در صحنه بودند.
باری این سرمایه داری
میلیتاریستی در واقع نیازها و ضرورتهای خاص خودش را داشت که
یکیشان حذف یارانهها بود. آرزوی سرمایه داری نولیبرال و
نومحافظه کار و در آخر الگوی دولت احمدینژاد حذف یارانههاست.
برای اینکه میخواهد نیروی کار را تبدیل به کالا کند و در
بازار رهایش کند. مسوولیتی برای حمایت از دستمزدها وسطح زندگی
مردم برعهده نگیرد. این مسولیتها مانع حضور سرمایههای خارجی
میشود که دولت با ولعی شگفتآور به دنبال آنست. ما در طرحهای
عمرانی و مطالعات اقتصادی مشخصا میبینیم که مرتب توصیه
میکنند کاری بکنید، حتا شده پول زیادی هم بدهید که طرحهای
شما را یک مشاور خارجی تایید کند. در موارد زیادی میدانند که
یک مشاور خارجی ده درصد اطلاعات و توان تحلیل یک مشاور داخلی
را هم ندارد، ولی باز میگویند تایید او را بگیرید. برای اینکه
میخواهند راه را برای سرمایهداری خارجی باز کنند. سرمایه
داری خارجی اتحادیه و سندیکا دوست ندارد. یارانه دوست ندارد.
فقط آمده که بر بنیاد کارگر ارزان یک مقدار کارش را جلو ببرد.
آمده از بیکاری استفاده کند و حتا به قیمت پایین آمدن
دستمزدها.
به هر حال هر کدام از
دولتهای قبل اگر در حال حاضر به قدرت میرسیدند، با یک بحران
اقتصادی بزرگ هم روبرو بودند. هزینههای چسبندهی دولتی بسیار
بالا رفته است که مقدار زیادی از آنها هزینههای نظامی و
خریدهای نظامی است. مقدار زیادی از آن پولی است که دارند پخش و
پلا میکنند برای آن دو سه میلیون نفری را که در حال حاضر به
یراق و پا در مرکب موتور در اختیار دارند. در آمد نفتی در
فاصلهی یک سال از 60 میلیادر به 30 میلیارد رسیده است. در
چنین اقتصاد پرهزینهای این کاهش درآمد نفتی یعنی فشار بر توان
حکومت. بعد هم درست است که بخش خصوصی ایران، بخش
خودمونی(نظامی) و خصوصی شده، اما فراموش نباید کرد که به شدت
قدرتمند شده است. چک میکشند 30 درصد فولاد خوزستان را
میخرند، پنجاه درصد مخابرات را میخرند، بانک درست میکنند.
اما این شبکهی قدرت الان نیاز به این دارد که زمینههای کاهش
تعهدات دولت کالائی شدن کار را هر چه بیشتر برای خودش آماده
کند. و بخش دولتی هم هنوز با اینکه داراییها را منتقل میکند،
از هزینههایش کم نشده است. در نتیجه تنها جایی که مناسب بوده
و میتوانسته به آن حملهور شود، حقوق مصرف کننده، سطح زندگی
کارگران و مردم و طبقهی متوسط عادی و بازنشسته و جوانهایی
است که آسیب پذیرند. دولت این ضربه را میزند که دامن خود را
از بحران نجات بدهد. معنای دیگر این است که سرمایهداری نظامی
بتواند همواره کار خودش را جلو ببرد و با سرمایههای جهانی به
پیوند برسد. حالا دیک چنی در عراق سرمایه دار بزرگ است . من
اصلا بعید نمیدانم که مثلا یکی از این نهادهای نظامی وابسته
به دولت برود با دیک چنی برای ساختن مثلا فرودگاه نجف وارد
سرمایه گذرای شود. آنها خیلی برایشان این ایدئولوژیها و
برخوردها با امریکا و غیره تابو نیست. آن چه که تابوست
پرداختهای یارانهها بود.
اصلیترین انگیزههای
طرح هدفمند کردن یارانهها انگیزههای طبقاتی است. این که
دولت اقشاری را مورد حمایت قرار میدهد که نه کارگرند و نه
سرمایه دار، در واقع جنبهی عوام فریبانه و پوپولیستی دارد.
