میرحسین موسوی بمناسبت شبهای "قدر" یادداشتی نوشته و منتشر
ساخت که درحقیقت ادامه بیانیه های وی در دوران پس از کودتای 22
خرداد است. به همین خاطر، این یادداشت را می توان در ردیف
سلسله بیانیه های وی به آرشیو تاریخی این دوران ثبت کرد.
او دراین یادداشت نوشت: مردم ما به حق نگران حرکات خام
دولتمردانی فاقد
حمایت مردمی هستند که در پشت سر ملت چوب حراج بر منافع ملی می
زنند و می روند تا سرزمینی سوخته در پشت سر
خود بر جای بگذارند.
سرانجام همه حکومت های خودکامه ای که ملتشان آنها را تنها
گذاشتند، در انتظار حاکمیت کنونی است.
بسیاری
از همسایگان ما شب را با دل نگرانی نسبت به فردا سپری می کنند.
چه بسیار که
در پرداخت هزینه های درمانی فرزندانشان درمانده اند. چه بسیار
که خود
فروشی و اعتیاد خانمانشان را برباد داده است. از حال و روز
یکدیگر با خبر شویم. به یاد داشته باشیم که تعیین کننده
سرنوشت این ملت، نه بازیگران منفعت جوی سیاست ورزی رسمی، که
ظهور ملتی است
که مدنیت پاینده و عزم راسخ خود را برای حق خواهی و تحول برای
آینده ای
بهتر در راهپیمایی عظیم مردمی ۲۵ خرداد سال گذشته، به نمایش
گذاشت.
(این یادداشت را با اندکی تلخیص می خوانید)
امروز در جامعه ایرانی به تبع آنچه در بیش از یکسال گذشته
اتفاق افتاده
مردم بیشتر از هر زمانی با پرسشهای تعیین کننده و حساس درباره
خود و جامعه
ای که بدان تعلق دارند روبرو هستند.
مردم از خود می پرســـــــند
قیام آنان به عنوان
شهروندان، برای برپایی جامعه ای که در آن کرامت انسانی پاس
داشته شود و
زمینه رشد و شکوفائی استعدادهای خدادادشان فراهم آید و قدم های
روشن برای
بهروزی آنان و جامعه برداشته شود، به کجا رسید؟
به راستی آنها تاچه اندازه
به خواستهای بر حقشان یعنی استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت
نزدیک گشته اند؟
مردم می پرســـــــند
که استقلال سیاسی که
ارمغان قیام و نثار خونهای بسیار بوده است تا چه اندازه به عزت
و اقتدار و
سرفرازی و استقلال اقتصادی کشورمان در جهان ومنطقه انجامیده
است؟
می پرســـــــند
آیا ما امید تحقق آنچه را که در بند
یک سند چشم انداز بیست ساله آمده است به باد نداده ایم و آیا
مدیریت غلط و
ماجراجوئی های نابخردانه و دشمن تراشی های بیهوده در عرصه
روابط خارجی،
میراث گذشته پرافتخار ما را به باد نداده است؟
چه مانعی باعث شده که نظام
نتواند از دستاوردهای سترگ مدیران فداکار و دانشمندان و
متخصصان و مدافعان
منافع ملی استفاده کند؟ و آیا می توان از سیاست خارجی که تنها
در صدا و
سیما و رسانه های مشخص دولتی پر هیبت و با اقتدار جلوه می کند
و چهره ترحم
انگیز آن را حتی درهای بسته گفتگوهای بی ثمر و ذلت بار نمی
تواند پنهان
کنند جز این انتظاری داشت؟
مردم ما به حق نگران حرکات خام دولتمردانی
فاقد
حمایت
مردمی هستند، یعنی بی بهره از گرانبهاترین سرمایه و پشتوانه ما
در
تعاملات خارجی در طول دو دهه گذشته. و نگران از آنکه بی بهرگان
از اعتماد
ملی در پشت سر ملت چوب حراج بر منافع ملی بزنند و سرزمینی
سوخته در پشت سر
خود بر جای گذارند.
