ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

21 شهریور  1389

infos@peiknet.com

 
 
 

سیاست مهاجر پذیری
در آلمان دگرگون خواهد شد؟
اشپیگل- ترجمه رضا نافعی

 
 
 
 

کتاب تازه انتشار یافته "تیلو سارازین" که من عنوان "آینده مسلمانان در آلمان" را برای معرفی آن در وبلاگ خود انتخاب کردم، نه تنها بحث هائی را پیرامون نظرات ژنتیک نویسنده درباره مسلمانان و یهودیان باعث شد، بلکه موجب باز شدن پرونده مهاجر پذیری در آلمان نیز شد. منظورم از مهاجر پذیری، مسئله مهاجرت در سالهای اخیر به آلمان است. در همین ارتباط "اشپیگل" در نقدی که بر کتاب "تیلوسارازین" منتشر کرده، در باره اوضاع مهاجرت و مهاجرین در آلمان می نویسد:

سیاستمداران آلمان و احتمالا مردم آلمان، هر دو، غالبا معتقدند که کشور به حد کافی مهاجر داشته است. اما اقلیت هائی چون وزیر اقتصاد و سازمانهای کارفرمایان DIHK یا سازمان تولید کنندگان ماشین و ابزار کار صنعتی با صدای بلند اعلام می کنند که به مهاجران تازه نیاز دارند، اما برحسب نیازهای جدید.

پژوهش های صورت گرفته نشان می دهند که مهاجرت های پیشین  برای اقتصاد امروز  آلمان خرج ببار می آورند. سطح دانش مهاجران، در تقریبا هیچ کشوری، چون مهاجران به آلمان نازل نیست. و هیچ پژوهش تطبیقی نمی تواند بر این واقعیت سرپوش بگذارد که انتگراسیون ( حل شدن در جامعه نو) برای  مهاجرانی که ریشه در ترکیه دارند از همه دشوارتر است.

ولی این ارقام نگاه را منحرف می کنند و مانع از دیدن  آن مهاجرانی می گردد که یک زندگی کاملا عادی و متوسط دارند و یا حتی بدلیل داشتن کیفیت کاری بهتر هم  در آمدشان از اکثر آلمانی های بومی بیشتر است و هم مالیات بیشتری می پردازند. تجارب بد  و وجود این ترس  در ذهن سیاستمدارن، که ممکن است با زیاد شدن مهاجران  دیگر رای کافی برای انتخاب شدن  بدست نیاورند، برای ایجاد یک واکنش منفی سیاسی و اجتماعی کافیست.

نظر دیگری می گوید: تا وقتی حتی یک بیکار در کشور هست، نیازی به گرفتن  کمک از دیگر کشورها نداریم.  " فرانتس ـ یورگن  وایزه "  رئیس آژانس کار در آلمان، همواره می گوید که ما باید ذخیره خاموش را فعال کنیم، مردم خودمان را بهتر آموزش دهیم.  البته این فکر خوبی است که ما قبل از این که بفکر دریافت کمک از خارج باشیم وظائف داخلی خود را انجام دهیم. ولی آنطور که مشاهده می شود میلیاردها پولی که صرف آموزش بهتر بیکاران و بالابردن کیفیت کار آنها  می گردد، که تخمیننا  یک میلیون نفر آنها  اصلا قابل انتقال به بازار کار نیستند، پولی است که  تبدیل به باد و هوا می شود. ولی در هر حال آنچه خالی می ماند  جای متخصصان است.

بدتر از همه این است که سیاستی که برای برخورد با مهاجران در پیش گرفته شده کار خود را می کند: یعنی مرزها تقریبا بسته هستند. تشدید قوانین پناهندگی سبب شده که از این طریق تقریبا هیچ کس دیگر نمی تواند به آلمان بیاید. در سال 2008  کلا به 233 نفر پناهندگی داده شده است.

افزون بر این جلوی پیوستن اعضای خانواده به مهاجران نیز که از سال 1973 راه معمول برای مهاجرت به آلمان بود نیز گرفته شده است. چون با آمدن اعضای خانواده که اکثرا زنان و کودکان بودند سطح نازل دانش مهاجران باز هم پائین تر می رفت. از آنزمان  آمدن ترک ها به آلمان پیوسته روبه کاهش بوده است. تعداد ماجران ترک که در سال 2000 به 10130 نفر بالغ گشته بود در سال 2005 به 1746 نفر کاهش یافت. از آن زمان به بعد مسیر مهاجران در جهت عکس تغییر کرد. آخرین ارقام موجود مربوط به سال 2008 است حاکی است  که 10147 نفر از آلمان به ترکیه بازگشته اند.

