این روزها خاورمیانه به یکی از بحث برانگیزترین نقاط استراتژیک
تبدیل شده است. از موضوع پرونده هستهای ایران و راهاندازی
نیروگاه بوشهر گرفته تا مذاکرات فسطینیها و اسرائیلیها و
خروج نظامیان امریکایی از عراق. آیا به راستی تمام این اتفاقات
ریشه ای مشترک دارند یا هر کدام را باید پدیده ای مستقل در نظر
گرفت.
در ایران، بزرگترین چالش کشورهای غربی و علی الخصوص امریکا در
خاورمیانه، بعد از چندین دهه کشمکش با روسها و غربیها به
ناگاه نیروگاه بوشهر با کمک روسیه راهاندازی میشود در حالی
که تا همین چند ماه قبل خبر از تعویق در راهاندازی این
نیروگاه از طرف پیمانکار روسی مطرح بود. این نیروگاه
راهاندازی می شود در حالی که چندین هفته تا آغاز مذاکرات
ایران و گروه 5+1 باقی مانده و این نیروگاه میتواند یکی از
اهرمهای فشار در این مذاکرات برای غرب باشد.
در غرب ایران، کشور عراق، شاهد خروج و در واقع عقب نشینی
نیروهای نظامی ارتش امریکا از خاک خود است؛ خبری که زیاد مایه
مسرت سیاستمداران این کشور نشد و انها را از ناامنی های آتی در
این کشور نگران کرد.
در شرق ایران یعنی افغانستان هم شاهد کلید خوردن پروندهای
برای عقب نشینی بخشی از نیروهای ارتش امریکا هستنیم و در عین
حال میبینیم که دولت کرزای تمایل زیادی برای حرکت به سوی
القاعده و دادن دست دوستی با آنها را دارد.
جمهوری آذربایجان در شمال ایران چندی قبل میزبان وزیر امور
خارجه امریکا هیلاری کلینتون در خاک خود بود؛ بدون شک یکی از
محورهای سفر خانم کلیتون و مذاکرات ایشان در این کشور، ایران و
پرونده هستهای آن بود.
در جنوب ایران، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و در راس آنها
امارات که رشد تجاری خود را تا حد زیادی مدیون ایران و سرمایه
گذاری ایرانیان در این کشور است؛ اکنون شروع به رقصیدن به ساز
غربیها کرده است. سرامد تمام کارهای آنها را باید در سخنان
سفیر جوانشان در امریکا یوسف العطیبه جستجو کرد که در
مصاحبهای با یکی از شبکههای امریکایی گفته بود «امارات زندگی
در کنار ایران هستهای را برنخواهد تابید.»
حاکمان این شیخ نشین برای نشان دادن میزان دوستی! خود با ایران
بلافاصله تحریمهای شورای امنیت را در مورد ایران اجرا کردند
تا این دو کشور به میزان زیادی از هم فاصله بگیرند.
دیگر کشور جنوبی ایران یعنی عربستان هم چندان روی خوشی به
ایران نشان نداده است، پادشاه 85 سالهشان به دوره گردی در
خاورمیانه مشغول شده و هر از گاهی هم در سفرهای خارج از کشورش
به ایران حمله میکند. "ایران لیاقت موجودیت ندارد" این
جملهای است که ملک عبدالله در دیدارش با سارکوزی به زبان
راند. جملهای که بعدها از سوی مقامات عالی این کشور تکذیب شد!
در مورد عربستان میتوان به خبر اختصاص حریم هوایی این کشور به
اسرائیل برای استفاده علیه ایران هم اشاره کرد؛ خبری که البته
باز هم تکذیب شد!
در چند هفته اخیر هم ملک عبدالله با سفر به دمشق و رایزنی با
بشار اسد، دوست نزدیک ایران، و پس از آن سفر به لبنان و دخالت
در ماجرای حزب الله - که سنگر استرانژیک ایران است- در مواجهه
با اسرائیل، نشان داد که به نوعی به دنبال اجرای فرامینی از
واشنگتون است مبنی بر دور کردن سوریه از ایران، در کنار منزوی
کردن حزب الله در منطقه.
فروش موشک های پاتریوت امریکایی به کویت را هم باید بخش دیگری
از این سناریو دانست. البته مقامات کویتی دلیل خرید این موشک
ها را ایران نمیداند ولی باید پذیرفت که اینها تنها
تکذیبهای دیپلماتیک هستند.
آیا میتوان این گونه پنداشت که تمام این رویدادها تنها
اتفاقاتی روتین و معمول هستند، یا پشت پرده این حرکات باید
نوعی از هوشمندی و استراتژی مشخص در قبال ایران را دید؟ آیا
تمام این اتفاقات میتواند بعد از مذاکرات ایران با کشورهای
غربی به هم مرتبط شود؟
اگر ایران و 5+1 از گزینه دیپلماسی فاصله بگیرند، آیا میتوان
تصور کرد که خروج نظامیان امریکایی از عراق بی دلیل بوده است؟
اگر گزینه دیپلماسی به بن بست برسد، انزوای حزب الله در لبنان
و کنار کشدین سوریه از رفاقت با ایران آیا میتواند بدون معنا
باشد.
چیزی که میتوان از این تحرکات برداشت کرد این است که امریکا
به دنبال مهره چینی قهارانهای در خاورمیانه است تا در صورت
نیاز بتواند با تجمیع نیروهایش و با کمک از این مهره چینی
ایران را در محاق جنگ فرو برد.
شاید بتوان دلیل این مدعا را هم تحرکات اخیر نظامی ایران نظیر
رونمایی از جت ها و موشک های جدید و همین طور موضعگیری های
صریح مقام های ایران و در راس آنها رهبری، احمدی نژاد و روسای
قوه های قضاییه و مقننه دانست. در واقع ایران به نوعی خطر
را درک کرده است.
(ترجمه این
مقاله در سایت "دیپلماسی ایرانی" منتشر شده و ما نیز آن را از
همین سایت ایرانی گرفته ایم. عنوان آن انتخاب پیک نت است.) |