مردم
از خود می پرســـــــند
چه میزان از آزادی هائی
که در پس قرنها اختناق و استبداد با نثار فداکاری ها و تحمل
مشقتهای بی
شمار به دست آمد و پاسداشت آنها در جای جای قانون اساسی مورد
تاکید قرار
گرفته باقی مانده است؟
و باز مردم می پرسند تا چه اندازه در جامعه ای
که
در آن قلم ها شکسته و دهانها بسته و روزنامه نگاران و
فرهیختگان و استادان و
معلمان و کارگران و زنان و مردان در پشت میله های زندان هستند
و هرگونه
انتقاد و اعتراض توطئه همداستانی با دشمن های خودساخته خوانده
میشود و هر
گامی برای احقاق حق فتنه نامیده میشود، بحث از حقوق ملت و
کرامت انسانی و
آزادی ها موضوعیت دارد؟
با چمن کاری میدان آزادی و اینکه بگوئیم مردم ایران
از بیشترین آزادی ها برخوردار هستند طعم تلخ دیکتاتوری در دهان
شیرین نمی
شود. مردم سوال میکنند که بدون ترس از زندانی شدن تا کجا می
توانند از
صاحبان قدرت سوال کنند؟
مردم می پرسند، آیا در محاکم و دعاوی در
پناه قانون هستند، یا قربانی اعمال نفوذ مراکز قدرتی میشوند
که پایبندی
به هیچ قانونی را بر نمی تابند؟
آیا بسیج و نیروهای نظامی و امنیتی و
انتظامی از مال و جان و آبرو
و حقوق آنان دفاع می کنند یا از مکانت و مکنت
و قدرت زور مداران؟
مـــــــردم می پرســـــــند
آیا سفره آنان امروز
رنگینتر از دیروز است و یا حاصل وعده دروغین آوردن نفت بر سر
سفره هاشان
کوچکتر شدن این سفره ها و تحلیل رفتن لوازم رفاه در زندگی آنان
بوده است؟
کجا
رفت آن حقوق شهروندی فارغ از هرگونه باور دینی و
پیروی از هر مرام و
مسلک، در حالی که چوب تکفیر و تفسیق از سوی محافل قدرت به
بهانه دگراندیشی
علیه همه متفکران و فرهیختگان بلندشده است؛ تا آنجا که وزیر
دولت دانشگاه
را به «باخاک یکسان کردن» تهدید می کند و نجوای عاشقانه ربنای
یک هنرمند به
علت کُرنش نکردن در مقابل یال و کوپال داران از سر سفره افطار
مومنان قطع
می شود.
این پرسش مدام تکرار می شود کجا رفت بیش از چهارصد
میلیارد دلار نفتی در سالیان اخیر…
آنها می پرســـــــند
حاصل نظامی گری در عرصه تولید،
توزیع و خدمات کشور آیا جز پدید آمدن قطب های اقتصادی
انحصارگر، ناکارآمد و
زیان ده و نیز نحیف شدن روزافزون بخش خصوصی و تعاونی بوده؟ آیا
خصوصی سازی
های نمایشی جز به اختصاصی سازی بنگاه ها و فعالیت های اقتصادی
انجامیده
است؟ آیا سیاست هایی که در دانشگاهها، به ویژه در قبال علوم
انسانی اتخاذ
شده است جز به پادگانی سازی مراکز علم آموزی منتهی شده است؟
و باز هم این مردم هستند که می پرســـــــند
آیا آنچه
با آموزگاران، دبیران و مدیران باتجربه ای که تنها گناهشان
مخالفت با سیاست
های نسنجیده دولت در حوزه تعلیم و تربیت است می شود ما را به
توسعه علمی
پایدار خواهد رساند؟ آیا واردات بی رویه کالا، کمر صنعت ملی را
نشکسته است؟
چه کسانی و چه باندهائی از این سیاستها، آن هم زیر لوای مبارزه
با فساد
دولتیان سود می برند؟ مگر سیاستگذاری های بی برنامه دولت در
حوزه کشاورزی،
باغداری، دامداری و شیلات، روستائیان ما را در دل نگرانی مستمر
نسبت به
آینده خود قرار نداده است؟ آیا اگر اکثریت مردم ایران مواجب
بگیر کمیته
امداد یا مراکز مشابه شوند، به آرمان جامعه پیشرفته دست یافته
ایم؟
این پرسش ها و صدها پرسش مانند آن، دغدغه آحاد مردمان ایران
عزیز شده
است و تبلیغات دروغین در پائین آمدن نرخ تورم، نمایش های
پرهزینه برای نشان
دادن حمایت مردم از دولت، سخنرانی های پرهیاهو برای موفق نشان
دادن سیاست
های دولتمردان، اصرار مکرر در نشان دادن خاموشی صدای اعتراض و
انتقاد مردم،
آنچنان نخ نما و بی فایده شده که گویی استفاده پرتکرار از این
ابزارها
تنها برای تسلی دل حاکمان است. و باید هم همین باشد چراکه
چشمهای مست از قدرت و تفرعن نمی توانند پوستر “دروغ ممنوع” را
ببینند چه
رسد اثرات آن را در هدف گذاری ها و سیاستها و اجرا.
