محمد خاتمی روز شنبه در دیدار با شورای مركزی
مجمع نمایندگان ادوار مجلس، با اشاره به مطالب مطرح شده در
ابتدای جلسه توسط حاضرین گفت:
ما انقلاب بزرگی داشتیم که از دل آن نظامی
به نام جمهوری اسلامی درآمد که مورد قبول ما بوده و به آن
افتخار کرده و
میکنیم و شعار اصلی ما هم این بوده؛هست و خواهد بود که
استقلال ،آزادی و جمهوری اسلامی"؛هیچ چیز دیگر هم شعار ما و اکثریت قاطع مردم
نیست.
این شعار یعنی ضدیت با استبداد؛ ضدیت با بیگانه و نیز طرفداری از عدالت و اخلاق در جامعه.
نفس جمهوریت و مردم سالاری یعنی پذیرش "غیر". در
استبداد مدار و محور "من" است و "غیر از من" یا باید تسلیم شود
و یا حذف. این محتوای استبداد در طول تاریخ است.
نباید اینطور تعبیر شود که اساس نظام
تنها یک جریان و یک فکر است و آن هم عین حق است و یا دیگران
باید تسلیم
شوند و یا نابود.
حکومت باید تحمل داشته باشد،
حکومت باید پیشتاز شود که به آن انتقاد شود و انتقاد برای مردم
ایجاد
هزینه نکند.
در این مرحله حساس همه باید بپذیریم که بحران وجود دارد
.اگر
آشفتگی موجود و اینکه انسانهایی كشته میشوند، انبوهی از
انسان ها و از جمله چهره های خدوم به بهانههای مختلف دستگیر میشوند یا
تحت فشار
قرار میگیرند و هر روز شاهد مشكلات هستیم بحران نیست پس بحران
چیست؟ و
آنچه در این موقعیت مشكل را بیشتر میكند افراط گرائی است.
حتی اگر چند نفر شعار ساختارشکنانه بدهند این باید محکوم شود.»
ما بارها گفتهایم اینها غلط است
ولی چه کار کنیم ابزار تبلیغاتی یک جانبه و هجومی و طوفانی دست
رقیب است
که شب را روز جلوه میدهد؛ هر چقدر هم بگوییم کسی صدای ما را
نمیشنود.
البته افراط و خشونت اگر از سوی حكومت باشد بدتر و ویرانگرتر
است.
تمام فریاد و ادعای ما این است که
قانون اساسی باید در جامعه پیاده شود. قانون اساسی با همه لوازم و ضوابطش؛ نه بخشی از آن . هم
اصل ولایت
فقیه که در قانون اساسی است مورد قبول و احترام ماست و هم فصل
سوم قانون
اساسی که در باب حقوق ملت است.
بر فرض کسی و جریانی و گروه کوچکی، غلطی کرده و خلافی گفته و ساختارشکنی کرده، آیا
منصفانه است
بهترین دوستداران اسلام، انقلاب و مردم و امام متهم شوند که
اینها ضد
اسلام و ضد نظامند؟
ما اعتراض داریم؛ میگوییم چرا حق مردم ضایع میشود. چرا مردم تحقیر
میشوند؟ چرا حقوق
مردم رعایت نمی شود؟ چرا به معیارهای قانونی و ارزشی كم لطفی
می شود؟
من بحرانی که آثار آن نهفته است را
میبینم و خدای ناخواسته اگر این فضا تداوم پیدا کند و با آن
بحران برخورد
نشود، میتواند خیلی مشکلساز باشد. آن بحران بحران اقتصادی و
بحران مدیریتی در جامعه ماست که این امر الان تا حدودی مخفی مانده است.
ببینید وضع تولید چگونه است؟ وضع اشتغال چگونه است؟ وضع عدالت
اجتماعی
و فاصله بین فقیر و غنی چگونه است؟ وضع ذخائر وسرمایههای اصلی
مملکت چگونه است؟ وضع نفت و روابط بین الملل ما چگونه است؟ روز به روز گرانی
بیشتر
میشود، روز به روز پشتوانههای ما کمتر، تنگناها برای مملکت
بیشتر
میشود، فشارهای بینالمللی فزایندهتر، از سوی دیگر دور شدن
از همة
سیاستهای کلی کشور و چشم انداز بیست ساله کشور و بیاعتنایی
به قانون
اساسی بحرانی است که کم کم آثار آن ظاهر میشود و من برای
کل ایران و
سرنوشت تک تک افراد مملکت نگرانم.
از نظر اجتماعی و سیاسی هم بحران وجود دارد؛ شرط برون رفت از
بحران
پذیرش بحران است، نفی بحران یعنی پاک کردن صورت مساله. قبول
کنیم بحران
وجود دارد و به این مسئله بپردازیم که چرا این بحران بوجود
آمد؟ باید علت
را پیدا و آن را حل کنیم.
