وبلاگ
سهرابستان- یورش به اجتماع مردم در اطراف مسجد قبا توسط
قرارگاه
ثارالله که زیر نظر طائب می باشد صورت
گرفت. دستگیرشدگان از محل دستگیری به مرکز قرارگاه ثارالله در
خیابان سئول انتقال داده
شدند. در این مرکز یکی از وحشتناک
ترین زندانهای حکومت وجود دارد که به زندان
ابوغریب معروف است.
طائب شخصاً
بازجویی برخی از این افراد را بر عهده داشته و
بقول خودشان دنبال لیدرهای تظاهرات
می گشته تا از طریق آنها شبکه سازماندهی
کننده پشت تظاهرات را کشف کند. در
بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه اسمی
با میرحسین موسوی مورد توجه طائب
قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد که وی را برای
بازجویی به اطاق شکنجه ببرند. محوطه
بازداشتگاه از اطاق های شکنجه و بازجویی جدا است
و زندانی ها در درب ورودی ساختمان
بازجویی به بازجویان تحویل داده می شوند و بجز
بازجویان هیچیک از زندانبانان و
پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود به این ساختمان را
نداشته و اساساً نمی دانند که در
آنجا چه می گذرد و برای شکنجه از چه تجهیزاتی
استفاده می شود.
ترانه موسوی
توسط افرادی که در این مجموعه کار می کنند برای
آخرین بار به هنگام تحویل به
ساختمان بازجویی دیده شده است و بر خلاف سایر زندانیان
که بعد از شکنجه و بازجویی دوباره
به بازداشتگاه عودت داده می شوند، هرگز به
بازداشتگاه بازگردانده نشد.
روز بعد نام
وی بدستور طائب از لیست بازداشتی ها حذف شد، در صورتیکه اینکار
خلاف بوده و ضرورتی نداشته است. افراد عادی و ارگانها و
نهادهای حکومت دسترسی به این لیست
ندارند و فقط اطلاعات رهبری است که می تواند بنا
به ضرورت لیست زندانیان ابوغریب را
مطالبه کند. طائب رد پای خودش را پاک می
کرد.
دو نکته مسلم
است. طائب دستور داده که ترانه موسوی را برای بازجویی نزدش
ببرند و دیگر اینکه ترانه موسوی بعد
از آن ناپدید شده است. حتی اولین خبرها از این
موضوع نیز بطور غیرمستقیم توسط
پرسنل همین بازداشتگاه به بیرون درز داده شد. آنها
اطمینان یافته بودند که دلیل
برنگشتن ترانه به بازداشتگاه، سوء استفاده جنسی طائب
از این دختر مظلوم است.
بعد از ارسال
نامه افشاگرانه کروبی به هاشمی و ارجاع
این نامه توسط هاشمی به شاهرودی
رئیس وقت قوه قضائیه، طائب در جریان این پیگیری
قرار گرفته و بشدت وحشت کرده و در
صدد چاره جویی بر می آید و به این ترتیب با یاری
گرفتن از خانواده باجناقش بعنوان
بازیگر، تلاش می نماید در جمعی خصوصی و خانوادگی
صورت مسئله ای بنام ترانه موسوی را
پاک کند. فیلمی که از تلویزیون پخش شد. در ابتدا فردی که در
واقع از پرسنل نیروی انتظامی است ولی
بعنوان کارشناس ثبت احوال معرفی می
شود بطور قاطع می گوید که فقط 3 ترانه موسوی
وجود دارد، بجز یکی که 2 ساله است
دو نفر دیگر یکی در فرانسه متولد و همانجا زندگی
می کند و ترانه موسوی سوم نیز از
کشور خارج و دیگر بازنگشته است. بلافاصله گزارشگر
برنامه را با مصاحبه با مادر ترانه
موسوی ادامه می دهد و وی می گوید که دخترش در
کانادا زندگی می کند و آخرین بار
نیز سال گذشته به ایران سفر داشته است. در اثر
نادانی خودشان بقدری بینندگان را کم
شعور فرض کرده اند که فکر نکرده اند اظهارات
قاطع کارشناس ثبت احوال با گفته های
مادر ترانه در تضاد کامل است. دختر وی نه دو
ساله است و نه در فرانسه زندگی می
کند و نه اینکه از کشور خارج و دیگر بازنگشته
است، دختر وی هیچکدام از این فقط 3
ترانه نیست، دختر او در کانادا زندگی می کند و
مرتباً به ایران رفت و آمد می
نماید، یعنی یک ترانه جدید و چهارم!ـ
طائب همچنین
تنها کسی از مسئولین نظام بود که
موضع گیری بسیار شتابزده ای در برابر نامه کروبی
از خود نشان داد، در حالیکه همه
دیگر افراد، موضوع تجاوز را از پایه و اساس تکذیب و
دامن حکومت را از چنین اتهاماتی
مبرا می دانستند، طائب مطرح کرد که برای اثبات
تجاوز در زندان، مدعی باید 4 شاهد
عادل معرفی کند وگرنه بجرم اتهام زنی 80 ضربه
شلاق خواهد خورد.
