روایتی از روزهای تیرماه 78
در باب حوادث منتهی به فاجعهء کوی دانشگاه 78 و آنچه که بر
دانشجویان در روزهای پس از آن گذشت، سخن بسیار رفته. اما آنچه
که کمتر بدان پرداخته شده، حوادث روزهای 19 تا 21 تیر و بررسی
دلایل عدم توفیق دانشجویان در حصول خواسته های خود است.
حادثهء کوی دانشگاه درست در همان روزهایی رخ داد که جامعه هنوز
در شوک دوم خرداد بود و دولت اصلاحات در اوج محبوبیت. فضای آن
روزهای دانشگاه، ملتهب، سیاست زده و اصلاح طلب بود. انجمن های
اسلامی و در رأس آن دفتر تحکیم وحدت به عنوان تنها تشکل
دانشجویی اصلاح طلب و مورد وثوق دانشجویان، قوی ترین بدنهء
دانشجویی و تشکیلاتی خود را از بدو تأسیس در اختیار داشتند.
احزاب سیاسی در حال رشد و نمو بودند و روزنامه ها در آزادترین
روزهای خود پس از حوادث دههء 60.
در چنین فضایی بود که دفتر تحکیم وحدت به پشتوانهء هزاران
دانشجوی حامی خود و امیدوار به یاری دولت اصلاحات و بهره گیری
از خبر رسانی گستردهء مطبوعات بی شمار اصلاح طلب، مغرورانه،
برکناری فرمانده نیروی انتظامی را سر لوحهء خواسته های
دانشجویان قرار داد و حاکمیت را در صورت عدم تمکین، تهدید به
تحصنی بی پایان نمود.
روز جمعه 18 تیر و در میان اوج سنگ پراکنی نیروهای انتظامی و
لباس شخصی با دانشجویان، دیدن چهرهء مغموم دکتر معین که خبر از
استعفای خود می داد، حکم نخستین دلگرمی هایی را داشت که از سوی
دولت اصلاحات به دانشجویان داده می شد. مهمترین معظلی که در آن
لحظات، مانعی برای برگزاری موفقیت آمیز یک تحصن فراگیر به شمار
می رفت، تقارن این واقعه با امتحانات پایان ترم دانشگاهها بود.
معظلی که حل بی دغدغهء آن تنها از مدیریت دانشگاهی بر می آمد
که بر آمده از یک دولت اصلاح طلب باشد.
در نخستین ساعات بازگشایی دانشگاهها در روز شنبه 19 تیر و با
حضور نیروهای فعال دانشجویی بر سر جلسات امتحانی و به استناد
تیتر روزنامه های آن روز که خبر از واقعه ای دردناک در شبانگاه
17 تیر می داد، از حضور دانشجویان در جلسات امتحانی ممانعت به
عمل آمد و درست در همان لحظات خبر آمد که مدیریت دانشگاهها،
امتحانات پایان ترم را برای حداقل یک هفته به تعویق انداخته
اند.
پس از این مرحله، انجمن های اسلامی دانشجویان با تهیهء وسایل
نقلیهء عمومی مبادرت به اعزام دانشجویان از سراسر دانشگاههای
تهران به سمت سردر اصلی دانشگاه تهران نمودند و این چنین بود
که تحصن دانشجویان، رأس ساعت 11 در سردر دانشگاه تهران کلید
خورد.
تا اینجای داستان، آنچه که به چشم می آمد، همکاری کامل وزارت
علوم، وزارت بهداشت و وزارت کشور با دانشجویان و برجسته ترین
تشکل آن روزهای دانشگاهها یعنی دفتر تحکیم وحدت بود.
تحصن ظهر روز شنبه در میان شور فراوان دانشجویان و ابراز
احساسات آنان به سخنرانان برنامه و خواندن استعفا نامه های
متعدد به پایان رسید و قرار بعدی، در محل خوابگاه کوی دانشگاه
در عصر همان روز تعیین گردید.
در همان نخستین ساعات آغاز تحصن، تمامی دانشجویان دربند کوی
دانشگاه، آزاد شده و یکی از خواسته های دانشجویان، جامهء عمل
پوشید.
شنبه شب، کوی دانشگاه، شاهد هزاران تن از مردم عادی و
دانشجویانی بود که دیگر برای گرد آوردنشان نیازی به تهیهء
اتوبوس و بسیج نیرو نبود. عمدهء برنامه های شنبه شب، یک تحصن
توأم با سکوت و سخنرانی برخی از چهره های دانشجویی بود. در
همان نخستین ساعات تحصن، نوعی یکنواختی و خسته کنندگی در آن به
چشم می آمد که برگزار کنندگان برای مرتفع نمودن آن تنها به سر
دادن یک سری شعارها و برگزاری تریبون آزادهای دانشجویی بسنده
می کردند.
