نه دستگیری و ادعای اعدام "ریگی" آغاز بود و
نه انفجار هفته گذشته در زاهدان پایان. آنچه در مرزهای شرقی
ایران می گذرد بخشی از حوادثی است که در سناریوی "موزائیکی
کردن ایران" جای دارد. در این سناریو، دو دست خارجی و داخلی
یکدیگر را یاری می کنند. بحث بر سر دست خارجی اضافه گوئی است،
اما درباره دست های داخلی هرچه گفته شود، کم گفته شده است. در
واقع نیز، توطئه های بزرگ همیشه در زمینه های مناسبی که دولت
ها و حکومت ها فراهم می کنند به اجرا گذاشته می شوند.
بنابراین، بر خلاف امثال احمدی نژاد و فرماندهان سپاه و نیروی
انتظامی که حوادث اخیر زهدان را به خارج – پاکستان و امریکا-
پاس میدهند، باید سران حاکمیت و دولت، سیاست های قومی و مذهبی
و همچنین سیاست های نظامی وانتظامی را جلوتر از امریکا و
پاکستان بر صندلی اتهام نشاند. بستر ساز حوادث زاهدان و
کردستان و خوزستان حکومت و سیاست هایش است. شناخت دست هائی در
درون حاکمیت که به اشکال و استدلال های گوناگون این سیاست ها
را جا می اندازند و در جهت سناریوی بزرگ موزائیکی کردن ایران
جلو می برند بسیار مهم تر از راه اندازی نمایش های عزاداری و
تعطیل عمومی در زاهدان و یا هر نقطه دیگر ایران است. سیاست
تفنگ و زندان و "اعدام" نیز بال دیگر این سیاست است.
از درون این سیاست ها، که کودتای 22 خرداد و
پر کردن زندان ها از معترضان و کارگزاران اصلاح طلب 3 دهه
جمهوری اسلامی بیرون آمده، هنوز باید در انتظار حوادث مهم تر
بود.
وقتی احمدی نژاد پاکستان را با انگشت اشاره
نشان میدهد و جلوتر از او، سردار کودتائی و متهم به جنایات
کهریزک "رادان" خطاب به پاکستان می گوید ظرفیت تحمل ما به
پایان رسیده و وزیر دفاع، و سرتیپ نجار وزیر کشور دولت نظامی
نیز به همینگونه سخن می گویند و لابد چند روز دیگر علی خامنه
ای هم حرف های آنها را تکرار می کند، آنگاه باید هم نگران
حوادث بعدی بود. کافی است ورود نیروی نظامی ایران به خاک
پاکستان، به دلیل و یا بهانه سرکوب جندالله و دستگیری عوامل
ترور زاهدان کلید بخورد، تا گام بلند درجهت سناریوی خارجی برای
موزائیکی کردن ایران بسوی هدف برداشته شود.
می توان فرض کرد:
سپاه وارد خاک پاکستان می شود. امریکا و
پاکستان القاعده و طالبان سنی مذهب را برای مقابله با آنها پیش
می اندازند و خود عقب می ایستند.
کدام نتایج بدست می آید:
1- القاعده و طالبان نیروی خود را به جای
مقابله با دولت پاکستان و حتی دولت افغانستان، روی مقابله با
ایران متمرکز می کنند.
2- جنگ نیازمند سلاح است. نه تفنگ و فشنگ.
بلکه موشک و توپخانه و ضد هوائی. اینها ابزاری است که بسرعت
ارتش پاکستان و امریکا از طریق پایگاه های نظامی خود در
"کواتر" و "گواتر" در پاکستان که بسیار هم به منطقه جنگی نزدیک
است، در اختیار آنها می گذارند.
3- جنگ مذهبی و قومی در شرق ایران آغاز می شود
و هدایت کننده و تامین کننده اصلی سلاح نیز امریکا و پاکستان
است، اما این هر دو به ظاهر خود را کنار کشیده و القاعده و
طالبان را پیش انداخته اند.
4- هم القاعده و هم طالبان فشار روی افغانستان
و پاکستان را کم کرده و بجای مقابله، مناسبات نظامی و سیاسی را
با امریکا و دولت پاکستان تقویت می کنند.
5- دراین میان، ایران متهم به تجاوز به خاک
پاکستان است و شورای امنیت سازمان ملل نیز می تواند علیه این
تجاوز بسیج شود.
6- جنگ گسترش یافته و بتدریج مناطق عرب نشین
بندرعباس و خوزستان را شامل می شود. دلارهای نفتی عربستان و
شیخ نشین ها در خدمت این حادثه است.
7- ادامه این جنگ می تواند بهانه ای شود برای
بمباران ایران و سپس آغاز جنگ در کردستان و...
اینها فرضیات است، اما همین فرضیات می تواند
بر بستر سیاست های مشکوک حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی تحقق
یابد. نه ارگان هائی که می توانند و باید جلوی این سیاست ها را
بگیرند، اما حاکمیت آنها را از هویت ساقط کرده- نظیر مجلس شورا
و یا مجلس خبرگان و ...- توان بازدارندگی این سیاست ها را
دارند و نه مردم در جریان تصمیم گیری ها قرار دارند. بنابراین،
در عرض یکشب می تواند تصمیمی به اجرا گذاشته شود که نتایج آن؛
می تواند فرضیاتی باشد که در بالا به آن ها اشاره شد. مگر صدام
حسین وقتی به کویت حمله کرد، همینگونه به چاله نیفتاد؟ و زمینه
ساز اشغال عراق نشد؟ |