تقریباً بچه
های کلاس اول دبستان هم اگر بخواهند نقاشی یک زندانی
را بکشند او را با چشم بند و دست
بند می کشند، زندانی که با چشمان و دستان بسته در
چنگ بازجویان است برای درهم شکستن
شخصیتش از سوی آنان مورد تجاوز
قرار گرفته از کجا باید 4 شاهد عادل
برای اثبات جنایتی که بر علیه اش صورت گرفته
بیاورد؟ او حتی نمی داند کجا و توسط
چه کسی مورد تجاوز قرار گرفته است، ولی نظام
بدون نیاز به شاهد دقیقاً می داند
در مورد کدام زندانی چنین حکمی را داده
است.
طائب با تکیه
بر تجربیاتش در وزارت اطلاعات بهترین راه رفع اتهام از خود
را منحرف کردن موضوع از طریق یک
سناریوی جایگزین دید. وی که با نام
میثم سالها
مسئول بخش ضد جاسوسی وزارت اطلاعات
بوده بخوبی با این روش آشنا است. در زمان تصدی
وی بارها از سناریوهای جعلی برای
هدایت افکار عمومی استفاده شده بود. معروف ترین
آنها در مورد انفجار حرم امام رضا
بود که توسط وزارت اطلاعات طراحی و اجرا و منجر
به کشته شدن 26 نفر و مجروح شدن بیش
از 370 نفر شد. این انفجار با هدف ایجاد تنفر
عمومی از مجاهدین خلق و فشار بر
کشورهای غربی برای قطع حمایت و اخراج آنها بود.
شاید اگر موضوع قتل های زنجیره ای
و رسیدگی به پرونده آن پیش نمی آمد هرگز این حقیقت
برملا نمی شد. وزارت اطلاعات برای
اجرای این سناریو از یک زندانی بنام مهدی نحوی
استفاده کرد. وی تحت فشار و شکنجه
برای اعتراف به انفجار حرم امام رضا قرار گرفت.
مهدی نحوی را به صورت فردی مجروح
در اثر اصابت گلوله گریم کردند و سپس در بیمارستان
مصاحبهای تصویری با وی انجام دادند
و وی، که گویا در آستانه مرگ بود، بمبگذاری در
حرم را متقبل شد. سپس، نحوی را با
اتومبیل به تهران پارس بردند و او را آزاد
کردند. کمی پس از آزاد شدنش، او را
به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوی کشته
شد. همان شب خبر درگیری مسلحانه در
تهران پارس و مجروح شدن و اندکی بعد مرگ عامل
بمبگذاری در حرم رضوی (ع)، به
همراه مصاحبه نحوی، از تلویزیون پخش شد. مهدی نحوی
با اتومبیل افراد سعید امامی به
تهرانپارس در یکی از شلوغ ترین نقاط که ایستگاه
مسافران نیز هست، آورده میشود تا
عده زیادی از مردم تهران شاهد باشند. به او یک
قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و
چنین فریب داده میشود که میخواهند او را فراری
دهند. مهدی نحوی، جوان بیتجربهای
که گمان میکند فرشته نجات به سراغ او آمده است
با خیالی خام از اتومبیل بیرون
فرستاده میشود. او چونان محکومی گریزپا به سوی
سرنوشتی نامعلوم، به امید رهایی و
بیخبر از سناریوی طراحی شده، شتابان میدود. چند
لحظه بعد ماموران از اتومبیل بیرون
آمده و فرمان ایست میدهند. نحوی همچنان شتابان
میدود، اما گلولهها امان نمیدهند
و او نقش بر زمین میشود و در حالیکه عده زیادی
از مردم شاهد بودند که او در حال
فرار و ماموران در حال تعقیب
بودند و به او ایست
دادند اما فرد فراری که اسلحهای هم
نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب
همان روز در اخبار سراسری صدا و
سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری
بودهاند. ماجرا به اندازهای طبیعی
بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی نحوی
تردید نمیکند. مصاحبه تلویزیونی
قبل از کشتن مهدی نحوی انجام شده بود ولی بعد از
کشته شدن وی پخش گردید و گفته شد که
لحظاتی پس از مصاحبه و اعتراف به اینکه بدستور
مجاهدین خلق حرم را بمب گذاری کرده
در اثر جراحات وارده مرده است.
