عبدالله شهبازی، در تازه ترین مطلبی که در وبسایتش نوشته: در
روزهاي اخير به ياد گذشتههاي دور افتادم. سالهايي که در
دبيرستان نمازي شيراز درس ميخواندم؛ دبيرستاني که در کنار
محله کليميان شيراز واقع بود. سال 1348 بود. در آن سال با شيخ
محيالدين حائري شيرازي آشنا شدم. صبحها، پس از نماز صبح، با
دوچرخه از خانهمان، در خيابان فخرآباد، به خانه حائري ميرفتم
و يک ساعت نزد او درس اخلاق ميخواندم. کلاس دو نفره بود. پس
از اتمام کلاس من، محمد جواد مظفر ميآمد. او نيز در دبيرستان
نمازي درس ميخواند.
خانه حائري در قلب محله کليميان شيراز واقع بود. اين خانه آباء
و اجداديشان بود. خانهاي قديمي با زيرزميني بزرگ که سقف
آئينهکاري شده داشت و به خانه بزرگان محله شبيه بود نه سکنه
عادي. در آغاز بافت محله برايم ناآشنا و مرموز بود ولي
بهتدريج با آن، و با کوچه پس کوچههايش، خو گرفتم. اکنون که
به گذشته دور سفر ميکنم، به ياد ميآورم حتي آن زمان نيز
برايم عجيب بود که چرا بايد خانه يک روحاني مسلمان در دل محله
کليميان باشد. هيچگاه از حائري نپرسيدم. در سالهاي اخير، به
دليل بازگشت به شيراز، پس از سي سال اقامت در تهران، و آشنايي
نزديک با برخي مسائل، اين پرسش به جدّ برايم مطرح شد.
[1]
|