خبرگزاری سپاه
"فارس" با علی اکبر پرورش گفتگو و روز گذشته این گفتگو را
منتشر کرد. البته بی آنکه به سوابق واقعی پرورش اشاره کند.
سوابقی که همین مراجعه به وی برای مصاحبه برخاسته از آنست. بی
شک نسل جدید – حتی در صفوف بسیج و سپاه- از این سوابق اطلاع
ندارند و به همین دلیل هم خبرگزاری فارس سانسور را مراعات کرده
است.
علی اکبر پرورش
از کادرهای مهم انجمن حجتیه است که وقتی انقلاب شد در رهبری
این انجمن قرار نداشت و سوابقش نیز زیاد معلوم نبود. به همین
دلیل عضو کابینه موسوی و دراین کابینه وزیر آموزش و پرورش شد.
برخی دستکاری ها در کتاب های درسی با نگرش حجتیه – نظیر نگرش
هائی که امروز احمدی نژاد و مصباح یزدی دارند- آغازگر اختلاف
با او شد. همانطور که خودش دراین مصاحبه گفته، در کابینه یک
فراکسیون دست راستی توانست درست کند علیه نظرات اقتصادی دولت
موسوی که در آن امثال عسگراولادی وزیر بازرگانی نیز حضور
داشتند. این فراکسیون مرکب از 7 وزیر بود. کارشکنی های پرورش
در امور جنگ و پشت جبهه بالا گرفت و آشکار شد که این کارشکنی
ها که روزنامه رسالت بعدها به سرپرستی مرتضی نبوی و زعامت آیت
الله آذری قمی پرچمدار آن شد، باعث شد که بالاخره آقای خمینی
فرمان اخراج وابستگان درجه اول حجتیه از کابینه و حتی پست های
مهم حکومتی را صادر کند. همان پست هائی که امروز همه آنها را
اشغال کرده اند. علی اکبر پرورش از کابینه رفت اما از حکومت
نرفت. وارد مجلس شد و سپس برای مدتی قائم مقام موتلفه اسلامی
شد و کشاکش ادامه یافت. وی سپس در اصفهان مستقر شد و تقریبا
تمام حوادثی که در اصفهان علیه اصلاحات، علیه آیت الله طاهری و
رشد شبکه های مافیائی حجتیه در این شهر شاهد بوده ایم، یک سر
آن به پرورش وصل بوده است. حتی ردپا ها و نشانه ها حاکی از
آنست که پرورش اکنون در بالاترین مقام در لژ حجتیه قرار دارد و
همین قدرت و موقعیت است که به وی امکان میدهد زانو به زانوی
علی خامنه ای نشسته و محرمانه ترین سخنان را با هم رد و بدل
کنند.
ما از مصاحبه
خبرگزاری فارس که با سئوالات هدایت شده و مشروح- که خود نوعی
اظهار نظر علیه موسوی و جنبش سبز است- انجام شده، چند نکته مهم
خبری آن را استخراج کرده ایم و با مقدمه بالا منتشر می کنیم.
مشروح این مصاحبه را می توانید در خبرگزاری فارس بخوانید.
«آقای موسوی در نوشتن آدم توانا و خوش قلمی
بود. همین باعث شد كه در
زمان
تشكیل دفتر حزب، مرحوم شهید بهشتی به
ایشان بها داد و به نوعی حمایت
های شهید بهشتی بود كه باعث شد ایشان
مدارج ترقی در حزب جمهوری اسلامی و
نظام را به سرعت طی كند. از ابتدای
تاسیس روزنامه جمهوری اسلامی كه آقای
موسوی سردبیر آن بود، آقای بهشتی خیلی
ایشان را تشویق میكرد. ایشان هم از
نویسنده های خوب جمهوری اسلامی بود.
با توجه به تجربه ام می توانم بگویم
این است كه آقای موسوی خصوصیات خوبی هم
داشت. مثلا اهل هیچ گونه
سوءاستفاده مالی و پول خوردن و ...
نبود. ما شاهد بودیم میدیدیم كه خودش
را به سمت جریانات مالی نمی كشید..
در آن زمان دو دیدگاه در دولت وجود داشت كه ما
در این باره نامه ای
خدمت حضرت امام(ره) نوشتیم و هفت نفر از وزرا
هم امضا كردند. تفكر اقتصادی
این عده این بود كه نظام جمهوری اسلامی
می خواهد دولت را مردمی كند. اما در
مقابل یك گروهی در دولت می گفتند كه ما
معتقدیم مردم باید دولتی شوند كه
شخصیت های شاخصشان میرحسین موسوی و
بهزاد نبوی بودند. این مجموعه میگفتند
كه مردم باید دولتی بشوند و بیایند به
سمت دولت. آنها كوپنیزم را تبلیغ می
كردند. اعضای مخالف كابینه در مقابل
میگفتند نه دولت باید مردمی بشود و
لذا هفت نفر نامه ای با همین مضمون
انتقادی خدمت امام ارسال كردند.
