روزنامه اعتماد با "ابراهیم نبوی" روزنامه نگار سیاسی و طنز
نویس ایرانی مصاحبه ای انتخاباتی کرده است. این مصاحبه، یکی از
سیاسی ترین مصاحبه هائی است که تاکنون یک مهاجر سیاسی و اصلاح
طلب کرده است. مصاحبه را کمی خلاصه کرده ایم که می خوانید:
من به دلیل برخی شرایط ناگواری که برایم پیش آمد، مجبورم چندی
در بیرون از ایران زندگی کنم. این تغییر مکان جغرافیایی به
معنی تغییر مختصات فکری و سیاسی من نیست. مخاطب من در داخل
ایران زندگی می کند و برای من نظرات و افکار عمومی ایرانیان
خارج از کشور ارزش تعیین کننده ندارد. من در حقیقت فقط به لحاظ
فیزیکی در فرنگ زندگی می کنم. از طرف دیگر یادتان باشد که من و
کسانی مثل من، ایرانیانی هستیم که به دلیل مشکلات نه چندان
قانونی و به دلیل برخی موارد در بیرون هستیم. ما در فرصت مناسب
برمی گردیم. من نیامدم که بمانم، البته تجربه خوبی در اروپا
پیدا کردم، ولی قصد ادامه زندگی در اینجا را ندارم. من می
خواهم برگردم و به زندگی و کار در ایران ادامه بدهم، به همین
دلیل مثل کسی که در ایران زندگی می کند در مورد انتخابات فکر
می کنم.
- فکر می کنید اگر فضا عوض شود و اصلاح طلبان به قدرت برگردند
به ایران بازمی گردید؟
من حتی اگر اصلاح طلبان به قدرت باز نگردند هم به ایران برمی
گردم. ظاهراً دادگاه برای تیرماه مرا احضار کرده است و من قصد
ندارم قاضی عزیزم را معطل بگذارم. اما اگر اصلاح طلبان به قدرت
برگردند با خوشحالی بیشتری باز خواهم گشت. در هر حال از اصلاح
طلبان حمایت می کنم.
- فکر می کنید اصلاح طلبان شانسی برای بازگشت دارند؟
تقریباً تردیدی ندارم که اصلاح طلبان با قدرت بازخواهند گشت.
این بیش از اینکه به تلاش اصلاح طلبان مربوط باشد، به
ناکارآمدی دولت نهم مربوط است. از نظر من دولت نهم و جناب آقای
احمدی نژاد شرایط کامل یک بازنده انتخاباتی را دارند. مطمئنم
ایشان وارد هر میدان مسابقه یی بشوند، خواهند باخت. مهم نیست
مسابقه کشتی باشد یا مسابقه فوتبال عربستان. یعنی بعید می دانم
مردم، اصلاح طلبان، میانه روها و اصولگرایان و حتی اعضای
هیات دولت نهم هم به آقای
احمدی نژاد رای بدهند. از طرف دیگر اصلاح طلبان هم شرایط خوبی
دارند. آقای موسوی مثل فارست گامپ گچ پایش باز شده است و دارد
تندتند می دود، و دیگر هر چه فریاد می زنی هم توقف نمی کند. از
سوی دیگر آقای کروبی هم با یک تیم قوی آمده. من واقعاً اگر
مصلحت نمی دانستم که باید به
موسوی رای بدهم و جنبه های کاریزماتیک او را در پیروزی موثر
نمی دانستم، تردیدی از حمایت از کروبی که در کنارش کرباسچی،
عبدی، ابطحی و مهاجرانی هستند، نمی کردم. از طرفی خاتمی نیز
زیبا و درست بازی کرد. اینها نشانه درس گرفتن از شکست های قبلی
است. از نظر من اصلاح طلبان برنده انتخابات هستند و در روزهای
آینده این پیروزی را پررنگ تر احساس خواهیم کرد.
طبیعی است که لزومی به اجماع اولیه نیست. اگر کروبی یا موسوی
یکی شان کنار بکشد، انگار همه بازی را بدهند به طرف مقابل،
الان به هیچ وجه کروبی یا موسوی نباید کنار بروند. حتی آقای
خاتمی هم از نظر من اشتباه کرد که تا پایان فروردین نماند.
