نام روح الله حسینیان - معروف به خسرو - بدنبال قتلهای
زنجیرهای بر سر زبانها افتاد. در دوران اصلاحات یارغار "سعید
امامی" لقب گرفت؛ همان معاون وزارت اطلاعات که طراح قتلهای
زنجیرهای معرفی شد و در زندان او را خودکشی کردند و حسینیان
"شهید امامی" نامش داد. زمانی که اکبر گنجی برخی از پروندههای
وزارت اطلاعات را باز کرد و از جمله ماجرای شکنجه احسان طبری
توسط حسین شریعتمداری و پرونده قتلهای دوران علی فلاحیان و
... را گشود؛ روح الله حسینیان که نوبت خود را نزدیک میدید
پیشدستی کرد و اعلام نمود: "ما هم یک زمانی خودمان قاتل
بودیم". (که البته بعدا تکذیب کرد و گفت می خواستم بگویم "ما
هم خودمان قاضی بودیم!). با این جمله، او خود همه چیز را گفته
بود و دیگر نیازی به گشودن پرونده او نبود.
روح الله حسینیان در سال 1374 به حکم رهبر جمهوری اسلامی به
ریاست "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" منصوب شد و وی در راس یکی از
مهمترین نهادهای پژوهشی و تاریخی جمهوری اسلامی قرار گرفت. ما
از معیارهای رهبر جمهوری اسلامی در عزل و نصبهایش اطلاع
نداریم. تنها میدانیم که وی دست اندرکاران دوران آیت الله
خمینی را برکنار و مغضوبان آن دوران را بجایشان مینشاند. ولی
بقای روح الله حسینیان بیش از 15 سال در این مقام با رویه مورد
ادعای خود رهبر در مورد اینکه فردی بیش از 10 سال در راس
نهادهای انتصابی نباشد هم مغایرت دارد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی که حسینیان در راس آن است سازمانی
است که در سالهای 59 و 60 به توصیه آیت الله خمینی پایه گذاری
شد. حمید روحانی کار سرپرستی مرکز اسناد را آغاز کرد که در
ابتدا عمدتا جنبه مطالعاتی داشت. از سال 1367 ببعد با حکمی از
سوی آیت الله خمینی خطاب به مهدی کروبی و حمید روحانی حوزه
فعالیت این مرکز افزایش یافت. روح الله حسینیان و امثال او که
در ابتدا حتی اجازه عبور از در این نوع مراکز بداخل آن را هم
نداشتند بعدا از صدقه سر ترورها و بمب گذاریهای مجاهدین خلق
پلههای ترقی را در دستگاههای امنیتی بسرعت طی کردند و
حسینیان در کنار "سعید امامی" قائم مقام وزارت اطلاعات شد. پس
از اینکه حمید روحانی برکنار و روح الله حسینیان - که در آن
زمان کسی از سوابق او خبر نداشت - به ریاست مرکز اسناد انقلاب
اسلامی منصوب شد، بدستور رهبر جمهوری اسلامی قرار شد که همه
ارگانها و نهادهای کشور با این مرکز همکاری کنند و وظیفه تدوین
تاریخ انقلاب اسلامی بر عهده مرکز اسناد قرار گرفت. گفته
میشود که در حال حاضر در آرشیو این مرکز یک میلیون و هفتصد
هزار برگ سند نوشتاری، شصت هزار قطعه عکس، دویست هزار قطعه
نگاتیو، بیست و سه هزار ساعت صدا و پانزده هزار ساعت تصویر حفظ
و نگهداری میشود.
اینکه چنین آرشیوی در اختیار فرد گوش به فرمان و مورد اعتمادی
از نوع حسینیان باشد اهمیت بسیار دارد. این اهمیت را مثلا
میتوان در ماجرای اخیر سخنان حسن خمینی و حمید روحانی در مورد
دستور آیتالله خمینی در مورد عدم دخالت نظامیان در سیاست و
انتخابات و واکنش تند و منفی روح الله حسینیان همچون تاریخدان
و نگهبان مرکز اسناد انقلاب به این اظهارات دید.