آقای ولایتی بود، آقای توكلی بود، آقای رفیق
دوست، آقای عسگر اولادی،
آقای ناطق نوری
و آقای مرتضی نبوی. هفت- هشت نفری
بودیم كه این دیدگاه را
داشتیم. لذا نامه نوشتیم خدمت حضرت
امام و تقاضا هم كردیم كه اگر شما
میدانید كه این اختلاف نظر ممكن است
به مخاصمه و درگیری بیشتر بكشد ما
آماده ایم كه كنار برویم. و بعد هم
نوشتیم كه نظرتان هر چه هست بفرمایید ما
آماده ایم كه خدای ناكرده برای این كه
مشكلی سر راه دولت ایجاد نشود، یا
اگر این تفكر ما را غلط میدانید ما
حاضریم بدون سروصدا و مشكل كنار برویم.
امام به این نامه جواب ندادند. اما
امام با آن
ظرافت و بینش خودشان توجه داشتند كه نه این ها
را میشود كوبید و محكومشان
كرد و نه آنها را میشود محكوم كرد.
این بود كه جواب ندادند و امام از
كنار قضیه رد شدند و ما هم تصمیم
گرفتیم از دولت كنار برویم و دست دولت را
باز بگذاریم.
آقای موسوی نخست وزیری بود كه از نظر قانون
اساسی قدرتش زیادتر
از رئیسجمهوری بود. بر اساس قانون اساسی قدیم
قدرت اجرایی كامل دست آقای
موسوی بود و آقای خامنه ای هم در
جایگاه ریاست جمهوری ای بود كه طبق قانون
اساسی بایست آرام برود و آرام بیاید و
كاری به كار كسی نداشته باشد.
بنده یكبار خودم دیدم كه روزی
رئیسجمهوری (پرورش اصل مسئله را نمی گوید. این که: پس از خطبه
نماز جمعه ای که در آن درباره حکم حکومتی آقای خمینی به نفع
موسوی و نظرات اقتصادی دولت او موضع گیری منفی کرد و آقای
خمینی نیز خطاب به او گفت:"شما معنای ولایت را نفهمیده ای
و..." خامنه ای مغضوب واقع شد. او بعد از این ماجرا به مجلس
رفت و این برخورد مجلس با او به این دلیل بود.) وارد مجلس شد و
تعداد كمی از
نماینده ها به احترام ایشان بلند شدند، آقای
هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس هم
كه رئیس جلسه بود احترام نگذاشت. این
برخوردها تقریباً آغاز فتنه است.
من در مورد آقای هاشمی همان تعبیری را كه خود
آقا برای بنده در مورد
ایشان داشتند، قائلم. آقا همین اخیرا
به بنده گفتند كه آقای هاشمی
آدم
فهمیده ای است و باید نگهش داشت و مراقبش بود و از او استفاده
كرد. آقای
هاشمی از دوستان قدیمی من و مورد احترام من
است. خیلی هم خوب قضایا را
میفهمد اما ما اطرافیانشان را
میشناسیم. این حرف بنده هم هست آقای هاشمی
آدم خوش فهم و خوش دركی است اما
اطرافیانش را ما از نزدیك دیده ایم
دیدگاه من این است كه جمع شدن این فتنه بیشتر
از همه عنایت امام
زمان(عج) بود. به حضرت آقا هم
گفتم كه من معتقدم كه فتنه
قبل از نماز جمعه
شما بیداد كرد. صحبتهای شما هم خیلی خوب بود،
ما حرف های شما را شنیدیم و
احترام هم قائل هستیم، اما صحبتهای
پایانی شما با حضرت صاحب الزمان(عج) ،
این چهار پنج دقیقه گل حرف های شما
بود. این چهار پنج دقیقه آخر كه شما
برای امام زمان اشك ریختید، فتنه را
خاموش كرد. آقا هم حرف بنده را تایید
كردند و گفتند كه بله این اعتقاد درستی
است.
بعد از ماجراهای خرداد و تیر به طور خصوصی
خدمت حضرت آقا رسیدم و بعضی
از مسائلی را كه بود به طور مفصل عرض
كردم. حتی مسئول دفتر ایشان آمد و
اعلام كرد كه وقت گذشته است، اما بحث
ادامه پیدا كرد. بحث اولش بحث روحی و
اخلاقی بود كه ایشان به بنده خیلی محبت
فرمودند. بعد هم در مورد آقای هاشمی
صحبت كردم و آن حرف آقای هاشمی را كه
گفته بود كه آقا اصلح وانسب وابلغ
هستند را یادآوری كردم. آقا فرمودند كه
شما این را بدانید كه هفته قبل خود
آقای هاشمی عین همین جمله را اینجا
گفت. من هم گفتم كه نیازی به این حرف ها
ندارم هرچند كه این ها لطف دوستان است.
ایشان در همان جلسه فرمودند كه
آقای هاشمی آدم بزرگی است و احترام
ایشان باید حفظ شود.» |