از آیت الله موسوی خوئینی روز گذشته مصاحبه ای منتشر شد که وی
مدتی پیش با سردبیر ویژه نامه سی امین سالگرد انقلاب
انجام داده بود.
آیت الله موسوی خوئینی رئیس کمیته سیاسی مجمع روحانیون مبارز،
دادستان کل کشور و نایب رئیس مجلس در دوران رهبری آیت الله
خمینی و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده سلام بود که در ابتدای
روی کار آمدن خاتمی به جرم انتشار طرح سعید امامی برای سانسور
قانونی مطبوعات- و انتقام از نقشی که در به میدان کشیدن خاتمی
در انتخابات دوم خرداد ایفاء کرده بود- در دادگاه روحانیت
محاکمه شد.
این مصاحبه مفصل است و بخش زیادی از آن متوجه اشکالات قوه
قضائیه و دادگستری در سالهای اول بنای جمهوری اسلامی است. ما
از این مصاحبه مشروح خلاصه ای را با توجه به مسائل امروز ایران
استخراج کرده ایم که می خوانید:
« امام خمینی یک روحانی سیاسی و متفاوت با اکثریت روحانیت
زمان خود بودند. یک سیاستمدار ـ فارغ از آنکه روحانی باشد یا
نباشد ـ آرمانهایی دارد. امام هم یک روحانی سیاسی به معنای
کامل کلمه و هم یک رجل سیاسی بودند. نقل است که در زمانی که
مرحوم مدرس نماینده مجلس بودهاند ایشان به تهران و به مجلس
میرفتند و از نزدیک نظاره گر کار نمایندگان و بحث های آنان
بوده اند. حالا شما به یاد آورید که در زمان جوانی امام، اساسا
سیاست در میان مردم به ویژه در میان روحانیون بازارگرمی نداشت.
پس امام یک رجل سیاسی بوده و از این جهت حتما آرمانهای سیاسی
هم داشته اند. امام یک روحانی برجسته نسبت به همتایان خود هم
بوده اند.
نکته دیگر اینکه امام در زمره کسانی است که برای تغییر و تحول
در محیط جامعه اسلامی برای خود رسالت و نقش مهمی قائل است. این
نکته کاملا به شخصیت فرد بازمیگردد. برخی این مسوولیت را
احساس میکنند و برخی دیگر نه. ممکن است فردی فعالیت سیاسی هم
انجام دهد، نماینده مجلس یا دارای بالاترین مقام بشود اما برای
خود نقش تاثیرگذاری در جامعه احساس نکند. امام اما برای خود
رسالتی در جهت تغییر و تحول وضع موجود احساس میکرده است.
آیتالله شیخ حسن صانعی نقل میکردند که قبل انقلاب، وقتی برای
امام نقل میکردیم که فلان روحانی برجسته مسجد بزرگی ساخته
است، امام میفرمودند: دعا کنید خدا توفیق دهد کاری برای مردم
انجام دهیم.
کسی که نظریه سلطنت را رد میکند باید جایگزین هم ارائه کند و
امام سالها قبل از رد سلطنت نظریه ولایت فقیه را بعنوان
جایگزین آماده کرده اند.
امام زمانی خودشان میفرمودند ما باید دو بار انقلاب
میکردیم. یک بار انقلاب میکردیم تجربه میآموختیم. یک بار
دیگر انقلاب میکردیم تجربهها را به کار میبستیم. یعنی من هم
برای مدیریت جامعه احتیاج به تجربه داشتم. تجربه لازم بود تا
امام بفهمند احکام اولیه دینی برای اداره جامعه کافی است یا
نه؟
این را بگویم که واقعا هم بیتجربه بودیم. انقلاب شده بود و
چارهای هم نداشتیم. شاه رفته بود و مردم همه چیز را از امام
میخواستند. امام هم عقلا را جمع کردند و هر کاری از دستشان
برمی آمد کردند. مانیفست هم نداشتیم. اگر امام عمر طولانیتری
میداشت، خیلی تغییرات و تحولات دیگری را به وجود میآورد و
حتی در بعضی نظریات خود که قبلا به آنها رسیده بود تجدیدنظر
میکرد. نمیتوان تصور کرد که فرد با استعدادی مانند امام ده،
بیست، سی سال کشورداری کند اما باز مثل روز اول فکر کند. معنی
این حرف، بیاستعدادی است که کسی در برابر تحولات و تغییرات
ذهناش تکان نمیخورد.