روح الله حسینیان خودش را خیلی اصولگرا و طرفدار عدالت
میداند. از هر دو جملهای که بکار میبرد یکی از آن "عدالت"
است. شاید بدلیل همین "عدالت" طلبی از نوع راست آن است که
بارها اعلام کرده در انتخابات آینده خودش و همه امکانهای
دولتی و اموال متعلق به مردم و بیت المال را که در اختیار اوست
به خدمت احمدی نژاد در خواهد آورد تا بسود خود تبلیغ کند.
اخیرا و با اعلام نامزدی میرحسین موسوی در انتخابات رییس
جمهوری، روح الله حسینیان و مرکز اسناد او در مخصمه بدی گیر
کرده اند. بنظر میرسد موقعیت مرکز اسناد که خود را متولی
تاریخ انقلاب، یعنی در واقع تحریف این تاریخ میداند با نامزدی
موسوی در خطر قرار گرفته است. این احساس خطر را میتوان در
سندی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی خطاب به موسوی منتشر کرده
است به روشنی دید؛ سندی که میتوان آن را "تاریخی" دانست نه از
جهت محتوای "برجسته" آن بلکه از دو نظر: اول آنکه نشان میدهد
که روح الله حسینیان و اعضای مرکزی که وظیفه اش نگهداری اسناد
انقلاب اسلامی است چه درک و فهمی از انقلاب ایران دارند و دیگر
اینکه آن عدالت مورد ادعای دارو و دستههای حجتیهای یا نزدیک
به حجتیه و گروه احمدی نژاد در واقع چیست. به این سند که در
واقع اوج خودافشاگری جناح راست جمهوری اسلامی است نگاهی
بیاندازیم.
سند مرکز اسناد انقلاب اسلامی در همان ابتدا مینویسد:
«میر حسین موسوی نماد یک تفکر است، تفکری که سی سال این کشور و
نظام را درگیر خود کرده است.»
بعبارت دیگر بنا به اعتراف مرکز اسناد انقلاب اسلامی، انقلاب
ایران سی سال است در گیر یک "تفکر" است که این مرکز میرحسین
موسوی را "نماد" آن میداند. ادامه سند محتوای این تفکر را باز
می کند و نشان می دهد که منظور همان تفکری است که سخن از
آرمانهای انقلاب میگوید و این آرمان ها را در مبارزه برای
استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی می بیند. این سند می پذیرد
که جناح راست جمهوری اسلامی در طی سی سال گذشته نتوانسته خود
را از این "درگیری" و از شر این شعارها که آنها را ابتدا به
موسوی و سپس به "فضای التقاطی" انقلاب نسبت میدهد خلاص کند.
در ادامه سند آرمانهای انقلاب اینچنین تحریف میشود:
«انقلاب خمینی، انقلابی بر علیه نظام سلطه بود و تعریف سلطه در
تفکر امام مفهومی کلی ورای مرز بندیهای چپ و راست داشت. شوروی
به همان مقدار سلطهگر بود که امریکا و حتی چین و دول اروپایی
و انگلیس. ... همه این داستان را شنیدهایم و جا دارد که صحت
آن نیز تضمین شود که احمدینژاد در زمان تسخیر سفارت امریکا به
عنوان یک فعال دانشجویی اصرار داشت که همزمان سفارت شوروی
هم اشغال شود. اگر این داستان صحت داشته باشد در هوش و
توانایی احمدی نژاد نباید تردید کرد.»
البته میدانیم که ماجرای واقعی آن بوده است که احمدی نژاد
اصراربه اشغال سفارت شوروی به جای سفارت امریکا داشته و نه
اشغال همزمان هر دو که بدلیل مخالفت دانشجویان خط امام و سپس
برحذرداشت صریح خود آیتالله خمینی به نتیجه نرسید. ولی، مرکز
اسناد انقلاب اسلامی با طرح مطلب به این شکل دارد ضمنا برای
غرب و سرمایهداری حاکم بر غرب پیام هایی در ضرورت حمایت از
احمدی نژاد ضد شوروی و ضد سوسیالیسم می فرستد که در ادامه آن
را بیشتر خواهیم دید.
