تحولات ناگهانی روزهای اخیر جامعه ایران را در وضعی ملتهب قرار
داده است. امواج بزرگ و پرشور خیابانی علیه احمدینژاد اگر به
درستی هدایت نشود میتواند فاجعه بیافریند و ایران را به سوی
جنگ داخلی پیش برد. نامه آیتالله هاشمی رفسنجانی به مقام معظم
رهبری نشان داد در ستیزی که احمدینژاد آغاز کرد باید یکی از
دو طرف حذف شود. این همان «آنتاگونیستی کردن» تعارضات سیاسی
است که در یادداشت چهار صبح 14 خرداد 1388 به آن اشاره کردم.
نوشتم: احمدینژاد «به گونهای ناگهانی و غیرقابل انتظار،
تعارضات سیاسی درون نظام جمهوری اسلامی ایران را به رویارویی
مستقیم و ستیز (آنتاگونیسم) بدل کرد.»
[1] آنتاگونیسم به آن
گونه از تضاد سیاسی گفته میشود که برای حل آن و اعاده تعادل
در جامعه تنها راه حذف یکی از دو قطب متعارض است.
اینک، احمدینژاد بر سر دو راهی بزرگی است: انصراف از نامزدی
ریاستجمهوری یا ادامه همین روند که جامعه را به سوی آشوبهای
خونین و جنگ داخلی سوق میدهد. به یقین میرحسین موسوی با آراء
چشمگیر دهمین رئیسجمهور ایران خواهد بود. ولی، کانونهای حامی
احمدینژاد میکوشند با تحریک احساسات دینی و انقلابی هواداران
خود، و ایجاد تقابل کاذب میان رهبری از یکسو و جبههای که
میرحسین موسوی به نماد آن بدل شده از سوی دیگر، به هر روش ممکن
قدرت را به دست گیرند. اعلام انصراف احمدینژاد از نامزدی
ریاستجمهوری تنها راهی است که میتواند مانع از تشدید تنشها
و آرام کردن فضای سیاسی جامعه شود. این عقلاییترین گزینه است.
احمدینژاد به شکلی مدهش سقوط کرد. او نه تنها خود نابود شد
بلکه این خدمت را به جامعه ایرانی کرد که به همراه خود برخی
چهرههای اصلی یکی از مرموزترین و مقتدرترین کانونهای سیاسی
پنهان، و به شدت مؤثر در حوادث سی ساله اخیر را نیز ساقط کند.
این افراد سرنوشت خود را با سرنوشت احمدینژاد پیوند زده و در
چشمانداز حکومت اقتدارگرایانه خویش را میدیدند که نهاد رهبری
تابعی از آنان خواهد بود. این کانون اینک از مقابله با «انقلاب
مخملی» سخن میگوید و با آخرین تیر ترکش خود میکوشد رهبری
انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب را به عرصه منازعاتی که خود
آفریده، به سود خود وارد کند. مضحک است که در رأس این «انقلاب
مخملی» نزدیکترین یاران امام راحل قرار دارند و برجستهترین
چهرههایی که در سی ساله اخیر پاسدار ارزشهای انقلاب و امام
راحل بودند و در مقابل تنها و تنها کانون فوق. به سرمقاله حسین
شریعتمداری در کیهان امروز بنگرید: «اینجا صفین است... اینجا
دمة الجندل است... اینجا کوفه است!»
[2] این سرمقاله
جنگطلبانه و به شدت تحریکآمیز آخرین حربه کانونی است که
سناریوی جنگ داخلی و تصرف قهرآمیز قدرت را دنبال میکند. تصوّر
میکنند رهبر انقلاب از آن دست «مراد»هایی است که اجازه دهد
«مریدان» با موجآفرینی هدایتش کنند. آنان خامنهای را
نشناختهاند؛ همو که ده سال پیش، با خطبه تاریخی جمعه 8 مرداد
1378 خود، به فتنه بزرگ و مشابهی که همین کانون آفرید و چون
امروز ایران را به سوی جنگ داخلی میبرد، پایان داد.
[3]
احمدینژاد به جنبش عدالتخواهی ضربهای مهلک و جبرانناپذیر
وارد کرد. به علت کردار ماکیاولیستی و ناصادقانه احمدینژاد
گفتمان مبارزه با فساد مالی به ابتذال کشیده شد. کدام کانون
زراندوز میتوانست اینگونه گفتمان عدالت را به محاق برد؟ چه
عمیق و زیباست این تحلیل نویسنده وبلاگ «حزبالله نو»:
«با کاری که احمدینژاد کرد، هاشمی در جامعه بخشیده شد.
احمدینژاد بزرگترین خدمت تاریخی را به هاشمی کرد. از این پس،
و با این اهانتهای بچهگانه، احدی را یارای طرح پرسشی مستدل
از آن دوران نیست. احمدینژاد چنان آب را گلآلود کرد که تا
قرنی هیچ سندی مورد اعتبار نباشد و ملّت ما نداند حقیقتاً از
کجا خورده است... احمدینژاد نه تنها خود حرکت انتحاری کرد،
بلکه اخلاق جامعه را به روی مین برد... آیا خدا به راحتی این
کارها را میبخشد؟»
[4] |