از مصاحبه فائزه هاشمی رفسنجانی، با ماهنامه «فارين پاليسی»
آمريکا، چند پاسخ به سئوالات مربوط به جنبش سبز و آینده بحران
سیاسی حاکم بر کشور را می خوانید:
جامعه ایران، يک سال از انتخابات ۲۲ خرداد در چه شرایطی است؟
فائزه هاشمی:
نشاط، شادابی اميدواری، شور و هيجان ايام
انتخابات جای خود را به نوعی دلمردگی و افسردگی داده است. ملتی
سرکوب شده،
پر از خشم و احساس مظلوميت مردمی که خود را هر چه بيشتر با
دروغها، سوء
مديريتها، عوامفريبیها، زورگويیها، اوباشگری، ظلمها،
نابودی منابع و
ثروت ملی، از دست رفتن فرصتهای بينالمللی و تخريب بيشتر کشور
از طرف جريان
حاکم روبرو میبيند.
آيا اتفاق برگشت ناپذيری در جامعه رخ داده است؟
فکر میکنم بله، دست جريان حاکم بيشتر رو شده است، يعنی اگر تا
قبل از
انتخابات اين گونه رفتارهايی که توضيح دادم با ملاحظه و مخفی
کاری صورت
میگرفت، حالا ديگر شرم و حياها فرو ريخته و علنی تمام اين
کارهای غير
قانونی و خلاف عرف و انسانيت و دور از شأن ملت ايران را انجام
میدهند و
حتی نگران انتخاباتهای بعدی هم نيستند، بنظر میرسد که قرار
نيست ديگر
انتخاباتی واقعی در اين کشور برگزار شود.
مردم ما پس از انتخابات 22 خرداد خواستار يک بررسی دقيق در
روند
انتخابات بودند، ولی متأسفانه آنقدر رفتارهای غلط و خلاف قانون
اتفاق افتاد که
روز به روز به خواستهها و انتظارات آنها که به حق هم هست
اضافه شد، از
جمله به رأی ما کجاست؟ حالا آزادی زندانيان، جبران خسارات
قربانيان بعد از
انتخابات، مجازات مقصرين و خلافکاران، حتی رسيدگی به امور
کشورداری و
برکناری نالايقان و دروغ گويان که نابودی و تخريب مملکت را
بسيار واضح و
علنی در دستور کار خود دارند، به نحوی که يک بچه نيز متوجه
میشود اضافه شده است.
فکر میکنم اگر بی توجهی و بی اعتنايی به شرايط کشور و حقوق
مردم
ادامه يابد اين احتمال وجود دارد که خواستهای مردم به تغييرات
اساسی تر هم تبديل
شود. بد نيست که گهگاهی تاريخ را مرور کنيم و عبرت بگيريم،
منظور تاريخ
معاصر و حوادث نزديکتر است و نه دورها. بالاخره چقدر هزينه از
جيب ملت برای
بقای يک نفر که کشور را به اين شرايط بحرانی رسانده بايد
پرداخت گردد؟ و
تا کی اين شرايط که مايه خجلت هر ايرانی است بايستی ادامه
يابد؟
جنبش سبز را چگونه تعريف میکنيد؟
جنبش سبز از نظر من اکثريت مردم ايرانند که به دنبال حق ضايع
شده خود در
جريان انتخابات اخير هستند. البته همانطور که توضيح دادم به
مرور زمان و
در اثر سرکوبها خواستهای ديگری نيز به آن اضافه شد. به نظرم
هر ايرانی که
به دنبال حق، آزادی، دموکراسی و توسعه کشور است عضو اين جنبش
است.
اين جنبش يک حرکت مسالمتآميز و مدنی است. احترام به حقوق همه
حتی
مخالفين، پرهيز از ايجاد تنش و اختلاف در جنبش از طريق دنبال
کردن
اشتراکات، عدم تضعيف يکديگر و پی گيری خواستهها و جذب حداکثری
با هر روشی
که هر کسی میتواند، و کمک به يکديگر بخشی از انتظارات از اين
جنبش است.