نباید یک هدف مشخص را جلوی توپخانه راست ها گذاشت. الان کروبی
رای بسیاری از سنتی ها، روستاها و مناطق خاصی از کشور را می
گیرد. آقای موسوی هم رای بسیاری از نیروهای مذهبی اصولگرا را
می گیرد. معلوم است که یک جانبازی که دوستش خودش را به خاطر
زندگی ناگواری آتش زده است، به میرحسین رای می دهد. برای خیلی
ها فرق میرحسین و جناب احمدی نژاد در اقتصاد و سیاست خارجی فقط
این است که میرحسین چپ است، ولی موفق بود، آقای احمدی نژاد هم
چپ است ولی ناموفق بود. میرحسین در شرایط بد، کشور را نسبتاً
خوب اداره کرد، آقای احمدی نژاد با همه امکانات نتوانست کشور
را اداره کند. از طرف دیگر من فکر می کنم دماسنج آقای ابطحی
مثل ساعت آقای کروبی احتمالاً کار نمی کند. شور و حالی که در
میان مردم است تقریباً بی سابقه است. منتها این اصلاح طلبان
هستند که چون از دور دست شان بر آتش است فکر می کنند تنور سرد
است. صدای جلز و ولزش از آقای کلهر و خانم رجبی می رسد، کجای
قضیه سرد است؟ داستان این است که
اصولگرایان نمی دانند چه کنند و در آن طرف هیچ شور و شوق و
نشاطی وجود ندارد.
جناب آقای احمدی نژاد من را به آقای موسوی علاقه مند می کند.
میرحسین در همین کشور زندگی می کرد و ما نمی دیدیمش، ولی او در
جریان همه چیز بود، همان طور که وقتی آقای خاتمی از کتابخانه
ملی وارد دفتر ریاست جمهوری شد، در جریان همه چیز بود.
چیزی که امروز وجود دارد اینست که آدمی مثل من قبول می کند در
گذشته اشتباهاتی بوده و می خواهد خودش را اصلاح کند، و دوستانی
مثل آقای احمدی نژاد و خانم فاطمه رجبی تازه فیل شان یاد سال
1360 کرده است و می خواهند به انقلابیگری برگردند. دولت موسوی
دولت خشونت علیه جامعه نبود. دولت موسوی دولتی بود که جامعه
ایران را در شرایط جنگی اداره می کرد. این دولت با تمام قدرت
در کار اداره کشور بود. جریان طرفدار خشونت در آن روزها جریان
راستگرایی بود که در سیستم قضایی حضور داشت و کاری هم به دولت
نداشت. پدران خشونت آن روزها همین دوستانی هستند که امروز
دارند جریان راست را اداره می کنند.
بگذارید نکته یی را روشن کنیم. خانم رجبی در میان دوستان شان
تنها کسی است که به موسوی حمله کرده است، البته این موضوع ربطی
به موسوی ندارد، یادتان باشد که خانم رجبی به هر کسی که به
رئیس همسرش انتقاد کند، حمله می کند، فرقی نمی کند این آدم
خاتمی باشد یا هاشمی یا حتی برادر خودش. خانم رجبی به شخص
محترمی مثل خاتمی اهانت های ناگواری کرد. ایشان جایی برای شرم
باقی نگذاشت و زشت ترین الفاظ را برای محترم ترین افراد به کار
برد. ایشان و دوستان شان حرمت هایی را شکستند که جامعه ایران
به آن نیاز دارد. ما به محترم بودن مرجعیت نیاز داریم. جامعه
ایران 400 سال افتخارش این بود که اگر کسی به هر دلیل مظلوم
باشد و بخواهد ملجا و پناهی بیابد، می تواند به خانه یکی از
مراجع برود و کسی حق ندارد وارد آن خانه شود.
خانم رجبی و کسانی مثل آقای احمدی نژاد و دوستان شان حرمت
مرجعیت و احترام بزرگان را از بین بردند. آنها سال ها است که
مراجع، روحانیون، بزرگان، شیوخ و اقطاب را بی حرمت کردند. هیچ
پادشاهی نتوانست تا این حد بر اقطاب معنوی ایران بی حرمتی کند.
این دوستان با آقای جوادی آملی و آقای منتظری و با بسیاری از
بزرگان آن کردند که هیچ کس شهامت نداشت بکند، و این را نه از
سر دانایی که از سر قدرتخواهی کردند.
