پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

ارشيو هفتگی

 


 

 

پيک هفته

 
 

 

گفتگو با کیوان خسروانی
N1
نخستین بوتیک تهران
وبلاگ من و شما


 

"کیوان خسروانی" برای جوان های ایرانی و خوش پوش دهه 1350 نامی آشناست. او را با بوتیک معروف "N1" می شناسند که در ساختمانی قدیمی که نیمی از آن زیر زمین و نیمی از آن همکف خیابان بود باز شد. در تقاطع دو خیابان ثریا و ایرج که موازی خیابان شاهرضای سابق و انقلاب کنونی است.

گشایش بوتیک N1 در تهران آن زمان یک بدعت جنجالی بود زیرا شایع بود که دو جوانی که آن را گشوده اند به هم عشق می ورزند. در سالهای بعد، خسروانی آن شایعات را در حد شایعه تائید کرد و البته گفت که یکی از دلائل پخش آن شایعات رقابت هائی بود  در دربار بود، چون من مشخصا از خانواده ای بسیار با نفوذ می آیم. پدرم رئیس دادرسی ارتش بود و عمویم وزیر کشور و دبیر کل حزب ایران نوین، عموی دیگر بی سوادم با درجه سپهبدی معاون ژاندارمری و تنها با سواد فامیل من عموی دیگرم بود که سفیر ایران در واشنگتن بود و البته زیبائی خود من در جوانی هم مزید بر شایعه بود.

خسروانی مهندسی معماری خود را از فرانسه گرفت و سپس به ایران بازگشت. اکنون از آن سالها چند ده سال می گذرد. خسروانی که اکنون نیز در فرانسه زندگی می کند به مرزهای پیری نزدیک شده است. اما صدا و رفتار بسیار جوانی دارد. می گوید تحصیلات خود را در رشته معماری در سال 1336 (1957) در دانشگاه برکلی امریکا آغاز کرد اما پس از یکسال آن را نیمه کاره رها کرده و به ایران بازگشت و در دانشکده معماری ایران تا فوق لیسانس معماری  ادامه داد. (1341)

با گرفتن بورس از دولت فرانسه برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در آتیلهA.Leconte تحصیلات خود را ادامه داد وی در سال 1964 کروکی هایی از معماری ایران و اروپا را در "سیته اینترناسیونال" پاریس به نمایش گذارد.

پس از دیدن دوره تخصصی ترمیم آثار باستانی در دانشگاه رم، بار دیگر به ایران بازگشت واین بازگشت در سال 1966  بود.

خیلی زود به حاشیه دربار شاهنشاهی راه یافت و طراح افتخاری فضاهایی جشن هنر شیراز شد. کمتر می دانند که طراحی نور پردازی تخت جمشید، طرح هوای آزاد مقابل کاخ آپادانا، نور پردازی حافظیه با 850 شکل تزئینی و طراحی جایگاه تماشاگران همه از کارهای او بود.

طرح میهمانسرای نائین را خود ارائه داد و پس از تائید سازمان جلب سیاحان اجرا کرد. بنائی برگرفته از معماری بومی و خانه هراتی های نائین با 8 اتاق دوبلکس و رستوران و فضای خدماتی. این ساختمان که استادکاران محلی برای ساختن آن به کار گرفته شدند همچنان برپاست.

طرح دیگر وی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در "گود زنبورک خانه" تهران بود .

سرانجام به طراحی لباس با الهام از لباس های سنتی و قدیمی مناطق مختلف ایران رسید و نمونه هائی از آن- زری دوزی، قلمکاری، چشمه دوزی اصفهان، سوزن دوزی بلوچستان- را همسر شاه "فرح" به تن کرد.

خسروانی با خضوع تمام از همکاری ها و تلاش های خانم منیره جهانبانی می گوید و لباس های فاخر شب های افتتاح جشن هنرهای شیراز: مانتوهائی از باتیک اسکوی آذربایجان که اکنون در مصر و در موزه مد پاریس نگهداری میشوند .