میخواهد به این وسیله اولا یک لایه دو سه میلیونی را به عنوان
نیرویی که حاضرند حق الزحمه بگیرند وبه خیابان بیایند، به طور
موظف در خدمت داشته باشند و بعد برای عوام تبلیغ کند و بعد هم
بحران امروز را به فردا بیفکند.
پرداختهای نقدی
یارانه ای که دولت عمل می کند، مثل آب در مقابل خورشید بخار می
شود و می شود باران تورم. تازه آن موقع است که دولت به هر کس
که دلش بخواهند پول میدهد و اتفاقا آن کسان را برای انباشت
سرمایه میخواهد. من گمان نمیکنم که این انباشت سرمایه را
میخواهد برای عدالت اجتماعی. اگرمیخواست نمیسپرد به دست
افراد وابسته به خودش. اجازه نمیداد سالانه 15 میلیارد دلار
از کشور فرار کند. میگویند سالانه ده تا 20 میلیارد دلار با
طرح هدفمند کردن یارانه ها صرفه جویی میشود. یعنی به طور
متوسط 15 میلیارد دلار درآمد. این خودش یعنی نیمی از درآمد نفت
و آن وقت صرفهجویی را دارد بازی سیاسی میکند
وسرنوشت
کل آن را بدهند دست خودش. کل ابزارش را بدهند دست خودش و بعد
بر آن اساس او بخشی از آن را برای نیروهای خودی خرج کند که چه
بشود؟ آیا میخواهد به آنها عدالت برساند؟! ما که میدانیم نه.
اگر این کار را میخواهد بکند اصلا انتقال واحدهای دولتی ،
سرمایهها و این منابع به دست خودیها یا آن طبقات نوظهور یا
بخشی از روحانیت و بخشی از بازار از چه روست؟ بنابراین نیروی
اصلی آنجا دارد شکل میگیرد. ممکن است یک نفر بگوید باشد، این
اتفاق دارد میافتد. انباشت سرمایه به نفع یک بخش خودمانی است
اما
به هر حال صورت میگیرد. این هم مهم نیست. مهم آن پولی است
که دارد برای بسیجیها میدهد.
خوب فکر نمیکنم در
تحلیل اقتصاد سیاسی و تحلیل تاریخی بتوانیم این دومی را عامل
تعیین کنندهی اولی به حساب بیاوریم. همچنین چیزی را ما متداول
نمی دانیم
نداریم. متداول این
است که قدرت اقتصادی در جایی دارد شکل میگیرد. این به صورت
انباشت و به صورت توان اقتصادی نیروی نظامی و ترکیب این دو تا
به اضافهی ارادهی سیاسی و ایدئولوژیک ، آنها دارند همه چیز
را تعیین میکنند.
کاهش نرخ بهره بانکی،
برای انباشت سرمایهی میلیتاریستی است. بعد هم وقتی نرخ بهره
را کاهش داد، سطح اعتبارات برای نیروهای خودی افزایش می یابد.
یعنی پول ارزان در اختیار نیروی خودی قرار گرفتن. دعوا بر سر
گشایش بازار است. اما به تولیدکنندگان واقعی اعتبار نمیدهد.
به کسانی میدهد که مشق صف جمع کردهاند، آن بالا نشستهاند و
مدعی هم هستند. تصرف زمین ها و ساختمان سازی های بی حساب و
کتاب با پول های ارزان شده است کار نیروهای نظامی، بی توجه به
مصالح و منافع مردم. بورژوازی مستغلات با بورژوازی میلیتاریستی
قاطی شده است. کاهش نرخ بهره به سود اینها دارد انجام میشود.
تمام امتیازهای زمین شهری را به آنها میدهند و حاصل ارزش
افزوده هم که به خارج فرار می کند.
از سیاستهای مردمی
دولت میگویند. توجه داشته باشید که گسترش بیمههای روستایی
چندان چیزی نبوده است. طرح شهید رجایی و بیمهی درمانی روستایی
و سرنوشت سالمندان روستایی را در اختیار کمیتهی امداد، که مال
خودشان است، قرار دادهاند. منابع را به سمت این و آن منتقل
میکند. به سمت نهادهایی منتقل میکنند که بتوانند از آنها
نیرو بگیرند. مثل بنیاد مسکن یا مسکن مهر. در واقع اینها مال
خودشان است و از ارادهی بودجهی عمومی خارج میشود.