در سند گفته میشود :
«رویای بهشت طبقه کارگر آن چنان جان های خسته از طاغوت را
نوازش داده بود که انقلابی به ابعاد انقلاب ایران در آن سالها
نمی توانست از اندیشههای التقاطی در امان بماند. کسی
باید آن فضا را لمس کرده باشد تا معنی این کلام را بفهمد.
گلسرخیها و جزنیها و برادران رضایی در اذهان توده جوان و
دانشجو سمبل انقلابی گری و مبارزه با امپریالیسم بودند و
سرمایهداری عامل هر فساد و تباهی. در چنین شرایطی
حقایق اقتصادی اسلام قابل طرح نبود.»
بنابراین، سی سال است که جامعه ایران درگیر "رویای بهشت طبقه
کارگر" است؛ سی سال است که این جامعه سرمایهداری را عامل هر
فساد و تباهی میبیند و "حقایق اقتصادی اسلام" یعنی اینکه از
نظر روح الله حسینیان اسلام مدافع سرمایهداری است در آن قابل
طرح نیست. بنظر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همه اینها ناشی از
اندیشههای "التقاطی" است که انقلاب ایران "نمی توانست از آن
در امان بماند".
سند ادامه میدهد:
«در آن شرایط جلال آل احمد از آفت غرب زدگی نوشت و خوب هم
نوشت. اما افسوس که انقلاب یک آلاحمد ثانی نداشت تا از آفت
شرق زدگی نیز بنویسد. تمام نیزهها و شمشیرهای
انقلابیون به سوی غرب نشانه رفته بود. در آن فضا حتی
دانشجویان ایرانی ساکن امریکا نیز ضد غرب شده بودند.»
مرکز اسناد انقلاب اسلامی با چه نفرت و افسوسی از اینکه در
انقلاب ایران مردم برضد غرب بودند سخن میگوید. و اینان همان
کسانی هستند که در مواقع دیگر و وقتی پای شعار و جنجال و حرف
مفت و عوامفریبی و کفن پوشی در میان است به کمتر از سرنگونی
امپریالیسم و کاپیتالیسم رضایت نمیدهند و مخالفان خود را از
اصلاح طلب و غیراصلاح طلب طرفدار غرب معرفی میکنند. اما
"افسوس" که ایام انتخابات است و اکنون پشتیبانی همان غرب
سرمایهداری از احمدی نژاد و پرونده سازی جهانی برای مخالفان
او لازم است.
در ادامه این سند آمده :
«پیش از این شریعتی، به سفارش بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق
کتاب «ابوذر سوسیالیست خداپرست» را نوشت. در این کتاب سعی شد
تا ابوذر سوسیالیست تر از مارکس و پرودن معرفی شود.»
ما به این نکته کاری نداریم که "پژوهشگران و تاریخنگاران" مرکز
اسناد انقلاب اسلامی آنقدر اطلاعات تاریخی ندارند که بدانند
کتاب شریعتی بسیار پیش از تاسیس سازمان مجاهدین خلق نوشته شده
بود. مسئله اصلی در اینجا نیست. مشکل سند مرکز اسناد انقلاب
اسلامی با اصل اندیشه کتاب شریعتی است که چرا ابوذر همچون یک
سوسیالیست معرفی کرده است. چقدر اینان دعا می کنند که ایکاش یک
شریعتی دیگر هم مانند آلاحمدی دیگر پیدا شده بود که "ابوذر
کاپیتالیست" را مینوشت تا روحالله حسینیان و جناح راست و
اصولگرا سی سال درگیر آرمانهای انقلاب نمیشد.