ارقام حکایت از آن دارند که آلمان دروازها را بسته است و آنطور که مشاهده می شود  کسی اصلا خواستار مهاجران نیست، چه تخصص داشته باشند و چه نداشته باشند. فقط از کشورهای فقیر عضو اتحادیه اروپا  که جلوی مهاجرت اتباع آنها را نمیتوان گرفت، 8103 نفر در سال 2008 از بلغارستان و 10447 نفر از رومانی به آلمان مهاجرت کرده اند. ولی آمار در عین حال نشان می دهد که  تعداد مسلمانانی که آلمان را ترک کرده اند بمراتب بیشتر از آنهاست که به آلمان آمده اند.

حتی آنها که دارای تخصص عالی هستند نیز بسوی آلمان هجوم نیاورده اند: از کشورهائی که عضو اتحادیه اروپا نیستند در سال 2008 فقط  به 157 نفر اجازه اقامت دائم در آلمان داده شده است که 71 نفر آنها از ایالات متحده آمریکا آمده اند. این ارقام واقعا چشمگیر است در قیاس با 40 تا 80 هزار جای  خالی برای افراد ماهر و متخصص،  که خود اینها می توانند رویهم رفته تا  250 هزار محل اشتغال بوجود آورند. یکی از دلائلی که موجب شده بیلان اقتصادی مهاجران در آلمان منفی باشد نیز همین است که به متخصصان اصلا  اجازه ورود  نمی دهند.

شگفت انگیز این است که آلمان سالها با مقاومت در برابر واقعیات حاضر به پذیرفتن این نشد که سرزمین مهاجر پذیر است و امروز عملا تبدیل به عکس آن شده و از آن مهاجرت می کنند. طی سالیان گذشته بطور متوسط سالی 250 هزار نفر نزد ما می آمدند ولی از سال 2008، طبق آمار موجود، بیش از این تعداد سرزمین شاعران  و متفکران را ترک کرده اند. طبق این آمار در میان کشورهای بسیار پیشرفته صنعتی و ثروتمند  تنها آلمان و ژاپن  در این وضع قرار دارند.

نمونه ژاپن دقیقا نشان می دهد که چه کار نباید کرد: تعداد کودکانی که زنان ژاپنی به جهان  می آیند از آلمان هم کمتر است و تعداد خارجیان هم 1.7 در صد از کل جمعیت  ژاپن است. این کشور چنان با حضور خارجیان مخالف است که مخالفتش به وحشت از خارجی (Xenophobie) پهلو می زند و ژاپن در حال حاضر برای دست به سر کردن همان اندک خارجیانی هم که در آنجا هستند، به اجرای طرح ویژه ای مشغول است. ژاپن با این عمل در واقع دست به خود کشی دموگرافیک می زند. طبق پیش بینی های موجود جمعیت آن کشور که امروز 127 میلیون نفر است، در سال 2050 به 95 میلیون نفر تقلیل خواهد یافت که در عین حال میانگین سنی آنها بالاست. ممکن است وضع در آلمان تا این حد وخیم نشود ولی رویاهای "سارازین" با اندکی تغییر به همین صورت در می  آید. طبق آمار اداره آمارگیری آلمان، حتی اگر سالی 100 تا 200 هزار نفر به آلمان مهاجرت کنند، جمعیت آلمان در سال 2050  دوازده میلیون نفر کاهش خواهد یافت. این تعداد برابر است با  جمعیت  12 شهر پرجمعیت  آلمان، از برلین تا لایپزیگ، که البته محاسبه ای خوش بینانه است، زیرا آن تعداد مهاجرت فرضی در حال حاضر مطلقا صورت نمی گیرد. بدون دریافت کمک دموگرافیک از خارج، ما در میان مدت تبدیل به یک مشت آدم های سالخورده، نیامیخته با اقلیت ترک تبار خواهیم شد که خود آنها هم پس از دونسل، به سطح زاد و ولد محیط خود نزدیک می شوند.  درست است که ترک تباران  در آلمان کودکان بیشتری از بومیان.