خسروانی خاطراتی شنیدنی از آن سالها دارد. از فرزندان ژنرال های دوران شاه، جوانان درباری و حتی از زندگی بی آلایش شهناز پهلوی (همسر سابق اردشیر زاهدی و از زن نخست شاه "فوزیه") و از شوهر کنونی شهناز "جهانبانی" که با هم در گوشه ای از اروپا و به دور از جنجال زندگی می کنند. از من خواست که نام دقیق محل اقامت او را ننویسم زیرا آنها از هر نوع رابطه جنجالی و تماس با مطبوعات پرهیز دارند و من این خواست او را مراعات کردم. برایم از "کتایون" دختر پرفسور عدل گفت، از علی فرزند علیرضا پهلوی برادر شاه که در سقوط هواپیما کشته شد، از پسر سپهبد حجت رئیس تربیت بدنی سالهای منجر به انقلاب که در یک ماجرای عجیب مسلحانه بدست ساواک کشته شد و تیمسار حجت در نامه به شاه او را از فرزندی خود خلع کرد! همه آنها که نام بردم در زمین های روستائی میان زنجان و قزوین مزرعه ای بزرگ برپا کرده و با اندیشه هائی مذهبی بصورت یک "کمون" اولیه زندگی می کردند، اما سرانجام سر به شورش و اعتراض به اشرافیت دربار شاه برداشتند؛ که از آن میان پسر سپهبد حجت و کتایون عدل کشته شدند و  بچه های کتایون تحویل خانواده عدل شد!

کیوان خسروانی اولین بار در اواخر دهه 40 دستگیر شد و خبری رسمی در این باره در مطبوعات وقت منتشر شد که بموجب آن گروه دستگیر شده همجنس باز بوده اند!

این ماجرا در حمله ماموران شهربانی به کلوپ "رشت 29" که فاصله کمی از مجموعه باغ ها و ساختمان های دربار شاهنشاهی داشت روی داد. تیمسار سپهبد مبصر بعنوان رئیس شهربانی چنین فرمانی را صادر کرد و فردای آن روز نیز اعلام داشت، هر جوانی که موهای سرش بلند است را در خیابان گرفته و درجا موهایش را با ماشین شماره 2 کوتاه کنند. یورش به کلوپ رشت 29 که در آن شماری از فرزندان بلندپایگان شبها دور هم جمع می شدند و سپس دستور کوتاه کردن موی جوانان می رفت که علاوه بر اعتراض خانواده های قدرتمند و وابسته به دربار شاهنشاهی به اعتراض های خیابانی نیز ختم شود. اما پیش از ورود ماجرا به این مرحله، بدستور شاه سپهبد مبصر از ریاست شهربانی برکنار، بازنشسته و راهی خانه شد.

کیوان خسروانی همه جزئیات آن یورش و حوادث خیابانی آن دو روز را بخاطر دارد. خود او از جمله دستگیر شدگان کلوپ رشت 29 بود.

شاید اگر آنشب که به "کلوپ رشت29" یورش برده شد علاوه بر فرزندان ژنرال ها و وابستگان به دربار شاهنشاهی افرادی نظیر "پرویز تناولی" و "حسین زنده رودی" نیز در کلوب دستگیر نشده بودند کار به واکنش شدید همسر شاه "فرح" و خانه نشین شدن سپهبد مبصر نمی کشید. خسروانی می گوید: شما فکر می کنید در کلوپی که امثال زنده رودی و تناولی دو هنرمند شناخته شده مجسمه ساز و نقاش هم حضور می یافتند، چه می کردند جز دیدار و گفتگو و تفریحات معمولی؟ البته این واقعیت است که جوانان درباری نمی توانستند به هر کلوپی بروند و این کلوپ تقریبا به یک کلوپ اختصاصی تبدیل شده بود اما بر خلاف گزارش های ساواک که در آنجا در باره مناسبات افراد درجه اول داخل دربار صحبت می شود و یا گزارش شهربانی که آنجا را کلوپ همجنس گرایان معرفی کرده بود، کار فوق العاده ای در آن انجام نمی شد.

همه این حوادث پشت سر مانده و حتی به سینه فراموشی نیز سپرده شده، اما خاطره بوتیک N1 آن هم در قلب تهران 40 سال پیش نه!

خسروانی می گوید: وقتی زیر زمین را با قیمتی بسیار کم کرایه کردیم، دخمه ای بیش نبود، اما وقتی بوتیک را در آن افتتاح کردیم، هیچکس نمی توانست باور کند از آن دخمه که به آب انبار شبیه بود، چه بنائی ساختیم. بوتیکی که با چند پله از کف خیابان به پائین می رسیدی به در ورودی آن و آنقدر مشتری داشت که ناچار بودی برای دیدن و اندازه کردن لباس ها نوبت بگیری.