بعد از انتخابات اعتراضاتی وجود داشت؛ این که
نمیشود بیاییم بگوییم یک مشت آدم پست اغتشاشگر، یک اقلیت
ناچیزی و
تعابیر نادرستی که گفته شد و متأسفانه گفته میشود بودند و ملت
اعتراضی نداشت و با این تعابیر و ادبیات و جوی که ایجاد میکنند
اعتراضات را
نادیده می گیرند وضع را بدتر
می کنند.
بخش قابل توجهی از مردم و بخش اعظم نخبگان جامعه
ایراد و حرف و حدیث داشتند و دارند، اما راه حل منطقی هم وجود
داشت و
دارد که آنها را قانع کرد، اگر اعتراضشان منطقی بود ترتیب اثر
داده شود،
اگر نیست در یک وضعیت بیطرفانه و منصفانهای این بخش از جامعه
اقناع
شوند.
اعمال خشونت و سختگیری و البته عبور از موازین قانونی
و معیارهای شرعی و اسلامی و محدود شدن کسانیکه دلشان برای
انقلاب، اسلام و
نظام میسوزد و سلب امکان فعالیت و حرفزدن و رساندن حرفهای
آنان به مردم
و مسائل تند و افراطی دیگری که رخ میدهد ؛روز به روز بیشتر می
شود.
به مراجع، به علما، به حوزه ها و به هر كس و هر چیز که عدهای آن را نمیپسندند، به شخصیت های سیاسی و با سابقه در
تهران، در
شیراز، در قزوین و در جاهای دیگر برخوردهای بسیار خطرناك می
شود.
از بعضی تحلیلها واقعا پشت آدم میلرزد. از طرفی
مردم را تشویق میکنند که به صحنه بیایند و شعارها ساختار شکن
بدهند و از
طرف دیگر میگویند یک قدم عقبنشینی
حکومت و قدرت یعنی سرنگونی آن! و این
یعنی تشویق طرفین به برخوردهای خشن و افزایش التهاب و نا امنی.
به کجا میرویم؟
پیش و بعد از عاشورا، تعبیرها، تحریکات و حرکاتی که علیه
مراجع،
حوزهها و شخصیتها صورت گرفت، نه تنها اهانتهای لفظی و
تبلیغاتی علیه
آنها شد که هر نسبتی خواستند به محبوب ترین چهرههای جامعه و
خالصترین
افراد دادند، حتی عملا وارد عرصه شدند.
بنده شهادت میدهم که شب عاشورا در جماران شعار
ساختارشکنانه وجود نداشت، اما وقتی ریختند و زدند ممکن است چند
جوان هم
شعار تند داده باشند.
این خشونتهاست که مساله را به بنبست میرساند.
امروز دلسوزان کشور که اعلام هم کرده
اند با اصلاحطلبان نیستند ولی خیرخواهند؛ یک کلمه برای برون
رفت از بحران
میگویند مورد تهاجم و حمله شدید نیروهایی که نمیدانیم کی
هستند و همه ارکان نظام را تحت فشار قرار میدهند قرار میگیرند. امروز در
وضعیتی قرار
گرفتهایم كه اگر چارهای اندیشیده نشود شاهد یك دایره و سیكل
خطرناك؛
اعمال خشونت و برخوردهای افراطی و غیر قانونی از یک سو و نیز
عکس العمل
خشونتبار كه هدایت آن هم از سوی كسانی است كه اصل را قبول
ندارند خواهیم
بود و این جامعه است كه بزرگترین زیان را می بیند.
راهکارها خیلی وقت پیش گفته شده و آسان هم است؛ از جمله در
بیانیه اخیر جناب اقای مهندس موسوی هم آمده که مهمترین آن
تضمین برای
انتخابات آزاد و قانونی و احترام به رای مردم و تنظیم ضوابط و
ساز و
كارهایی برای انتخابات و نیز اجرای درست آن ساز و كار هاست.
معتقدم نحوه برگزاری انتخابات و شیوه
برگزاری و ساز و کارهای آن اشکالات اساسی دارد که در نتیجه آن
نقصانها و
اشکالات است که کار به اینجا میرسد و مردم بیاعتماد میشوند.
میدان باید از تندروها گرفته شود که همه چیز را از بین خواهند
برد. همه
باید از جمهوری اسلامی دفاع کنیم.
خیال نکنیم اگر جمهوری و نظام برود، نظام شسته
رفتهای که به نفع مردم است به ما داده می شود. از آن طرف هم
خیال نکنند اگر
معیارهای قانون اساسی را از بین ببرند چیزی به نام به اصطلاح
حکومت اسلامی
بوجود خواهد آمد.
مسائل روشن است. باید مدبرانه به سوی حل
آنها رفت. نبودن انتقادات سبب مشکلات میشود. باید هر حکومتی
سر کار است
مشکلاتش را بپذیرد و در مقابل مسائل هم جوابگو باشد تا اصل
نظام محفوظ
بماند است. |