سند مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه جو ابتدای انقلاب یعنی
فضای واقعی خواستهای مردم و بازتاب آن در حکومت را چنین توصیف
میکند:
«کلمه مستضعف و مستضعفین و آیت الهی مبنی بر «اراده
الهی بر وراثت زمین به مستضعفین» دستمایه دیگری بود که وارد
میدان شد. استضعاف یعنی ضعیف نگه داشته شده و ممکن است یک نفر
میلیاردر نیز در برخی ابعاد ضعیف باشد. اما این حضرات
مستضعف را به معنی فقیر و کارتن خواب و طبقه کارگر معنی کردند
و امتیاز آن را در فرهنگ خود ثبت کردند. دیگر همه چیز برای ماه
عسل شیرین سوسیالیسم و اسلام مهیا بود.»
ماه عسل سوسیالیسم و اسلام؟ فاجعه از این بزرگتر؟ از نظر روح
الله حسینیان، اسلام فقط باید با سرمایهداری به ماه عسل
برود، همانطور که الان دارد می رود. مگر خود روح الله حسینیان
و همپالکیهایش ازنوع صادق محصولی - و صدها بزرگتر از صادق
محصولی پشت پرده - با ثروتهای میلیاردیشان نمادی از "ماه عسل
سرمایهداری و اسلام" نیستند؟ بنا به ادعای حسینیان اصطلاح
"مستضعفان" در زبان آیت الله خمینی و دفاع از آنها منظور دفاع
از میلیاردرهایی بوده که از برخی جهات دچار "استضعاف" شده
بودند. البته حسینیان توضیح نمیدهد که این جمله آیتالله
خمینی که "من یک موی کوخ نشینان را به همه کاخ نشینها ترجیح
میدهم" یا "ما سرمایه داران و مالکان بزرگ را به پای میز
محاکمه میکشیم؟" منظورش چه بوده؟ نکند او هم مثل موسوی جّوگیر
"التقاط" شده بوده است؟ در واقع حسینیان میخواهد بگوید که
دوران خمینی دوران ماه عسل سوسیالیسم و اسلام بوده است ولی چون
جرات چنین سخنی را ندارد آن را به گردن میرحسین موسوی
میاندازد و فراموش میکند که موسوی بدون پشتیبانی آیتالله
خمینی یک روز هم نمیتوانست نخست وزیر بماند.
در ادامه این سند آمده:
«جادوی شریعتی کار خودش را کرده بود و نسلی تربیت شده
بود که حتی به مارکس ایراد میگرفت و قرآن ونهج البلاغه را نه
برای چراغ زندگی بلکه آن را به عنوان «کاتریسمی انقلابی»
میخواست و عاشقانه در این راه و با این باور بر چوبههای دار
بوسه میزد. نسل دانشگاهی آن دوره با چنین تفکری به
خمینی اقتدا کرد.»
روح الله حسینیان با چه کینه و نفرتی به این نسل دانشگاهی نگاه
میکند که با چنین تفکری به خمینی اقتدا کرده است. همه بدبختی
ها که سی سال است جناح راست را "درگیر" خود کرده از آن نسل
دانشگاهی است، نسلی که به دنبال "جادوی" شریعتی به راه افتاد
بود بجای آنکه دنبال انجمن حجتیه و مستضعفین میلیاردر برود.
نسلی که قران و نهج البلاغه را بجای آنکه "چراغ زندگی" بر روی
طاقچه بداند وسیله انقلاب و تغییر مناسبات اجتماعی میدانست.
نسلی که توانست در اتحاد سوسیالیسم و اسلام همان انقلابی را
سازمان دهد که اکنون روح الله حسینیان از آن نفرت دارد و رئیس
مرکز اسناد آن شده تا بتواند هرچه بیشتر ماهیت و واقعیت این
انقلاب را تحریف کند.
سند مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشکل میرحسین موسوی و آن نسل را
چنین بیان میکند:
«مشکل میر حسین موسوی و شاید سایر دوستانشان در آن دوره این
بود که در فضای سوسیالیسمزده رشد فکری یافته بودند
ونیز تواناییهای اقتصادی و ژئوپلوتیک ایران را نمیشناختند.