دستاورد عظیم روز نخست
مهمترین دستاورد نخستین روز تحصن، به رسمیت شناخته شدن تحصن،
نه تنها از سوی دولت اصلاحات که از سوی حاکمیت بود. رایزنی های
دولت اصلاحات در بالاترین سطوح حاکمیت و اصرار دانشجویان به
برگزاری تحصن سبب گشت که حاکمیت، علیرغم عدم تمکین از بسیاری
از خواسته های دانشجویان، تحصن را به عنوان یک روش اعتراض از
سوی دانشجویان، به رسمیت بشناسد.
شواهد و قرائن، نشان از تحقق تئوری فشار از پایین و چانه زنی
از بالا، به بهترین شیوهء ممکن می داد.
اهمیت این امر تا بدانجا بود که حتی در روزهای پس از خاتمهء
اعتراضات هم بازجوهای زندان اوین، هرگز هیچ یک از بازداشتیان
روزهای بعد را - که خود یکی از آنان بودم- به بهانه حضور در
تحصن شماتت نمی کردند و تنها بهانهء آنان برای بازجویی ها نا
آرامی های خیابانی بود.
نشانه های انحراف
اما از یکشنبه 20 تیر، سیر وقایع نشان داد که هدایت بزرگترین
اعتراض مدنی تاریخ نظام جمهوری اسلامی، بسیار دشوارتر از آنی
است که تصور می شد.
از یک سو از سوی برگزار کنندگان برنامه، خطر خروج دانشجویان از
محوطهء تحصن به خیابانها و تداخل آنان با نیروهایی که مبادرت
به تخریب اموال عمومی می کردند و ایجاد زمینهء سرکوب آنان، به
دانشجویان گوشزد می گردید و از سوی دیگر عده ای معتقد به بی
فایده بودن یک تحصن در یک نقطه از تهران بودند. اصرار فراوان
دفتر تحکیم وحدت به ادامه دادن یک تحصن بلند مدت و عدم توانایی
حاکمیت در سرکوب این تحصن و ایجاد یک زنجیرهء انسانی از
دانشجویان در سردر خوابگاه کوی دانشگاه، به منظور جلوگیری از
خروج دانشجویان از محوطهء کوی، خود سبب ملتهب گشتن فضای حاکم
بر تحصن گشت. از سوی دیگر، مخالفین تحصن، برای متقاعد ساختن
دانشجویان به ترک آن، کم کم شروع به سر دادن زمزمه هایی می
کردند که آن روزها برایمان چندان آشنا نبود. زمزمه هایی همچون
خیانت دفتر تحکیم وحدت، حکومتی بودن آنان، ترس اصلاح طلبان از
وقوع یک انقلاب و سازشکاری انجمن های اسلامی، دقیقا همان
شعارهایی بود که راه تقابل با آن را نیاموخته بودیم.
پر واضح بود که ترک تحصن و حضور در خیابانها، به معنای هزار
تکه کردن نیروهایی بود که در اختیارمان بود. به معنای ترک
سنگری بود که دیگر با پذیرش حاکمیت، غیر قابل تسخیر گشته بود.
به معنای رفتن در میدانی بود که دیگر در آن نه مصونیت داشتیم و
نه برتری. می دانستیم که حتی یک هفته استقامت در چنین سنگر پر
قدرتی(یعنی تحصن در مراکز دانشگاهی) که از مدیریت آن گرفته تا
حراست آن همگی همراه و همدل مایند، چه دستاوردهای گرانقدری
نصیبمان می کند. اما جوان تر از آن بودیم که نظاره گر دستهای
به هم فشردهء سیستمهای امنیتی و فرصت طلبان به ظاهر براندازی
باشیم که دست در دست یکدیگر عزم آن داشتند تا ویرانگر بزرگترین
اعتراض مدنی تاریخ انقلاب باشند.
تمام روز یک شنبه به جنگ لفظی موافقین و مخالفین تحصن در
محوطهء کوی گذشت. حضور چهره هایی چون فائزه هاشمی، هادی خامنه
ای، عبدالله نوری و بازگویی عزت الله سحابی از خاطرات دوران
مبارزات خویش، مانع از آن می شد که مخالفان تحصن، به نیت خود
که همان فرو پاشیدن تحصن بود، دست یابند.