خزانهداری کل یک سند نمیتواند از آنها بخواهد یا نمونهی
دیگرهمین بنیاد مستضعفان است. الان نهادهایی که پاسخگو
نیستند، نهادهایی از این دست هستند که زیر حمایت دولت قرار
گرفته اند.
سهام عدالت یک پوشش
پوپولیستی داشت. اماچه گیر مردم آمد؟ چیزی بود که کاربرد
انتخاباتی داشت. اما در زمانی که سهام عدالت را توزیع
میکردند، 15 میلیارد دلار از کشور فرار کرد. این سهام عدالت
تمام پرداختی اش به یک میلیارد دلار هم نمیرسد. برای سال بعد
هم متوقف شد. تمام آن لایهی نوظهور ایستاده اند تا یکی یکی
تمام سهم عدالت مردم را از چنگشان در آوردند، آن هم به ثمن
بخس. بعد میروند آن کارخانه را از آن خودشان میکنند. واحدهای
تولید را از آن خودشان میکنند. دولت به دنبال کارهای
دست
درست راستی ،
پوپولیستی ظاهرسازانه است.
حال چند نمونه از
کاراین دولت میآورم. سرکوب سندیکاها، واحدهای کارگری که دست
به اعتصاب زده اند به شدت سرکوب شده اند. زندان رفتند. فقط
شرکت واحد بر سر زبانهاست یا نیشکر هفت تپه. ولی ما بیش از
یکصد واحد صنعتی داریم که دچار بحران عظیم کارگری است. و همهی
آنها به نوعی سرکوب شدهاند. آیا این یعنی دولتی که چپ روی می
کند؟ اما به اتاق بازرگانی از گل نازکتر نگفتهاند. نگذاشتند
حتا برگ کل زیر پای بزرگان بازار و موتلفه برود. موقع
انتخابات در اتحادیه های کارفرمایی با تیتر 24 روزنامههای
زرد وسبز و سیاه خبر میزنند. ولی وقتی که روز اول ماه می که
کارگرانی را میگیرند که صرفا برای بزرگداشت در پارکی جمع شده
بودند و آنگونه وحشیانه میزنند و تعداد زیادی را دستگیر و
زندانی میکنند،؟؟؟؟
و دولت و اتحادیههای کارگری میایستند
و حمایت
میکنند. واردات به شدت آزاد شده است، همهی خودیها مجوز
واردات گرفتهاند. زمان دولت پنجم وششم تا حدی کنترل به میان
آمد. واردات اتومبیل را جلویش را گرفتند، همان زمان بود که
سیاستهای تعدیل اقتصادی به ایران آمد. دولتهای پیشین
نتوانستند این همه پیش بروند که این دولت دست راستی میرود.
کشور شده انبار
بنجلهای چینی. کشور ایران شده سولهی بزرگ کالاهای چینی و
ترک و مازاد انبارهای امارات. تمام کاسبکاران و سرمایهداران
جزء شکست خوردهاند. خود و کارگران زیر دست
شان متلاشی
شدهاند. بیکار کردنهای فراوان، نرخ رشد بیکاری به شدت بالا
رفته است و دولت اعتنایی نمیکند. نکبتی کردن قانون کار در
زمان این دولت اتفاق افتاده است.
حالا آمدیم بر سر
انتقال واحدهای دولتی . تمام آنها را انتقال میدهند به
نیروهای خودی. این نیروها مثلا چک میکشند و 51درصد سهام
مخابرات را میخرند. من اگر عضو دولت بودم تا خون در بدن داشتم
نمیگذاشتم مخابرات، کشتی رانی، کشتی سازی، هواپیمایی ملی، یک
ملت را بدهند دست بخش خصوصی. آن هم این گونه خصوصی که شیفته ی
سرمایهداران خارجی هم هست. مگر امریکا میدهد؟ مگر اجازه داد
که بندری در لوس آنجلس را حتا یک سهمش را به امارات بدهند؟ مگر
شاه را که میخواست پان امریکن را بخرد، مسخره نکردند.
