شمار از قلم افتادگان پس از کودتای 22 خرداد
بسیار است. نه آن که نامشان از قلم افتاده باشد، خیر. منظور،
افتادن از حال و حوصله قلم زدن و یا ترسیدن از قلم زدن است.
برخی هم که دوباره حال و حوصله پیدا کرده اند، سبک دیگری را
برای قلم زدن پیشه کرده اند.
مثلا محمد علی ابطحی دیگر در وبلاگش یا نمی
نویسد و یا اگر هم گاهی چیزی بنویسد، به دل نمی نشیند. چه
بلائی در زندان بر سرش آوردند که از قلم افتاده؟ شاید یک روز
خودش توضیح بدهد.
تورجان – علی اشرف فتحی- هم یکی دیگر از "قلم
افتادگان" دوران اخیر است. چهلم آیت الله منتظری، حوالی خانه
وی سوار پاترول سفیدش کردند و بردند. بعد از مدتی آزاد شد، اما
طفلک او هم از قلم افتاد. سایت تورجان که به حق بیشترین سهم را
در آشنائی و نزدیکی نسل جوان با حوزه و روحانیت داشت، مثل
عقربه ساعت بی باطری از کار افتاد. بعد از آزادی مطلبی در باره
زمستان ها و دائی غلامرضایش نوشت و بعد از آن رفت کنار دست
دائی اش!
تا اینجا، از دو قلم افتاده ای یاد کردیم که
هر دو طلبه و روحانی اند. البته، شمار از قلم افتادگان اهل
لباس کم نیست.
دکتر مهدی خزعلی. دوباره جان تازه ای گرفته،
اما با احتیاط از کنار بیت رهبری عبور می کند که گربه شاخش
نزند. آتش تهیه اش را – در وبلاگش- علیه شورای نگهبان و احمدی
نژاد و حواریون و یهودی تباران مسلمان تر از مراجع مذهبی زیاد
کرده است. لابد خودش هم فهمیده که تا آیت الله خزعلی در قید
حیاط است باید تند تند حرف هایش را بنویسد، والا بعد از او،
قلم از پس یقه اش در خواهند آورد! از رانت "لژ حجتیه" برای
نوشتن استفاده می کند و خوب می کند. بالاخره از این لژ یک چیزی
هم به ملت باید برسد!
برای آن که مطلب به درازا نکشد و تداخل موضوع
ها تمرکز روی موضوع بالا را بهم نزند، درباره لژحجتبه، اشاره
دیگری را، در همین شماره، که آخرین نفس های پیک نت در سال 88
است می خوانید. |