سخنان چهره های اصلاح طلب، هر چند به سختی اما در مهار تحصن
روز یک شنبه موثر واقع شد. حتی خروج برخی از دانشجویان از
محوطهء کوی، و راهپیمایی شان در خیابانهای اطراف و بازگشت
مجددشان به کوی، ضایعهء جبران ناپذیری نصیب متحصنین نکرد.
اما روز یک شنبه، محوطهء تحصن مملو بود از حرکات مشکوک، جنگ
های زرگری، تحریکات جریانهای خارج از دانشگاه و اتفاقاتی که در
محوطهء بیرونی کوی می افتاد که هدفی جز از هم پاشیدن انسجام
متحصنین جوان، دنبال نمی کرد.
چهره های خسته و مضطرب اعضای دفتر تحکیم وحدت در انتهای روز یک
شنبه، گواهی از آن داشت که مهار این جمعیت معترض در قالب یک
تحصن طولانی مدت، بسیار دشوارتر از آن است که با برگزاری
سخنرانی و تریبون آزاد محقق گردد. حتی جلسهء آن شب شورای تهران
دفتر تحکیم وحدت در محوطهء کوی هم هیچ راه حل موثری را عاید
نکرد.
ماحصل رایزنی انجمنهای اسلامی دانشجویان در واپسین لحظات روز
یک شنبه، انتقال تحصن به دانشگاه تهران بود. این تصمیم
هوشمندانه از آن رو اتخاذ گشت که هم پاسخگوی آن پخش از
معترضینی باشد که تحصن در خوابگاه کوی دانشگاه را به دلیل دور
افتاده بودن محل آن بر نمی تابیدند و هم تداخل آن با محل
برگزاری نماز جمعه، سبب ساز تمکین حاکمیت با خواسته های
دانشجویان پیش از روز جمعه باشد.
روز گریه رهبر
صبح روز 2 شنبه، باز هم در به همان پاشنه چرخید. عده ای -عمدتا
غیر دانشجو- مخالف حضور در دانشگاه و معتقد به راهپیمایی، عده
ای معتقد به فتح بیت رهبری و صدا و سیما و روزنامهء کیهان در
یک سو بودند و در سویی دیگر، دانشجویانی بودند که دیگر صدایشان
شنیده نمی شد از بس که در اهمیت ادامهء تحصن فریاد برآورده
بودند. خیانت و سازشکاری، دو اتهامی بود که از گوشه و کنار
نصیب تحکیمی ها می شد و آستانهء تحمل آنان را لحظه به لحظه
کاهش می داد.
اتفاق مهم روز 2 شنبه، سخنان مهم رهبری بود. گریهء رهبری و
مذمت حمله گران به کوی دانشگاه و سخن گفتن از ملایمت با اهانت
کنندگان به وی، در حکم فرصتی بود که تحصن را غیر قابل سرکوب تر
می کرد. اما در همان زمان که این سخنان در فضای دانشگاه در حال
پخش بود، کسانی در گوشمان زمزمه می کردند که
:
صدای انقلاب را شنید، امانش ندهید.
گریهء رهبری نه از روی ترحم، بلکه از روی ترسی بود که ارکان
حاکمیت را به لرزه افکنده بود. اما این ترس هرگز به معنای
ایجاد زمینه سقوط حاکمیت نبود. همین عدم ارزیابی مناسب از
شرایط، گمانه زنی غلط از توان نیروی رقیب و ناتوانی در
سازماندهی نیرو های معترض، سبب شد که هیچ بهره ای از آن
سخنرانی بی نظیر نصیب دانشجویان معترض نگردد.
روز دوشنبه، روز اوج التهاب و هیجان بود. عدم کنترل بر تحصن از
سوی برگزارکنندگان آن، کاملا محسوس بود. معترضین، به تحریک عده
ای، دسته دسته از دانشگاه خارج می شدند و یکی دو خیابان آن طرف
تر، با چند تیر هوایی پراکنده می گشتند. تعداد آنهایی که به
تحصن پای بند مانده بودند، لحظه به لحظه رو به کاهش می رفت.
حتی عده ای از آنان به بهانهء بازگرداندن آنهایی که رفته
بودند، محیط دانشگاه را ترک می گفتند. هرج و مرج بیداد می کرد.