تئوریزه کردن اقتصاد سوسیالیستی که از اوایل دهه پنجاه آغاز
شده بود اینک جنبه اجرایی مییافت. هر کدام از آنانی که
گرد میر حسین حلقه زده بودند چند ترجمه از رمانهای روسی
را خوانده بودند و اینک میخواستند به اسم اقتصاد اسلامی
محورهای آن رمانها را در ایران پیاده کنند.»
حق با حسینیان است! هنوز در آن زمان نه احمدی نژاد و اقتصاد
هیئتی و کمیته امدادی کشف شده بود، نه نبوغ برخی فرماندهان
سپاه آشکار شده بود. اگر هم ایندو کشف و آشکار شده بود امثال
خمینی و ملتی که انقلاب کرده بود زیر بار آن نمیرفت. باید سی
سال صبر می شد تا با آمدن احمدی نژاد نظریات اقتصاد
عدالتخواهانه راستگرا با دود کردن چند صد میلیارد دلار درآمد
نفت "اجرایی" شود، که حالا نتیجه این اجرایی شدن چنان فاجعهای
شده است که خود "اصولگرایان" دنبال راهی برای خلاصی از شر
احمدی نژاد افتاده اند..
سند مرکز انقلاب اسلامی مینویسد:
«در قرآن آمده است که در کارهای خیر بایکدیگر «همکاری و تعاون»
نمائید. فرهنگ سازان سوسیالیسمزده این کلمه را نیز به
نام خود ثبت کردند. اقتصاد تعاونی هرچند در قانون اساسی
نیز ثبت شده است ولی یکی از اسف بارترین کارهایی بود که در
اقتصاد این کشور اجرا شد. مالکیت فردی در آن دوره امر مذمومی
بود که بوی امپریالیسم امریکا و ادکلن غربی میداد ... تمام
ابعاد مالکیت با دستمایهی دینی به مالکیت دولت در آمد:
کشتیرانی جمهوری اسلامی، هواپیمایی جمهوری اسلامی و بانکهای
دولتی. اضافه کنید تمام صنایع محدود آن دوره و نیز
فدراسیونهای ورزشی و واردات کالاها نیز توسط وزارت
بازرگانی صورت میگرفت.»
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی قانون اساسی و اصول دمکراتیک آن
را قبول ندارد. از قانون اساسی فقط اصل ولایت فقیه آن درست
است، آن هم ولایت فقیه علی خامنهای و نه مثلا ولایت آیت الله
خمینی یا آیت الله منتظری که با آن مخالف بودند. قانون اساسی
تا جایی درست است که به موقعیت امثال حسینیان لطمه نزند. اینان
به اعتراف خود سی سال است که "درگیر" قانون اساسی هستند واگرنه
تا بحال از کشتیرانی و هواپیمایی و بانکهای دولتی چیزی باقی
نمانده بود که بخواهد خصوصی سازی بشود یا نشود و امثال حسینیان
و اصولگرایان "عدالتخواه" قباله مالکیت همه آنها را در جیب خود
گذاشته بودند.
سند چنین ادامه میدهد :
«شمار زیادی از تسخیرکنندگان سفارت امریکا که در بین
مردم به دانشجویان خط امام معروف بودند به عنوان مردان
اداری موسوی به کار مشغول شدند. و همین امر باعث شد تا
موسوی و هم فکرانش فاز دوم کار خود را شروع کنند: مالکیت فردی
با همه ابعادش مورد هجوم واقع شد. میر حسین موسوی در دوره نخست
وزیریاش ارتباط تنگاتنگی به لحاظ فکری با ساندنیستهای
نیکاراگوئه برقرار کرد.»