اما اینها تا مرز
چاههای نفت را هم خصوصی کردهاند. آقای جابر میآید فولاد
خوزستان را میخرد. بعد پس میدهد و قوهی قضاییه حکم صادر
میکند که باید پس بگیرند. بهره برداری ازمجتمع شهید رجایی که
جز و 9 بندر بزرگ دنیا است، فروخته و خصوصی کرده است. کار به
جایی رسیده که شش یا هفت سال قبل یکی از اعضای برجستهی اتاق
بازرگانی ، که در آن وقت رییس بود، در مصاحبه رادیو تلویزیونی
تقاضای خصوصیسازی بانک مرکزی را میکند. این همان کسی است که
چندماه پیش گفته بود همین حالا یک چک می دهم، نمایشگاه تهران
مال من.آخر تا حدی هم رقیب سرمایه داران میلیتاریستی است. از
کارهای دیگر آقای احمدینژاد آن که تمام تجربهی 55 ساله
برنامهریزی را داغان کرده است و عملا گفته برنامه بی برنامه .
فقط راست گرایان میتوانند این را بگویند. این راست افراطی است
و سیاست یارانهای که آن هم در اختیار اوست. به دستور ایشان
تمام بدهی بانکهای ورشکسته را پرداخت میکنند. این شده که مثل
قارچ بانک میروید. سامان، سرمایه، مولی الموحدین، انصار
المهدی، و ...
امتیاز تفسیر اصل 44
به رییس جمهور داده شده است. مساله کنترل و آن نظارتهای دولتی
به آن صورت تماما از بین رفته است. آوردن مالیات ارزش افزوده
یعنی انداختن بار مالیاتی به دوش مصرفکننده (مردم) چیزی که
لنین به آن میگفت ظالمانهترین اختراعات بشر (مالیاتهای
غیرمستقیم) که تو برای اینکه بتوانی آن را بگیری باید به مردم
فشار بیاوری. عضویت در سازمان تجارت جهانی که تند و تند با آن
مخالفت شده، جدی میشود.
موضوع غرب دیگر حقوق
بشر و آزادی نیست. موضوع اتم و غنیسازی است. و در بحث
غنیسازی، پدیدهای به نام حقوق بشر و حقوق کارگری وجود ندارد.
دعوایی که در
خیابانها درگرفت، آرزوهای بخشی از طبقهی متوسط و تحصیل کرده
بود. البته بسیار هم اثرگذار بود. مردم به خیابانها آمدند.
ناراضی بودند از این که به آنها بیاعتنایی میشود و حقوقشان
نادیده گرفته میشود. از اینکه اعتراض میکنند به نتیجهی
انتخابات اما با ارعاب و قتل و زندان و شکنجه و تهدید روبرو
میشوند. گروههای متفاوت از مردم عمیقا ناراضی بودند و هستند.
ما نیز از این حقوق آنان دفاع میکنیم، گر چه نه از انگیزه ها
و محتوای جنگ قدرت درون نظام .
این دولت در راستایی
حرکت میکند که اگر فقط انرژی هستهای یا برخی اتهامات مداخله
در کشورهای همسایه و شبیه اینها نبود، درست یا نادرست سابقهی
فعالیتهای تروریستی نبود، عملکرد این دولت، برای تلفیق شدن
با نظم نوین جهانی چیزی از دولتهای ترکیه یا مصر کم ندارد که
سهل است عملکرد و کارامدی بیشتری دارد. سرعت خصوصی سازی در
ایران (طبق نظرسنجیها و سنجشهای انجام شده) رتبهی اول در
جهان است. گذشت آن زمانی که 65 تا 70درصد اقتصاد در دست دولت
بود. الان 55 درصد تا 60 درصد در دست بخش خصوصی است. فولاد
مبارکه- فولاد خوزستان – باشگاههای فوتبال – صنایع پتروشیمی –
پیمانکاریهای بزرگ تماما توسط بخش خصوصی صورت میگیرد. بخش
عمده انباشت سرمایه دردست بخش خصوصی است. در کشاورزی سرمایه
گذاری دولتی تقریبا وجود ندارد. کشت و صنعتها واگذار شدهاند.
99درصد ساختمانهای مسکونی که ساخته میشود توسط بخش خصوصی
است. تازه خدمات شهری و شهرداری هم خدماتش را به بخش خصوصی
منتقل کرده است. منابع شهرداریها منابع ناپایدار هستند برای
اینکه فرصت میدهد که بخش خصوصی سرمایه گذاری کند. بنابراین
بخش خصوصی الان خیلی فعال است. طرحهای عمرانی دولت نیز جز به
پیمانکاران خصوصی یا به پیمانکاری نهادهای وابسته داده
نمیشود.