سنگر بی نظیر دانشگاه در حال از هم پاشیدگی بود و برگ برندهء
ما یعنی تحصن با دست خودمان در حال پاره شدن. رادیکالیزم کور
در حال چیرگی بود.
یک اشتباه جبران ناپذیر
در آن روزها انجمن های اسلامی از چنان تشکیلات عظیمی در
دانشگاهها برخوردار بودند که بسیاری از احزاب آن دوران از آن
بی بهره بودند. این تشکیلات عریض و طویل، هنگامی که با
پشتوانهء عظیم دانشجویی آن دوران همراه گشت، این تشکلها را به
جریانی قوی و تأثیرگذار در نخستین سالهای اصلاحات بدل کرد.
در آن لحظات نفس گیر، عاقلانه ترین تصمیم، بی توجهی به سیل
اتهامات بی اساس و فراخوانی بدنهء تشکیلاتی انجمن ها از سراسر
کشور بود. امکانات مالی و نیروی انسانی چنین امری نیز کاملا
مهیا بود.
فراخوانی چند هزار دانشجو از سراسر کشور و نظم دهی به تحصن،
ضمن بی توجهی به آنانی که قصد کشاندن آن به خیابانها و نابودی
اش را داشتند، هم نشان دهندهء اقتدار تشکیلات دانشجویی به
حاکمیت بود و هم با ادامهء تحصن اعتراضی و فشار بدنهء
دانشجویی، امکان ادامهء چانه زنی را برای امتیاز گیری بیشتر در
سطوح بالای حاکمیت فراهم می کرد.
اما 3 روز کشمکش با کسانی که به عمد یا بی غرض، صلاحیت دفتر
تحکیم را در رهبری تحصن به زیر سوال می بردند، بی آنکه
جایگزینی برایش معرفی نمایند، آن هم در شرایطی که سیستم های
اطلاعاتی-امنیتی، لحظه ای از تهدید و ارعاب آنان غفلت نورزیده
بودند، شورای مرکزی دفتر تحکیم را به سمت تصمیمی کشاند، که
معنایش تنها نابودی مطلق حرکتی بود که کم کم رو به زوال می
رفت. سرانجام فشار مضاعفی که در آن لحظات بر آن جوانان در
شورای مرکزی آن تشکیلات وارد آمد، آنان را بر آن داشت که در
برابر سیل انتقادات وارده، از رهبریت حرکت کناره گیری کنند.
پس از آنکه تصمیم شورای مرکزی تحکیم مبنی بر کناره گیری از
رهبری تحصن و واگذاری آن به یک شورای 28 نفره متشکل از 14
دانشگاه تهران (هر یک 2 نماینده) اعلام گردید، دیگر پیش بینی
آن چه که بر ماجرا رفت، کار دشواری نبود. دانشجویان به 14
نقطهء دانشگاه رفتند تا نمایندگان خود را انتخاب نمایند.
انتخاب آنان تازه ابتدای ماجرا بود.
معرفی آنان به یکدیگر، انتخاب محلی برای تشکیل جلسه برای این
شورای 28 نفره، هماهنگی مابین آنان، اعلام تعطیلی تحصن تا زمان
اعلام نظر شورای منتخب متحصنین، معضلاتی بود که پاسخگویی به
آنان نیازمند فرصتی چند روزه بود. آن هم در شرایطی که مسیر
حوادث در کسری از دقیقه رقم می خورد.
به راستی در میان آن همه آتش و دود و گاز اشک آور و جماعتی که
دیگر گوششان به کسی بدهکار نبود، دیگر چه کاری از دست این
شورای تازه تأسیس بر می آمد؟
دفتر تحکیم به عنوان یک تشکل با نفوذ در حاکمیت، از رأس اعتراض
کنار رفته بود و تحصن به نقطهء پایان خود رسیده بود.
شاید تنها وظیفهء آن شورا در آن لحظات پر خطر، تنها به پایان
بردن این ماجرا با کم هزینه ترین روش بود. اما آنچه که در سردر
دانشگاه دیده می شد باور کردنی نبود.
حضور فراوان لباس شخصی ها در سردر دانشگاه و سنگ پراکنی های بی
وقفهء آنان آن هم تنها پس از چند ساعت از سخنان رهبری، حجم
عظیم گاز اشک آور که تنفس در وسط دانشگاه را نیز غیر ممکن می
ساخت و موکتهای نماز جمعه تهران که برای غلبه بر گاز اشک آور
یکی پس از دیگری مشتعل می شد در کنار اشکهای داشجویانی متحیر
از این همه سبوعیت مردان نظام، و یک شورای 28 نفره، سرگردان در
میان آن لحظات مملو از اضطراب و هیجان.