مورد بعدی
قتل3 کشیش ارمنی بود (كشیش هائیك
هوسپیان مهر، كشیش مهدی دیباج و اسقف میكائیلیان)
که بنا به ابتکار شخص طائب انجام و
متعاقباً باز هم یک سناریوی تلویزیونی ساختگی.
برای اجرای این نمایش از 3 دختر
بنامهای فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهبازپور
برای محاكمه استفاده شد.
رهبرپور (رئیس دادگاههای
انقلاب تهران) قاضی پرونده قتل
كشیشهای مسیحی بود. رهبرپور پس از
اجرای محاکمه ساختگی و شوی تلویزیونی، در زمان
اعلام حكم آنها گفت: براساس قوانین
اسلام حکم اعدام میتوانست در مورد این 3 منافق
اجرا شود اما بلحاظ ارزشی كه اسلام
برای زن قائل است با تخفیف اعدام، مورد تبعید و
زندان در خصوص این منافقین صادر شد.
همچنین در
مورد قتل نویسنده نامدار سعیدی
سیرجانی موضع رسمی نظام این بود که
وی به مرگ طبیعی درگذشته است تا آنکه سعید امامی
در جریان بازجویی هایش گفت:
«سیرجانی در اواخر کار واقعا بریده و بیمار شده بود.
شاید هم تیم فنی در تعزیر وی بسیار
زیاده روی نموده بود. حال سیرجانی خوب نبود و
ضبط ویدئویی نیز دیگر موثر نبود. یک
ماه دیگر وی را در خانه نگهداری کردیم تا که
قرار بر حذف وی گرفته شد. آقای
محسنی(اژه ای) خود از آیت الله
خوشوقت حکم حذف سیرجانی را
گرفت که همان شب پس از آن که به
اطلاعم رسید با اکبر خوش کوش
و یدالله رفتیم به
خانه ی امن. پرسنل عملیات را فرستادیم. آن
ها که از خانه رفتند، یدالله
قرص آرام
بخشی به وی داد و بعد با آمپول هوا کارش را
تمام کرد».
وکلای مقتولین قتل های
زنجیره ای با چشمانی از حدقه درآمده
این واقعیات را در پرونده هایی که اشتباهاً و
در اثر سهل انگاری بجای پرونده های
آماده شده در اختیارشان قرار گرفته بود خواندند.
فقط اینها نبود، اعترافات دقیقی در مورد
نحوه ترور سرلشگر صیاد شیرازی
و نسبت دادن
آنها به مجاهدین خلق و همچنین تعویض یکی از
قرصهای مورد مصرف احمد خمینی
با قرصی
مرگ آور که سبب سکته مغزی می شد بقصد از
بین بردن او که منجر به کشته شدن احمد
خمینی شد و دهها ترور دیگر مخالفین
و روشنفکران و مبارزین سیاسی در داخل و خارج از
کشور در معرض دید این وکلا قرار
گرفت. حکومت بمحض اطلاع، وکلا را زندانی نمود و در
مرحله بعد حتی وکلای همین وکیلان را
هم دستگیر و زندانی کرد تا از لو رفتن این
اطلاعات جلوگیری کند.
البته با لو
رفتن این اطلاعات و تقاضای جمعی از مسئولین
کشور برای
ملاقات با سعید امامی و شنیدن جزئیات بیشتر این مطالب
از زبان وی، ناگهان
سعید امامی خودکشی شد و برای همیشه
خاموش گردید.
موارد متعدد
از این سناریوهای ساختگی
تلویزیونی در دست است که آخرین آنها
که ناشیانه طراحی شده بود به کارگردانی طائب در مورد ترانه
موسوی تهیه و پخش شد.
آنچنان حجم
پولی در
دستان گردانندگان حکومت در گردش است و
آنچنان سودهای بی حساب و کتابی می برند که خونین تر از این هم
می توانند کودتا کنند که کرده اند.
توقیف یک
میلیارد و ششتصد میلیون پوند در
انگلیس که در حساب شخصی مجتبی خامنه ای بود،
کشف شش
میلیارد یورو در حساب های مخفی بنام چند تن از سران در بانک
BHF فرانکفورت توسط دولت آلمان فقط
جزئی از این ثروت بادآورده است.
|