آیت الله خمینی در حلقه یاران نزدیکش، وقتی درباره سرنوشت
انقلاب و رهبری پس از درگذشت وی، مورد سئوال قرار می گیرد،
تعدادی از حاضرین از جمله خامنه ای را دارای صلاحیت برای
جانشینی معرفی می کند. اما نکته ناگفته این که خامنه ای انتخاب
سوم آقای خمینی بود نه اولین!
پس از رهبر شدن، رسانه ها از انتشار فیلمها و عکسهای دوران
ریاست جمهوری خامنه ای به رهبری منع شدند تا بینندگان در مقام
مقایسه برنیایند و متوجه تفاوت های فاحش اشرافیت دوران ریاست
جمهوری وی و دوران صحنه سازی "ساده زیستی" وی نشوند. در همین
دوران تمام ساختمانها و تاسیسات اطراف «مجموعه پاستور» با
هزینه ی گزاف و با توصیه شخصی او مبنی بر «جلب رضای مالکین به
هر نحو!» خریداری و کلیه خیابانها و فرعی های اطراف مجموعه
پاستور مسدود گردید و در حلقه حفاظتی بیت معظم قرار گرفت.
محافظین تنومند و تن پرور یا همان نیروهای ویژه پاسدار ولایت،
هرکدام با هزینه بیت رهبری مجموعه ای با عنوان «هیات رزمندگان
اسلام» را در نقاط متعدد کشور به راه انداختند و با هزینه بیت
المال، جوانان چفیه به گردن جنگ ندیده را به یمن قیمه پلو و
حواله موتور و موبایل و اتوموبیل قسطی دور خود جمع کردند
وهمچنین در مناسبت های مختلف، سینه زنی بیت معظم را رونق
دادند. اطلاعیه های این هیاتها نیز به رغم تعرفه های سرسام آور
تبلیغات در صدا و سیما، به صورت رایگان پخش گردید. همین ها
بودند که در دو دهه گذشته با برخورداری از امکانات ویژه اعطایی
از سوی رهبر معظم، با شعار «حیدر حیدر» در کلیه غائله آفرینی
ها تحت عنوان لباس شخصی ایفای وظیفه کردند و پس از ختم غائله
پاداشهای کلان نیز دریافت نمودند و یا دست کم با معرفی به
دانشگاه های امام حسین و امام صادق و دریافت مدارک بی اساس،
خود را به دستگاه های اجرایی تحمیل کردند.
نظر به تعلقات ویژه دیرینه خامنه ای به فرهنگ فیلم های فارسی و
هنرپیشگان کلاه مخملی، موضوع اراذل و اوباش همواره ذهن آقا را
به خود مشغول کرده بود. خامنه ای البته فکر جابجایی قدرت پس
از رحلت ملکوتی خویش را هم کرده بود. مقرر گردید «مجتبی خامنه
ای» مجتهد خودخوانده، جانشین بلافصل شود و پیکر معظم له پس از
دفن در جمکران، بسان معبد بودا هزاران سال بر امت خداجو
نورافشانی و حکومت کند. به همین منظور طرح از «حرم تا حرم» را
علم کردند. با خرید ده ها هکتار زمین در اطراف ده سابقا متروکه
جمکران و تخصیص صدها میلیارد تومان بودجه به افراد خاصی نظیر
مصباح یزدی به بهانه تاسیس مدرسه و حوزه علمیه مقدمات ایجاد
امامزاده در جمکران فراهم گردید.
از سوی دیگر وظیفه اسطوره سازی از شخصیت آقا از طریق خواب دیدن
و نقل و قول آن خوابها در محافل سینه زنی و حتی برنامه های
رسمی رسانه ها به عهده خزعلی، پناهیان، منصور ارضی، حدادیان و
سایر مداحان و واعظان گوش به فرمان قرار گرفت. همچنین برای سید
علی خامنه ای در منطقه جنگی جنوب قدمگاه برپا کردند و جماعتی
را پول دادند و یا فریفتند تا پس از خاتمه مراسم در حسینیه
اعظم، به صورت سینه خیز خود را به محل جلوس معظم له برسانند و
آن جا را ببوسند و چشمان خود را با آن تبرک کنند. در همین
راستا، چفیه و آب دهان آقا معجزه آفرید و با نمایش های رسمی و
غیررسمی متعلقات آقا شفابخش گردید.