پر واضح بود که ادارهء چنین لحظات پر تلاطمی از عهدهء شورای
منتخب متحصنین که نه از تجربهء دفتر تحکیم برخوردار بود و نه
از مصونیت آن دفتر به دلیل جایگاه تاریخی اش بهره ای داشت، بر
نمی آمد. بازداشت تنی چند از اعضای همین شورا نیز در نخستین
ساعات شکل گیری، نشان داد که این شورا، هرگز نمی تواند جایگزین
با صلابتی برای دفتر تحکیم وحدت باشد.
شامگاه دوشنبه، خیابانهای تهران مملو بود از هزاران بسیجی کابل
به دستی که در حوالی کوی دانشگاه و دیگر خیابانها تهران، عربده
کشان مبارز می طلبیدند.
روز 3 شنبه تحصن به پایان رسیده بود . خیابانهای شهر صحنه های
درگیری ها و سنگ پراکنی های پراکنده ای بود که گویا برای توجیه
یک سرکوب گسترده نیاز به انجام آن به خوبی احساس می شد.
عاملان جنایت کوی دانشگاه، برای لجن مال کردن یاد و خاطرهء 4
روز ایستادگی دانشجویان، حتی به همین حد هم بسنده نکردند.
روایت جعلی از تحصن دانشجویی، منتسب کردن آن حرکت به کسانی که
از هیچ محبوبیتی در نزد دانشجویان برخوردار نبودند و پخش
اعترافات جعلی از آنان و قهرمان سازی از کسانی که در شکل گیری
و هدایت اعتراض 18 تیر ایفاگر کمترین نقش بودند از آن جهت بود
که به زعم خود، با هدف قرار دادن اصالت و هویت آن حرکت، مانع
از بدل گشتنش به برگی از تاریخ مبارزات آزادیخوانه دانشجویان
این مرز و بوم گردند.
درسهایی از 18 تیر
کم تجربگی تشکیلات دانشجویی و عدم آمادگی آنان برای تقابل با
چنین بحرانی، مهمترین دلایل شکست جریان دانشجویی در هدایت و به
مقصد رساندن آن تحصن بود.
از سوی دیگر عدم هوشمندی بخشی از دانشجویان در تقابل با
نیروهایی که خارج از چارچوب دانشگاه به میان صفوف آنان رخنه
کرده بودند و اصالت دفتر تحکیم را به عنوان یک جریان دانشجویی،
زیر سوال می بردند، نقش مهمی در به انحراف کشیده شدن این ماجرا
داشت.
مهمترین درسی که حاکمیت از واقعهء 18 تیر گرفت، این بود که
برای پیش گیری از تکرار وقایع روزهای 19 تا 21 تیر راهی جز
خشکاندن ریشهء قویترین تشکل دانشجویی آن روزها یعنی دفتر تحکیم
نیست.
علیرغم همهء بی تجربگی هایی که دامنگر آن روزهای دفتر تحکیم
بود، اما در صورت عدم حضور آن در رأس هدایت معترضین از روز دوم
، هرگز امکان ادامهء 4 روزهء آن میسر نبود.
اما مهمترین درس 18 تیر، همان عدم موفقیت یک حرکت اعتراضی،
بدون پذیرش یک نمایندهء مقبول اکثریت است. واقعهء 18 تیر نشان
داد که مهمترین سعی مخالفان یک جریان اعتراضی، فاصله انداختن
مابین بدنهء جریان و آنهایی است که نمایندگی آنان را برعهده
دارند. واقعهء 18 تیر نشان داد که غفلت معترضین از همین
رادیکالهای نفوذی، سبب می گردد تا نوک پیکان معترضین به جای
هدف قرار دادن آنهایی که زمینه ساز شکل گیری یک اعترض گشتند به
سوی کسانی تغییر جهت دهد که در پیشاپیش معترضین در حال نبردند.
و واقعهء 18 تیر نشانمان داد که اگر راه تقابل با این
رادیکالهای نفوذی را فرا نگیریم، مهمترین معبر ورود دشمن را
نادیده گرفته ایم و پایانی به تلخی 23 تیر 78 چشم انتظار ماست.
پی نوشت: راوی این روایت، خود یکی از اعضای شورای منتخب
متحصنین کوی دانشگاه بود.
(برگرفته از وبلاگ قاضی نوشته ها در
اینجا) |