آقای مهدی نصیری که با یک واسطه به آقای احمدی نژاد مربوط می
شود، رک و راست به یکی از بزرگ ترین مجتهدین زمان مان گفت
«رمال»، این خانم ها و آقایان،آقای منتظری و سایر بزرگان را
مورد اهانت قرار دادند، نه به خاطر اینکه با خرافات مخالف
بودند، فقط به خاطر قدرت. اگر آقای احمدی نژاد نبود، آقای
الهام باید ماه ها دنبال کار می گشت تا به عنوان معلم حق
التدریسی درس بدهد یا خانم رجبی باید مثلاً تایپیست فلان موسسه
قرض الحسنه می شد. معلوم است که وقتی این افراد موقعیتی پیدا
می کنند، روحانی که هیچ، خدا را هم حاضرند زیر دست و پا له
کنند. گروهی که آبادگران را تشکیل می دهند و آنان که در لویزان
از بچه های تحکیم انشعاب کردند و بعداً با جریان راست رفتند
منشاء مهم ترین خشونت های کشورند. الان هم می خواهند ایران را
برگردانند به روزهایی که ما از آنها می گریزیم، نه ما، که همه
عقلای قوم از آن می گریزند. انقلاب ایران یک دوران گذار بود
برای رسیدن به یک حکومت که این حکومت باید تبدیل به کشوری
نمونه و مناسب برای زندگی مردم شود، اصلاح مهم ترین کار برای
این کشور است.
آقای احمدی نژاد اگر یک دهم بودجه مصرفی را به آقای موسوی می
داد ایشان می توانست تمام وعده های رئیس جمهور را کنترات و
آنها را عملی کند. اصولگرایان راستگو و کسانی که به اصول
انقلاب اعتقاد دارند، طبیعی است که باید از میان دو آدمی که دو
وعده شبیه به هم می دهند، آن یکی را انتخاب کنند که عرضه دارد،
و طبیعی است که موسوی آدم باعرضه یی است. البته موسوی چیزهای
دیگری هم دارد؛ آدمی است که تیم دارد، خردمند است، اهل فرهنگ
است، نگاهش به جهان نگاه محترمانه یی است، منزلت ایران را حفظ
کرده و می کند و از همه مهم تر اینکه آقای موسوی تنها کسی است
که می تواند ما را از دست اشتباهات آقای احمدی نژاد نجات دهد.
من تا دو ماه قبل برایم اهمیتی نداشت که آقای کروبی چه می کند،
نه تندی هایش برایم معقول و مقبول بود و نه حتی برخوردهای
تشکیلاتی و برنامه های موثرش در این چهار سال را دنبال می
کردم. اصلاً ایشان در نقطه کور ذهن و چشم من بود، اما در دو
ماه گذشته انتخاب آقای کرباسچی، و جذب افرادی مثل مهاجرانی،
عباس عبدی و ابطحی به سوی ایشان به من نشان می دهد ما با یک
کروبی سروکار داریم که عاقل، اهل خرد و سیاست و شجاع است و به
فکر به دست گرفتن قدرت و اداره آن است. اینها نشانه های خوبی
است، شاید اگر هر کسی جز میرحسین موسوی بود، و اگر خاتمی آن
بیانیه انصراف را نمی داد من با دل و جان برای آقای کروبی کار
و تلاش می کردم ایشان موفق شود، در حال حاضر هم ایشان را مقتدر
می بینم، منتها از نظر من این آقای موسوی است که حاصل عمل
تشکیلاتی اصلاح طلبان است، یعنی عمل ائتلاف، انصراف، حمایت
گروه ها، اجماع تشکل ها برای انتخاب او شکل گرفته، و این برای
من اهمیت دارد.
من معتقدم باید نظم سیاسی داشته باشیم. اگر قرار است خاتمی به
نفع موسوی انصراف بدهد، من به عنوان حامی خاتمی از موسوی حمایت
خواهم کرد. از طرف دیگر از نظر من آقای موسوی برای پیروزی در
مقابل آقای احمدی نژاد شانس بیشتری دارد. موسوی شخصیتی
کاریزماتیک است و حتی می خواهم بگویم دور بودنش از قدرت خود یک
عامل موثر است. یادتان باشد چه در مورد خاتمی، یا احمدی نژاد
مردم افراد بیرون قدرت را به افراد درون قدرت ترجیح دادند. من
شانس موسوی را بیشتر می دانم.