پايان اعتراضات خيابانی، پایان جنبش سبز است؟
به نظر من پايان يافتن اعتراضات خيابانی پايان جنبش نيست،
تأثيراتی که
اين اعتراضات و عملکرد جنبش سبز در سطوح ملی و بينالمللی از
خود به جا
گذاشته همچنان ادامه دارد، که عکسالعمللهای انفعالی و حاکی
از به بن بست
رسيدن جريان حاکم، به خوبی اين تأثيرات و نتايج آن را نشان
میدهد. طبيعتاً
هر جريانی و از جمله جنبش سبز در طول حيات خود براساس شرايط
موجود دچار
تحولاتی میشود و تغييراتی در روش میيابد که خود میتواند به
عنوان يک
استراتژی تلقی گردد.
سرکوبها ممکن است به ظاهر اعتراضات عمومی را خاموش کرده باشد
ولی عمق و
شدت خشم و انزجار عمومی را افزايش داده و فکر میکنم به موقع
پاسخ لازم از
جانب مردم خود را نشان میدهد، هر چند که در طول اين يک سال
نيز اين پاسخ
ها در درجات مختلف و يا توجه به شرايط، وجود داشته است.
شما در ايام پس از انتخابات سال گذشته ۲۴ ساعت طعم زندان را
چشيديد و بعد آزاد شديد. بسيار معتقدند اگر پدرتان آيتالله
هاشمی رفسنجانی
نبود شما هم اکنون در زندان به سر میبرديد. چه حسی داريد از
اينکه جمعی
از همکاران سابقتان در مجلس و يا روزنامهها طی سال گذشته راهی
زندان شدند؟
من هم فکر میکنم که اگر دختر آقای هاشمی نبودم حتماً اين
آزادی نصيبم
نمیشد، حس بسيار بدی است که افرادی که سالها برای اين مملکت
زحمت کشيده و
خدمات داشتهاند به دليل تلاش برای گرفتن حق ضايع شده خود و
جامعه، مبارزه
با ظلم، حقيقت گويی، به اتهامات واهی و بدون حتی طی روند
قانونی زندان
باشند. و افرادی که خلافکار واقعی هستند و بيشترين ضربه را به
کشور و توسعه
آن وارد کردهاند حاکم. در حال حاضر همه چيز وارونه شده است،
ناحق حق
نمايش داده میشود، ظالم، مظلوم نمايی میکند، کسانی که نابودی
کشور و دين
را در دستور دارند، خود را خادم ملت مینامند.
بی کفايتها در رأس امور قرار گرفته و مديران و شايستهها در
زندان، و يا
اخراج و يا از کشور رفتهاند. همه اينها برای يک ايرانی که
سرسوزنی غيرت و
تعصب داشته باشد درد آور است.
برگزاری اين چنينی انتخابات رياست جمهوری دهم و عدم رسيدگی
واقعی به
اعتراضات و حوادث پس از آن مانعی جدی برای برگزاری پرشور و با
نشاط
انتخاباتهای بعدی خواهد بود، البته اگر شرايط به همين گونه
پيش برود.
آقای احمدی نژاد ابراز علاقه کرده است که با اوباما ديدار کند
کل اگر طبيب بودی، سر خود دوا نمودی. ايشان گفته است «در ديدار
با
اوباما مسايل جهان را روی ميز بگذاريم ببينيم راه حل چه کسی
بهتر است.»
ايشان ايران را به نابودی کشانده و حالا نوبت جهان شده است.
آمارهای خود
ساخته خودشان را هم که مروری بکنند متوجه میشوند که هيچ گاه
ايران در سی
سال پس از انقلاب، حتی در زمان جنگ چنين شرايط اسفباری نداشته
است، ايشان
دست روی هر چيز میگذارد نابود میکند. |