چرا مرکز اسناد انقلاب اسلامی یاد تسخیر کنندگان سفارت امریکا
و ساندینیستهای نیکاراگوئه میافتد؟ اولا اینکه غرب و امریکا
یادش باشد که دانشجویان خط امام تسخیرکننده سفارت امریکا
"مردان اداری" موسوی بودهاند نه احمدی نژاد که طرفدار اشغال
سفارت شوروی بود و ثانیا اینان دنبال ارتباط فکری با
ساندینیست ها بودند و دولت ساندیینستها از نظر غرب به این جرم
بزرگ متهم بود که ائتلافی از روحانیون مسیحی طرفدار الهایت
رهایی بخش و مارکسیستها را بوجود آورده بود. همان روحانیانی
که پاپ هم مانند حسینیان تکفیرشان کرد. اتحاد "نفرت انگیز"
مذهب و سوسیالیسم در دولت ساندینیستها از یک خواست به یک
واقعیت تبدیل شده بود و فاجعه بزرگتر از رابطه فکری با
چنین دولتی؟
مرکز اسناد انقلاب مینویسد :
«موسوی پس از بیست سال دوباره به میدان آمده است و معتقد است
که انقلاب در معرض خطر است! در حالی که در هیچ دورهای از
ادوار انقلاب ایران چنین سربلند و دارای قدرت چانه زنی در عرصه
دیپلماسی نبوده است. خوشبختانه تعامل با ایالات متحده
با مدیریت رهبر فرزانه انقلاب در حال پیشرفت است.»
از همینجا معلوم میشود محتوای این سند هم چیزی شبیه سخنان
جواد لاریجانی در آستانه انتخابات دوم خرداد در جمع مقامات
انگلیسی است که گفته بود طرفداران خاتمی همان دانشجویان خط
امام و ضدامریکایی هستند. در واقع این سخنان چیزی نیست جز نوعی
دعوت از غرب به دفاع از احمدی نژاد و پرونده سازی برای میرحسین
موسوی که اگر رئیس جمهور شود جلوی تعامل با امریکا گرفته خواهد
شد.
سند مرکز اسناد انقلاب اسلامی سپس به حمایت از احمدی نژاد
میپردازد و اضافه میکند:
«راه درازی در پیش است و ساختارهای اجرایی کشور در راستای
واگذاری امور مردم به مردم باید تغییرات گسترده کند. امری
که با رای مجدد ملت به خادم خود محمود احمدی نژاد و اصلاح
ترکیب مجلس در دوره آتی و همراهی دستگاه قضایی دور از دسترس
نخواهد بود.»
بعبارت دیگر نه تنها احمدی نژاد باید رئیس جمهور شود، بلکه
مجلس و وقوه قضائیه نیز باید "اصلاح" یعنی یکدست تر و دست
راستی تر از گذشته شود تا اموال "مردم به مردم" واگذار شود.
یعنی کشتیرانی و هواپیمایی و بانکهای دولتی برود در جیب امثال
روح الله حسینیان و بزرگترهای او که در پشت پرده قرار دارند.
سند مرکز اسناد انقلاب اسلامی حرف آخرش را اینچنین میزند:
«در فضایی که به دلیل کمبود نیروی متخصص هر مهندس نمازخوانی
وزیر میشد جناب میرحسین موسوی پس از ترور شهید رجایی بدون
کمترین سابقه اجرایی و مدیریتی نخست وزیر کشور انقلاب زده
ایران میشود.»