اما یکی از موارد مهم تغییر در حکومت اسلامی که مسبب تغییرات
فراوان هم شد، تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. موارد مهمی
وجود داشت که در نهایت به تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر
شد. مثالی بزنم. قانونی در نظام بانکی داشتیم و هنوز هم داریم
به نام جریمه تاخیر تادیه.
بحث دیگر ذخایر زیرزمینی بود. در شهرسازی هم مشکل پیدا
میکردیم چون مالک زمین فارغ از اصول شهرسازی میتوانست هرگونه
و هر تعداد طبقه که میخواست ساختمان بسازد. در تعزیرات هم
مشکل وجود داشت که آیا جریمه نقدی یا زندان می تواند به جای
شلاق قرار گیرد؟
امام یکی ـ دو بار جواب دادند. چند بار به آیتالله منتظری
ارجاع دادند. سرانجام دیدند موردی نمیتوان پاسخ داد. بنابراین
مجمع تشخیص مصلحت نظام را تاسیس کردند. مجمع بسیاری چیزها را
زیر و رو کرد. کار مجمع این بود و هست که اگر موردی خلاف شرع
است را برحسب مصلحت بسنجد و در صورت وجود مصلحت آن را تصویب و
تائید کند.
پس امام پذیرفتند که پیشفرض قبلیشان مبنی بر کفایت استنباطات
فقه سنتی درست نبوده است و باید مصالح جامعه را بر اساس
مقتضیات زمان و مکان نیز در نظر گرفت.
یکی از آرمانهای امام، با توجه به تجربهای که از اختناق
دوران شاه داشتند، این بود که مردم بتوانند حرفشان را بزنند.
تصورشان این بود که این اختناق ناشی از نظام سلطنتی است و اگر
ما به جای آن نظام اسلامی را جایگزین کنیم، تلخی اختناق از
میان خواهد رفت و آزادی جای آن را خواهد گرفت. اما ایشان و
همراهان ایشان تصور روشنی از آزادی مردم نداشتند. بعضی وقتها
در تعابیر گفته میشود حکومت به مردم آزادی داده است. پیشفرض
این جمله آن است که این حکومت است که حق آزادی دارد و گاهی
مقداری از این آزادی را به خواست خود به مردم میدهد.
نمیخواهم شخص خاصی را محکوم کنم. من همه را مقصر میدانم.
تنها حاکمان ما نیستند که چنین ذهنیتی دارند، غیرحاکمان هم
چنین تصوری میکنند. چرا که در فرهنگ ما ـ با آن سابقه استبداد
طولانی ـ به این نوع ذهنیت عادت کردهایم. اگر رمانها و
تواریخ و سایر وجوه فرهنگ ایرانی را بررسی کنید مشاهده میکنید
مردم پذیرفتهاند که حاکم فعال مایشاء است. در این فرهنگ
کوچکترین حق برای مخالف وجود ندارد.
می خواهم بگویم که آرزوی امام ایجاد جامعه آزاد بود، اما
متاسفانه این در حد آرزو مانده است. خود امام نه در این زمینه
تجربهای داشتند و نه درباره تجربیات جهان و مشکلات بر سر راه
آزادی فکری شده بود. دغدغه حفظ ثبات و حکومت منحصر در ما نیست.
همه دنیا چنین خواستهای دارند. اما چاره تحقق این خواسته،
سرکوب و اختناق است؟
امروز که راه هرگونه انتقادی با نام تخریب یا تضعیف یا توهین
به مقدسات سد میشودعلت اصلی آن فقدان تجربه حکومتداری است.
حرفم این نیست که سوءنیتی در کار است، مسئله فقدان تجربه است.
هنوز نمیدانیم آزادی چه کارکردهایی دارد. از یکسو این طرف در
روزنامه از آزادی صحبت میکند و نقد استبداد میکند، از سوی
دیگر آن طرف میگوید اینها در روزنامههایشان حکم خدا را به
مسخره میگیرند و مردم را به دین و نظام بدبین میکند. پس راه
چاره چیست؟ روزنامه نباید باشد؟ دنیا چه کار کرده است؟ تجربه
دنیا این است که حکومت و دین در چارچوب آزادی مطبوعات و سایر
آزادیها حفظ شده است.