کاش حاکمان
بیش از هر چیز به شکاف عمیق
بی اعتمادی بین خود و مردم می اندیشیدند و عمق فاجعه ای که
اتفاق افتاده
را درک می کردند.
کاش
به جای درخواست های مکرر از بازیگران صحنه بین
المللی، یکبار هم که شده از مردم خویش می خواستند که فرصت
جبران تمامی ستم
ها و جفاهایی را که بر مردم روا داشته اند به آنها بدهند.
کاش
درهای زندانهایی که آزاد زنان و آزاد مردان دلسوز
این آب و خاک را در آن به بند کشیده باز می کردند و از آنان
درخواست می
کردند که آنها را در نجات یافتن از وضعیت مخاطره آمیزی که در
آن قرار دارند
یاری دهند. مردم با زبان حال و قال می گویند اینقدر در هر
مناسبتی که به
بن بست بر می خورید دشمن دشمن نکنید و همه مصیبت ها را به
دشمنان خود ساخته
و موهوم نسبت ندهید. دشمن واقعی در درون شماست وگرنه وقتی به
فریاد آزادی
خواهی و مطالبه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود در دانشگاهها بر
میخوردید، نمی
گفتید که دانشگاهای مخالف تفرعن را با خاک یکسان می کنید. گیرم
دانشگاهها
را ویران کردید، با ملتی تشنه آزادی و فضیلت و عدالت چه
میکنید؟
شاید هنوز
هم راه بازگشت باز باشد. انتخاباتی آزاد برگزار کنید و حق مردم
در تعیین
سرنوشت خود را به راستی به رسمیت بشناسید.
از مردم بپرســـــــــید
آنها به شما خواهند گفت
زندانیان حوادث پس از انتخابات را آزاد و به جای آن، عاملان و
آمران فجایع
شوم را مجازات کنید و با باز کردن درهای زندان، خود را از چرخه
پایان
ناپذیر و مضمحل کننده به کارگیری خشونت و ستم بیشتر آزاد
نمایید. راه و رسم
سخن گفتنتان را با مردم دگرگون و صداقت و شفافیت را جایگزین
دروغ و تزویر
کنید. با مردم خود آشتی کنید و از پشتوانه آنها عزت کسب کنید،
تا مجبور
نشوید در مناسبات خارجی خود تن به ذلت دهید.
اسلام رحمانی را بجای اسلام متحجرین تشنه قدرت بنشانید، همکاری
و همدلی و
اتحاد مبتنی بر اجماع ملی را بر استفاده از زر و زور و تزویر
ترجیح دهید،
آنگاه خواهید دید که همین مردم ستم دیده از شما، آماده بخشش
شما خواهند بود و
با بزرگ منشی، که از ویژگیهای تاریخی ایرانیان است، به شما
فرصت جبران
همه جفاهایی را که در حق آنها کرده اید خواهند داد. در غیر این
صورت، مردم
شما را تنها خواهند گذاشت و سرانجام
همه حکومتهای خودکامه ای که ملتشان
آنها را تنها گذاشت، در انتظارتان خواهد بود.
دوستان همراه، نوجوانان، جوانان و سالمندان، زنان و مردان حق
طلب،
روستائیان و شهرنشینان غیور، در هر کجای این سرزمین پرعظمت که
زندگی می
کنیم چاره ای جز صبر و استقامت در راه احقاق حق نداریم و باید
شعله های
آگاهی را در ظلمت ناپایداری که این روزها بر میهنمان سایه
افکنده است زنده
نگه داریم و به یاد داشته باشیم که در شرایط کنونی، بسیاری از
هموطنان ما
با چهره های زشت و توانفرسای فقر و تنگدستی در زندگی مواجه
هستند. بسیاری
از همسایگان ما شب را با دل نگرانی
نسبت به فردا سپری می کنند. چه بسیار که
در پرداخت هزینه های درمانی فرزندانشان درمانده اند. چه بسیار
که خود
فروشی و اعتیاد، خانمانشان را برباد داده است. از حال و روز
یکدیگر با خبر شویم. به یاد داشته باشیم که تعیین کننده
سرنوشت این ملت، نه بازیگران منفعت جوی سیاست ورزی رسمی، که
ظهور ملتی است
که مدنیت پاینده و عزم راسخ خود را برای حق خواهی و تحول برای
آینده ای
بهتر در راهپیمایی عظیم مردمی ۲۵ خرداد سال گذشته، به نمایش
گذاشت. اعتماد
به مدنیت، همچون لنگری است که این ملت را در طول بحران ها و
توفان های
سهمگین، پابرجا نگه داشته است و به اتکای آن، پرچم هویت دینی –
ملی خویش را
از گزند تندبادهای حوادث، مصون و پراهتزاز نگاه خواهد داشت. |