سازمان تجارت جهانی
بیش از بیست بار تقاضای ایران را برای شرکت در تجارت جهانی را
پس فرستادهاند. ایران آن را به نفع تجارت جهانی و عمدتا غرب
تعدیل کرد. غرب روی خواستههای خود ایستاد و ایرانیها
خواستههای خود راتغییر دادند. تا دراین زمان که بالاخره در
سازمان آن هم با شرایط عمدتا تحمیلی امریکا به طور مقدماتی
پذیرفته شدیم. حالا مانده است مذاکرات و امتیازدهیهای بعدی.
ولع عجیبی که در اینجا برای آوردن سرمایهداری خصوصی خارجی
وجود دارد که در کمتر کشوری میتواند مشاهده کرد. اما قهر و
ناز سرمایه داران خارجی، بی حد و حساب است.
ایران 94 ماه با عراق
در جنگ بود و بعد هم اتفاقهای منطقهای دیگری پیش آمد، امریکا
در 1990به جنگ محدود و 10 سال بعد به جنگ تمام عیار باعراق
آمد. اما امریکا کاری که با صدام کرد، نابودی قطعی و شخصی دولت
او و خود او و یارانش بود. در ایران چنین نیست. البته در
ایران میگویند امریکا جرات حمله به ایران را ندارد. اما زمانه
نشان داد که به زعم امریکا در این منطقه عراق دشمن اصلی
بود. یعنی تمام نیروی خود را متوجه صدام کرد. صدام با همهی
جنایتکاریهایش در مقابل امریکا بود. میخواهم بگویم روابط
ساده نیست. پیچیده است. امریکا ممکن است تا خیلی جاها بیاید،
ولی آماده نباشد ترکیب سیاسی آن کشور به هم بخور. ممکن است
ایران از این مقوله باشد.
ممکن است دولت جمهوری
اسلامی ایران بگوید امریکاجراتش را ندارد زیرا من درمیان
تودههای مردم مسلمان نفوذ دارم. آنها دماغ امریکا را به خاک
می مالند. خوب تظاهرات پس از انتخابات نشان داد که امریکا
آنقدرها هم سعی نکرد تا بطور عملی و سازمان یافته از این
ماجراها بهره برداری کند. بلکه سعی میکرد با روشهای سوگیری
و حمایتی تبلیغاتی مداخله کند، ولی بین سران جنبش با امریکا
ارتباطی نبود. این یک حقیقت است. اتفاقاتی که در اُکراین
افتاد، در اینجا اصلا نبود. هیچ کدام از سران جنبش سبز وابسته
نبودند. عملکردهای جانبدارانهی (VOA
وBBC)
را البته میبینیم. با این وجود نمیتوانیم بگوییم برنامه ریزی
شده بود. یک پیچیدگی وجود دارد. من جمع بندیام این است که
ایران به لحاظ اقتصادی از دید ساختار امریکا دولتی به راه است
اما در موضع سیاسی که در سطح جهان مهم است، ایران ناسازگار
است.
جریان اتمی چه اتفاقی
است که دارد میافتد؟ سرمایه داری نظامی، چه نیازی به غنیسازی
اورانیم دارد؟ چون سرمایهداری نظامی است میخواهد بنیهی
نظامی را در برابر فشار سیاسی امریکا تقویت کنند. ولی این
بدان معنی نیست که اختلاف بین امریکا و سوگیری دولت راستگرای
ایران (که نولیبرال نیست و نو محافظه کار است ) یک اختلاف خیلی
اساسی است تا آنجایی که عده ای حسرت به دل، دل خوش کردهاند که
امریکا میآید و اوضاع دولت را به هم میزند. امریکا نمیآید.
نه به دلیل ترس. مطلقا. خوزستان را اشغال نکرد زیرا محاسبهی
هزینه می کند. دلیلش واقعا این است که به طور اساسی در زمینهی
اقتصادی با ایران مسالهای ندارد.
بعضی مواقع
امپریالیسم امریکا برای چیزهایی ماموریت دارد. شاید بخواهد
مسایل سیاسیاش را حل کند. شاید بخواهد ایران را تهدید کند و
فروش اسلحه را در خاور میانه بالا ببرد.
زمینه سازی می کند تا تهدید شود.
(چنانچه برای مطالعه مشروح این مصاحبه عجله
داشته باشید، می توانید به
اینجا مراجعه کنید) |