جمعه شب، تصاویری دیدم از نمایشگاهی که «روز قدس» در تهران به
پا شده. دلم گرفت از این همه حقارت در هتاکی به انسانی نجیب و
شریف و دولتمردی بزرگ و خردمند که امروزه تنها امید مردم ایران
است برای حفظ انسجام ملی و پیشگیری از فروپاشی با تمامی
پیامدهای سهمگین آن.
چندی پیش در واکنش به یادداشتی اهانتآمیز علیه خود، مطلبی
کوتاه برای وبگاه «الف» ارسال کردم که بخش مربوط به میرحسین
موسوی را سانسور کردند. مطلب سانسور شده این بود:
«میرحسین موسوی را هیچگاه مراد خود ندانستهام ولی هماره
ستایشگر وی به عنوان یکی از بهترین و مخلصترین نیروهای نظام
جمهوری اسلامی ایران بوده. افسوس که اکنون وبگاه ایشان باید
فیلتر باشد و وبگاه کسانی که امام راحل چشم دیدنشان را نداشت
و از کابینه مهندس موسوی بیرون رانده شدند، و امام در وصفشان
گفت "عرضه اداره یک نانوایی را ندارند"، باید گشاده و مطلق
العنان باشد.»
چشمان خود را میگشایند، به چهره انسان زل میزنند و روز را شب
و شب را روز میخوانند. با وقاحت حرمت بزرگان دین و سیاست،
مراجع تقلید و رجال سیاسی مورد علاقه مردم، چون حجتالاسلام و
المسلمین مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی را میشکنند حتی
اگر مبغوض ایشان مرجعی محبوب در نزد مردم شهر و دیار خود چون
آیتاللهالعظمی سید علیمحمد دستغیب باشد. به جویبار زلال
تجربه و دانش یک ملت پشت میکنند و از مردابی راکد و حقیر
مینوشند. سوداگران مشکوک و مکار یا نادان و جوانان بیهوّیت و
جویای نام را برمیکشند زیرا حاضرند هر کاری را در پیشگاه قدرت
انجام دهند بی آنکه به «آخرت» یا حتی مصالح دنیوی بیندیشند.
تمامی نشانههای نفاق را، که امام برشمرده، در کارگردانان
فاجعه روز قدس شیراز دیدم. کسانی که کارنامهای آلوده در
«خیانت به اموال مسلمین» دارند اینک به هر سیاهکاری دست
میزنند تا خود را «شیرین» کنند؛ و با همان بی پروایی که امام
توصیف کرده ماجرا را واژگون جلوه میدهند.
دوستی محترم و شریف، که به تماشا رفته بود، اینگونه برایم
نوشت:
«چه شوری بود در کنار مسجد قبا. چه کسانی را دیدم. عدهای
ریختند و مسجد را تخریب کردند به اسم دفاع از ولایت. اما چه
کسانی ازحریم ولایت دفاع میکنند؟ سالها پیش همکلاسی داشتم که
خلاف بود... تصمیم گرفت به جبهه برود. رفت و در آنجا هم گند زد
و بیرونش کردند. سالها گذشت. امروز دیدم سنگ در دستانش است.
پرسیدم: فلانی تو اینجا چه میکنی؟ گفت جبهه جایش عوض شده،
حالا نوبت منه که فلانی رو از این شهر بیرون کنم. اون بسیجی
پاکی که این میخواهد از شهر بیرونش کند، جانباز هفتاد در صد
است... کسانی را دیدم در میان حملهکنندگان که چندی قبل به
عنوان متهم بازداشت بودند. چگونه میشود اراذل به این سادگی
پاک شوند
و جان نثار؟ به کجا میرویم؟ حریمها و حرمتها را چرا باید
بشکنیم؟ آیا سالها تلاش انسان وارستهای چون آیتالله دستغیب
را باید چنین قدردانی کنیم؟ مسئولین چه میکنند؟ آیا پست و
مقام و پول این قدر باارزش است؟»
فیلم حضور مردم مؤمن در مسجد قبا را نیز دیدم. به راستی دیدنی
است. جوانی پسر خردسالش را در آغوش گرفته و شبانه به مسجد قبا
شتافته بهرغم اینکه میداند کودکش را به مهلکه برده است. این
همه غیرت ستودنی است.
اگر درایتی بود صبر و نجابت آیتالله دستغیب باید مورد تکریم
قرار میگرفت؛ مرجعی که از حمایت قاطع مردم شهر و دیارش
برخوردار است ولی، بهرغم فشارها و اهانتهای فراوان از سوی
گروهی قلیل و شناخته شده، هماره به آرامش و رعایت قانون دعوت
کرده و میکند.
بازی کردن با سرنوشت یک ملّت، به باد دادن تمامی آرمانهای یک
انقلاب و دستاوردهای هشت سال دفاع مقدس، به باد دادن میراث خون
هزاران شهید، و شکستن تمامی قداستهای دین و دینمداری چرا و
با چه انگیزه و هدفی صورت میگیرد؟
|