خسروانی می گوید: بعد ازمدتی ناچار شدیم آنطرف خیابان، درست روبروی بوتیک، شعبه زنانه آن را باز کنیم اما، باز هم با نام "N1"

ادامه گفتگو

حیف است اگر این بخش از شخصت و نظرات کیوان خسروانی را بعنوان یک آرشتیکت عاشق معماری سنتی ایران ندانید.

- صبر کن یک چیزی را بگویم. در ایران همیشه حکومت ها با هنرمندان و روشنفکران مسئله داشته اند و به همین دلیل شما نام معماران بزرگ ایرانی را در تاریخ پیدا نمی کنید، درحالیکه آثار آنها مثل تخت جمشید باقی است. این که شاهان در این قصر و یا آن قصرها زندگی کرده اند مهم بوده اما اینکه کدام معمار و یا معماران برجسته ای این بناها را ساختند نه. حتی در باره مساجد و مناره ها و قلعه های مهم و مشهور بعد از اسلام هم شما همین را شاهد هستید. یعنی همیشه نام امام ها را روی این بناها گذاشتند اما دریغ از آن که درکنارش بنویسد این بنا را چه کسی معماری کرد. بیچاره معمار و سازنده!

- شاید حرفت درست باشد. اما حکم که صادر میکنی درست نیست. چون ما می دانیم که مثلا نام شعرا و ارج و احترام آنها در تاریخ باقی است.

- موافق نیستم. ما این بی مهری تاریخی را نسبت به همه هنرمندان ایران از شعر و نثر گرفته تا تاریخ نگاری و هر رشته هنری و ادبی دیگری شاهدیم و البته قبول دارم که در معماری بیش از بقیه رشته ها. درست خلاف ایتالیا و رم، یونان و بیزانس و بقیه شهرها و آثار مهم معماری پیش و پس از رنسانس. مثلا شما می دانید معمار تخت جمشید کیست؟ نه! من هم که آرشیتکت هستم نمی دانم. معمار عالی قاپو را می دانید کیست؟ نه!

اما درباره رشته های دیگر هنری که اشاره کردی. مثلا شعر. سعدی را آنقدر آزردند که به طرابلس رفت و کار گِل کرد تا جور و ستمی را که بر او می رفت از یاد ببرد. شمس تبریز را می گویند سنگسار کردند. مولانا به قونیه رفت و همانجا و دور از وطن درگذشت و ترک ها برایش بزرگترین و زیباترین آرامگاه را ساختند و صوفیان و عرفای بسیاری برای زیارت به آنجا می روند. صادق هدایت جلای وطن کرد، فروغ  بعد از آن همه فحشی که در زمان زنده بودنش خورد، حالا بعد از 40 سال یادبود و بزرگداشتش ممنوع است. شاملو همینطور. قبول کردی یا ادامه بدهم؟

- یعنی به شما هم جفا شد؟

-داستان طولانی است.

- ماجرای همجنسگرائی را می خواهی بگوئی؟

- همه اش این ماجرا نیست، اما این هم بود.  در ایران شایعه را مثل لوله تفنگ پشت گردن هر کس که اسم و رسم و شهرتی داشته باشد می گذارند تاهر وقت خواستند از آن برای تحمیل سکوت و یا حتی باج گیری استفاده کنند.

نه فکر کنی شایعه سازی فقط گریبان امثال من را در آن زمان گرفت و یا حالا گریبان دیگران را می گیرد. مثلا آن سالها یکباره شایع شد ملکه مادر فوت کرده، چون در مراسم ازدواج شاه و فرح ملکه مادر غایب بوده است و آنکه در تلویزیون نشان داده اند ملوک ضرابی  خواننده و دوست ملکه بوده که اتفاقا هم قد و قواره و مقداری هم شبیه بودند! این شایعه توسط راننده های تاکسی و سلمانی ها و کارگرهای گرمابه و... در سراسر ایران و خارج پخش شد.