- در این دوره نسبت به دوره قبل بحث تحریم انتخابات به صورت
جدی مطرح نشده است، فکر می کنید چرا کسانی که در دوره قبل
تحریم کردند حال سکوت کرده اند؟
شما در هر جایی باشید لازم است روزنامه یی در دست بگیرید، یا
تلویزیون روشن کنید، یا پای اینترنت بروید، یا میدان تره بار
بروید و گوجه فرنگی و پیاز بخرید، یا خانه اجاره کنید یا هر
کاری بکنید، متوجه حضور جناب آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس
جمهور خواهید شد و طبیعتاً همه می دانند که حضور ایشان حاصل
تحریم انتخابات توسط برخی از گروه های اجتماعی یا صنفی است،
طبیعی است که مردم نخواهند چنین حوادثی دیگر تکرار شود. به نظر
من تحریم انتخابات دیگر معنی ندارد. تحریم کنندگان می گفتند ما
می خواهیم تحریم کنیم تا حکومت مشروعیتش را از دست بدهد، و
واقعاً هم دفعه قبل نیمی از مردم در انتخابات رای ندادند. چهار
سال تحریم کنندگان وقت داشتند که مشروعیت نداشتن جمهوری اسلامی
را اثبات کنند، الان هیچ کدام از آنها پیدایشان نیست.
گروهی هم می گفتند ما رای نمی دهیم تا اوضاع آنقدر بد بشود،
آنقدر بد بشود، آنقدر بد بشود... که خارجی ها حمله کنند و....
وقتی پای حمله امریکا به میان آمد، حتی بسیاری از آن تحریم
کنندگان هم حاضر نبودند در بدترین شرایط کوچک ترین لطمه یی به
کشورمان بخورد. خودشان می گفتند اگر جنگ بشود می رویم ایران و
جان می دهیم، در حالی که قبل از آن می توانستند فقط یک رای
بدهند تا چنین مشکلاتی ایجاد نشود. البته عمده ترین جریان
تحریم مربوط به کسانی است که بیرون ایران زندگی می کنند و قصد
بازگشت به ایران ندارند، ولی به هر نحو نزد دوستان و فامیل و
آشنا به عنوان فعال سیاسی یا مفعول
تشکیلاتی شناخته شده اند. خیلی از این افراد تحریم می
کردند چون واقعاً برایشان فرقی نمی کرد هاشمی رئیس جمهور باشد
یا احمدی نژاد.
طبیعی است، چون وقتی شما در نیویورک زندگی می کنید یا در پاریس
و قصد بازگشت هم ندارید خیلی اوقات حتی به نفع تان است کسی سر
کار بیاید که اوضاع بدتر بشود. وقتی کسی معتقد است کسی بیاید
که مردم بیشتر اذیت بشوند، می خواهد مشکل شخصی خودش را حل کند
و برایش اهمیتی ندارد که 70 میلیون نفر چه بدبختی بکشند. این
جریان تحریم هم به نظر من تا حد زیادی به خاطر رفتن بوش و
جریان تند ضدایرانی و آمدن آقای اوباما کمرنگ شده است. به نظرم
تحریم انتخابات دیگر دلیل بین المللی یا اجتماعی و سیاسی
ندارد، و بیشتر یک بازی شخصی برای برخی نیروهای سیاسی است که
دچار بیماری بی مسوولیتی سیاسی هستند.
-فکر می کنید یک موج قدرتمند اجتماعی ایجاد خواهد شد که بتواند
انتخاباتی حماسی برای اصلاح طلبان برگزار شود، همانند دوم
خرداد 76؟
تقریباً یقین دارم این اتفاق خواهد افتاد و برای وقوع آن تلاش
می کنم. می گویند یک رودخانه هرگز تکرار نمی شود، به نظر من
دوم خرداد قبلاً رخ داد و تمام شد. حضور مردم ایران برای نجات
کشور از بحران بی کفایتی و بی لیاقتی و خطر ملی چیزی است که رخ
خواهد داد و همه باید کمک کنیم تا به زیباترین شکل این اتفاق
بیفتد. |