اگر وضع قبل از انقلاب را مبدأ بگیریم در این چند دهه بسیار
پیشرفت کردهایم. اما اگر وضع کنونی جهان را مدنظر قرار دهیم
بسیار عقب هستیم. ما همیشه وضع مان را با قبل از انقلاب مقایسه
میکنیم. این بد نیست اما باید وضعمان را با امروز دنیا قیاس
کنیم.
متاسفانه درابتدا بعضی از گروهها از آزادی برای تسلیح
خوداستفاده کردند. آن زمان آزادی مطبوعات و اجتماعات وجود
داشت. اما بعضی از گروهها این آزادی را هم آغوش برخی تحرکات
مسلحانه کردند. حکومت هم تجربه نداشت که چگونه این معضل را حل
کند که هم تحرکات مسلحانه کنترل شود و هم آزادیها محفوظ
بماند. آن زمان مطبوعات در آزادی کامل بودند. مطبوعه ای نبود
که جایش خالی باشد و نتواند منتشر شود و چیزی نبود که نتوان
دربارهاش نوشت. له و علیه انقلاب، دین و امام نوشته میشد.
عدهای اما فکر کردند که در این فضای آزادی باید حکم اسلحه را
پشتوانه حرفشان قرار دهند. شاید بتوان گفت آنها هم تجربه
نداشتند. البته به راحتی میتوان گفت آنان سوءنیت داشتند، آنان
مزدور امپریالیسم بودند، اما به نظرم واقعیت آن است که آنان
هر چه بودند ناشی هم بودند.
حالا که تجربهها کسب شده است. وضعیت فعلی را از لحاظ آزادی چگونه ارزیابی
میکنید؟
به نظرم پیشفرض اصلی حکومت آن است که آزادی حق حکومت است و به
مقداری که مصلحت باشد باید به جامعه آزادی داد. این تنها به
خصلتهای روحی ارتباط ندارد بلکه به نظریه و تئوری پشت آن هم
ارتباط دارد.
در پیشبرد آمال و آرزوهای انقلاب از تجربهها درس نمیگیریم و
پیشرفت نمیکنیم.
یعنی از زمان امام تاکنون درجا زدهایم؟
خیر. عقبتر رفتهایم. متاسفانه. در حوزه آزادیهای اجتماعی،
اقتصادی و حقوق شهروندی هم دچار همین مسائل هستیم.
در حوزه پوشش مشکلات مشابهی داشتیم. فکر میکردیم که چون حجاب
واجب است، بیحجابی هم حرام است. اگر حکومت اسلامی برقرار شود
همه با حجاب میشوند. اگر هم کسی تخطی کند او را مجازات
میکنیم. فکر میکردیم به همین سادگی است. یادم نیست از اول
انقلاب چند بار به لشکر بیحجابی هجوم بردهایم و شکست
خوردهایم و این لشکر بزرگتر هم شده است. یک بار در سلام
نوشتیم عقل هم چیز خوبی است. در این مملکت رضاخان با زور اسلحه
خواست زنان را بیحجاب کند نتوانست، حالا شما چگونه میخواهید
با زور اسلحه همه را باحجاب کنید؟ راه ترویج حجاب این نیست.
فکر میکنم اگر این دعوا را راه نینداخته بودیم. اولا اینقدر
بیحجابی نداشتیم. ثانیا کسی از جهت مخالفت با حکومت بیحجاب
نمیشد. آن زمان عدهای باحجاب بودند و عدهای دیگر حجاب
نداشتند. بیحجابیشان هم زننده نبود. اما از این طرف شروع
کردند به دست زدن به اقدامات زننده و شعارهای نابجا دادن، از
آن طرف شروع کردند به لجبازی با حکومت. ما هنوز باور نکردهایم
که آزادی حق مردم است
متاسفانه اگر اتفاق خاصی نیفتد وضع ما در حوزه آزادی روزبهروز
بدتر و فاصلهها از آرمانهای امام بیشتر میشود.
گفته میشود دولت فعلی به همان گفتمان زمان امام بازگشته است و برایش
اقدامات رادیکال و قاطعیت در تصمیمگیری مهم است.
الان شرایط، شرایط انقلاب نیست. هیچ دلیلی وجود ندارد که زمان
کنونی رفتار سال 57 را میخواهد. تازه همان زمان هم رفتار
رادیکال به این معنی نبود که همه چیز را منحل کنیم. |