نمونه دیگری را برایت بگویم. وقتی رضا پهلوی به دنیا آمد و چند سالی گذشت، شایعه شد ولیعهد لال است. بالاخره دربار مجبور شد یک مصاحبه تلویزیونی در باغ کاخ سعد آباد ترتیب بدهد تا رضا بگوید " مامان"! و شایعه ها پایان یابد.

اتفاقا شایعاتی که در حول و حوش روابط جنسی باشد بیشتر هم خریدار دارد....چرا؟ این هم سلیقه ایرانی هاست.

دوران بیتل ها بود شهربانی و ساواک افتادند  به جان جوانانی که به سبک بیتل ها موی سرشان را بلند کرده بودند.

- همان ماجرای حمله به کلوپ رشت 29؟

- بله. در ادامه اش. موی جوان ها را در خیابان به صورت ضربدری می تراشیدند  و احیانا شلوارهای پاچه گشاد مد آن روزها را با قیچی پاره می کردند.

- راستی آنشب که مثل حمله به خانه های تیمی چریک ها، به کلوپ رشت 29 حمله کردند با آنها که در آنجا بودند چه کردند؟

- کلوپ متعلق به خانم سیف یکی از دوستان نزدیک اشرف پهلوی بود. کدام خرده حسابی باعث این حمله شد نمی دانم اما وقتی سر نقاش معروف "حسین زنده رودی" را تراشیدند، دوستان گفتند این کار مخالفت با فرح است که هنرمندان را دور خودش جمع کرده!

- بالاخره ماجرای همجنس گرایی تو چه بود؟

- ببین! من از خانواده ای بسیار با نفوذ می آیم. پدرم رئیس دادرسی ارتش بود و عمویم وزیر کشور و دبیر کل حزب ایران نوین. عموی دیگرم که معتقدم کم سواد بود درجه سپهبدی داشت و معاون ژاندارمری بود. با سواد واقعی فامیل من عموی دیگرم بود که سفیر ایران در واشنگتن بود. در آن سالها به هرکس که کوچکترین انتقادی از وضع و حتی از مناسبات درباری ها و یا اشراف می کرد یک مهر چپ به پیشانی اش می خورد. همان ماجرای حمله به مزرعه علی پهلوی و کشته شدن پسر تیمسار حجت و دختر پرفسور عدل هم ریشه اش به همین می رسید. یعنی گزارش داده بودند که اینها مارکسیست اسلامی شده اند!

آن شایعات علیه من را هم بعد از اختلافی که با "کامران دیبا" پیدا کردم شروع شد.

مخصوصا وقتی بوتیک مشترک با کامران دیبا را رها کرده و بوتیک موفق N1 را باز کردم. لباس هائی که می دوختیم و می فروختیم همه از پارچه های محلی کارخانه های کازرونی و کوراوغلی بود و احیای صنایع دستی ایران. پیشنهاد مشاورت سازمان برنامه را هم که رد کردم کار شایعه بالا گرفت. شاید چوب مخالفان پدرم را هم خوردم. زیرا وقتی در راس دادرسی ارتش قرار گرفت تعداد زیادی از توده ایها زندانی دوران سپهبد آزموده را آزاد کرد. بالاخره این کار ها که بی مقاومت انجام نمی شود و یکی از مقاومت ها هم همین شایعه سازی هاست. کار به جائی رسید که پدرم با درجه سپهبدی تقاضای استعفا کرد و شاه هم قبول کرد و بعد از آن تبلیغات علیه ما شدت گرفت چون دیگر پدرم مصدر مقام مهم دادرسی ارتش نبود و شاه هم با استعفای او موافقت کرده بود و این را به نشانه مغضوب بودن پدرم نزد شاه تلقی کرده بودند. بببین شایعات چه ریشه هائی دارند. الان هم درایران همینطور است.

حتی شایعه ازدواج من و آقای محوی را هم ساواک پخش کرد. البته اگر یک جوان کریه المنظر بودم به جای این شایعه، یک شایعه دیگری درست می کردند. سهراب محوی هم گویا با خانواده فرح دیبا نسبتی داشت و به همین دلیل فرح پهلوی دستور بررسی داد و معلوم شده همه اینها شایعات ساخته شده توسط ساواک است.

(این گزارش کوتاه شده گفتگوی بلند تری است که می توانید آن را روی وبلاگ "من و شما" از اینجا بخوانید)