حد متوسط سن در آلمان تا سال 2050 به سوی 60 سال رشد خواهد کرد، بیش از 15 در صد از شهروندان بالای هشتاد سال خواهند بود که یک سوم آنها  در اثر کهولت توان عقلی خود را از دست داده اند. چنین جامعه ای در موقعیتی قرار ندارد که بتواند در عرصه اقتصاد جهانی نقشی ایفا کند  و با خیال راحت می تواند واژه حفاظت از مرزها را از فرهنگ لغات خود حذف کند. زیرا تعداد همسایگان ما در آفریقا در همین مدت دو برابر می شود و به دو میلیارد نفر خواهد رسید.

بنظر می رسد که هیچ کس از خود نمی پرسد  بر شهرهای کهن و از نو آراسته، کاخ ها و قلعه های مرمت شده آلمان، اماکنی که یونسکو آنها را  میراث فرهنگی جهان شناخته و در ایالات تازه آلمان – بخش شرقی آلمان- دوباره مرمت و آباد شده اند، چه خواهد رفت. صد ها میلیارد یورو برای آباد سازی شرق به آنسو سرازیر شده است، راستی برای چه؟ برای آن که بخشی از آن هم اکنون خالی بماند و فردا باز هم  بیشتر از امروز؟ این هم روی خواهد داد، در شرق آلمان مناطقی با کاهش جمعیت روبرو خواهند شد که با فاصله زیاد بهترین زیرساخت را در آلمان  دارند، چون نوترین هستند . هم اکنون گرگ ها و سیاهگوشها جای آلمانها را گرفته اند.

سیاست مهاجر پذیری به آلمان در موقعیتی دو گانه قرار دارد. از طرفی خواستار مهاجرت نیست و از سوی دیگر نمیخواهد که بخش هائی از کشور تبدیل به بیابان شود. این سیاست برای آینده نقشه ندارد. بی نقشگی مدت هاست که بارز گشته است، بطوری که امروز حتی با ورود چند هزار متخصص خارجی، که حضورشان فوق العاده ضروری هم هست، باز مشکل حل نخواهد شد. اگر ما بخواهیم   زیرساخت ارزشمند خود را بخوبی بکار گیریم، اگر بخواهیم جوان بمانیم، تا بتوانیم در عرصه جهانی رقابت کنیم دیگر کارمان با مهاجرت پذیری سامان نمی گیرد و باید یک سیاست اساسی اسکاندهی در پیش بگیریم .

کشورهای کانادا، استرالیا و آمریکا همواره استدلالشان این بوده که: ما یک سرزمین خالی از سکنه هستیم و اگر بتوانیم انسانهای کارامد بیشتری را از خارج جلب کینم آنوقت وضع همه ما بهتر خواهد شد.

آلمان ــ امروز، و نه در چند دهه بعد ــ  نیاز یه یک برنامه وسیع مهاجر پذیری، با شرایط مناسب برای انتگراسیون دارد، مانند برنامه کانادا . چون جمعیت کاری کنونی در آلمان، به پیروی از قوانین ویژه دموگرافیک، سی در صد کاهش خواهد یافت، چون آن عده کثیری که در سالهای پر زاد و ولد گذشته متولد شده اند در سالهای آینده به سن باز نشستگی می رسند. در موقعیت  حساس کنونی تعداد اندک جوانان فعال در روند تولید آنقدر نیست که بتواند تولید ضروری برای تامین رفاه اجتماعی و بر آوردن نیاز های بخش به کهولت رسیده جامعه را تامین کند. ارتقاء سن بازنشستگی به 67 سالگی نیز فقط از شدت مسئله می کاهد ولی آنرا حل نمی کند.

در این مرحله ملت های جوان، تشنه دانش و بسرعت رشدیابنده مانند هند، چین و برزیل امتیازات تردید ناپذیر دارند. آنها بازهم عقب ماندگی خود را جبران خواهند کرد و در برخی از موارد  ما را عقب خواهند گذاشت.

در سالهای دهه شصت تعداد کودکان یک زن آلمانی از لحاظ آماری 2.5 بود که امروز به 1.4 تقلیل یافته است. در همین مدت تعداد زاد ولد یک زن چینی از 6 کودک  به 1.5 کاهش یافته است. وقتی این افراد که امروز رشد عظیم اقتصاد چین را تامین می کنند خود   به سن بازنشستگی برسند، چین با مسئله ای روبرو خواهد شد که ابعاد میلونی خواهد داشت.

کشورهائی چون چین نیاز به نیروی کار از کشورهای دیگر خواهند داشت. و وقتی که چین شروع به جلب نیروی کار جوان کند چیزی برای اروپای کهن باقی نخواهد ماند.

 
 
اشتراک در فیس بوک