سند فراموش میکند که در همان زمان یک مهندس نماز خوان دیگر هم
وجود داشت بنام مهندس احمدی نژاد. منتها او را بجای آنکه نخست
وزیر کنند فرماندار اردبیل کرده بودند که معلوم شد لیاقت و
شایستگی مدیریت آنجا را هم ندارد و کارش با افتضاحی خاتمه یافت
که هنوز هیچکس جرات بیان ابعاد آن را ندارد. اما جان کلام این
جمله در جایی دیگر است، یعنی آنجا که مرکز اسناد انقلاب اسلامی
از "کشور انقلاب زده" سخن میگوید. چیزی شبیه کشور طاعون زده
یا زلزله زده. نثر "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" دیگر به نثر
سلطنت طلبان نزدیک و با آن یکی میشود. مگر شاه چیزی جز "ماه
عسل اسلام و سرمایهداری" را میخواست؟ مگر اصل دعوای او با
خمینی و با تودههای مردمی که مخالف او بودند برسر همین مسئله
نبود؟ بی دلیل نیست که آن انقلاب میلیونی و آنچه آیت الله
خمینی از آن همچون اتحاد روشنفکران و روحانیان نام میبرد و در
عمل به اتحاد روشنفکران مسلمان و غیرمسلمان و سوسیالیست و
تودههای محروم و زحمتکشی که انقلاب کرده بودند تبدیل شده بود
برای مرکز اسناد انقلاب اسلامی وحشتناکتر از طاعون و وبا و
زلزله است. آقای خامنه ای تاریخ انقلاب اسلامی را بدست چنین
جماعتی سپرده تا آن را بنگارد و از اسنادش نگهداری کند.
با خواندن این سند ولی یک نکته دیگر را نیز به روشنی میبینیم
که حزب توده ایران سی سال پیش گفت و امثال حسینیان هنوز به
اعتراف خود "درگیر" آن هستند: در کشوری که اکثریت مردم آن
مسلمان هستند و این اکثریت در محرومیت بسر میبرند خواه و
ناخواه این توده در درون اندیشه اسلامی نوعی سوسیالیسم و عدالت
اجتماعی را جستجو خواهد کرد و پرچمداران این اندیشهها دیرتر
یا زودتر، به این یا آن شکل، پیدا خواهند شد. مذهب علیه مذهب،
یعنی مبارزه طبقات مختلف در درون مذهب که دکتر شریعتی هم آن را
بیان کرده بود در همینجا معنا پیدا میکند و سند مرکز اسناد
انقلاب اسلامی یکی از بارزترین تجلیهای این نبرد مذهب علیه
مذهب است: اتحاد اسلام و سوسیالیسم دربرابر ماه عسل اسلام و
سرمایه داری؟ این محتوای نبرد طبقاتی درون مذهب است. ناراحتی
روح الله حسینیان و مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز از حضور
موسوی از همینجاست. نه بخاطر آنکه میرحسین موسوی طرفدار اتحاد
اسلام و سوسیالیسم است یا اگر باشد امکان و جسارت بیان آن را
دارد، بلکه از آنجهت که فضای جهانی به سمت چپ گردش کرده است و
در نتیجه امکان بالا کشیدن کشتیرانی و هواپیمایی و بانکهای
دولتی بنام "حقایق اقتصادی اسلام" سخت تر گشته است. در این
وضعیت نفس حضور موسوی و تکیهای که او بر آرمانهای انقلاب و
اجرای قانون اساسی دارد امکان عوامفریبی را از اصولگرایان راست
گرفته و ناگزیر کرده است ماهیت "عدالت" ادعایی خود را روشن
کنند. عدالتی که طرفدار "مستضعفین میلیاردر" از نوع صادق
محصولی است و مروج اقتصاد کمیته امدادی و گداپروری. جامعه یی
"عادلانه" که در راس آن میلیاردرهای مسلمان و حکومتی قرار
دارند که صاحب کشتیرانیها و هواپیماییها و بانکها و
کارخانهها میباشند و خود را "ابوذر"های سرمایهداری
میدانند که با خمس و زکات و صدقه و خیرات و سفرهای استانی و
پخش سیب زمینی در حال گسترش"عدالت"، یعنی استثمار و کشیدن شیره
جان "برادران مسلمان و ایمانی" خود هستند که بعنوان کارگر و
نظافتچی و کارمند در این کشتیرانیها و هواپیماییها و
کارخانهها برای اندک دستمزدی جان میکنند.
به رهبر جمهوری اسلامی برای "حسن انتصاب" روح الله حسینیان و
سپردن تاریخنگاری و اسناد انقلاب ایران به دست چنین فردی تبریک
نباید گفت؟ |