مقدمه- هنگامی که آقای خامنه ای در سخنرانی های پیش از
انتخابات، در لفافه از احمدی نژاد حمایت کرد و هنگامی که در
فردای کودتای 22 خرداد باز هم بر انتخابات و شخص احمدی نژاد
صحه گذاشت، بسیاری احساس کردند که خوش باوری هایشان درباره «بی
طرفی خامنه ای» بیهوده بوده است. در 29 و 30 خرداد و روزهای
بعد از آن و نیز در جریان کشتار مردم بی دفاع در راهپیمایی های
مسالمت آمیز، تجاوزات و شکنجه ها در زندان، بدرفتاری با
خانواده زندانیان، ضرب و شتم مردم بی دفاع در خیابان ها و وحشی
گری های ماموران حکومتی، این خوش باوری جایش را به این باور
داد که خامنه ای نه تنها نقش «ناظر ساکت» را بازی نمی کند،
بلکه او عامل اصلی بسیاری از این وقایع است.
گردآورندگان این یادداشت بر این باورند که هرچند معضلات سیاسی
ایران، ریشه های عمیق تاریخی دارند و با رفتن یکی و آمدن
دیگری، نباید توقع حل یک شبه آنها را داشت، اما این باور وجود
دارد که «شخصیت» و «منش» علی خامنه ای و به تبع آن رفتارها و
تصمیم های سیاسی وی در بیست سال اخیر، نقشی «بسیار مهم» در شکل
گیری شرایط کنونی دارد. از این رو یکی از راه های شناخت شرایط
کنونی، راه جستن به ویژگی های شخصیتی علی خامنه ای و همچنین
واکاوی برخی از وقایع تاریخی بیست سال گذشته است که بعضا به
فراموشی سپرده شده اند. این یادداشت حکم تکه های پازلی را
دارند که – اگرچه ناتمام – اما هر کدام وجهی شناسایی شده از
شخصیت خامنه ای را تشکیل می دهند که امید است بتوان با در کنار
یکدیگر قرار دادن آن راهی به شناخت وی پیدا نمود.
درباره اینکه خامنه ای در محله فقیرنشین «کوی طلاب» مشهد به
دنیا آمده سخن گفته شده است. او بر خلاف سنت سخت گیر و بسته
روحانیت مشهد، از دوران طلبگی مجذوب روشنفکران بود. کتاب های
شعر، رمان و بعضا سیاسی را بر درس و بحث طلبگی ترجیح، می داد.
بذله گو و حراف بود و محافل دوستان را گرم می کرد.
وی در حالی که به کسوت روحانیت درآمده بود به دلیل نشست و
برخاستش با روشنفکران و بر خلاف سنت آن روزگار، جز در مراسم
رسمی لباس روحانیت به تن نمی کرد، آثار این «رفتارهای دوگانه»
را در سالهای بعدی زندگی وی به خوبی می توان مشاهده نمود.
خامنه ای در فضای سنتی و متحجر حوزه علمیه مشهد، اولین روحانی
با موهای بلند بود که ادکلن می زد و پیپ می کشید و ساعت مچی
بدست داشت. در حالی که روحانیون سنتی تاکید سخت گیرانه ای بر
عدم عدول طلاب جوان از ظاهر روحانیت داشتند. خامنه ای به سبک
خاخام های یهودی و کشیش های مسیحی بجای قبای یقه باز، لباده می
پوشید و هیچگاه نعلین و شلوار سنتی روحانیون را بتن نمی کرد و
خلاصه در یک کلام «آخوند ژیگول» به شمار می رفت !
از لحاظ پایه های معرفتی باید گفت که خامنه ای به رغم تظاهر به
فلسفه خوانی، در این زمینه بهره ای نداشت. در مطالعات سیاسی
فردی «میانمایه» بود. بیشتر به جمع کردن کتاب و گفتگو درباره
آن شهره بود و به قول معروف «کتاب باز» بود تا «کتابخوان». وی
درس حوزه را هم جدی نگرفت و بجایی نرسید که البته ربطی هم به
مبارزات سیاسی ندارد، چرا که بسیاری از مبارزانی که امروزه چون
او هفتاد سالگی را پشت سر گذاشته اند، از پشتوانه محکم و قابل
استناد علمی برخوردارند، اما به راستی خامنه ای در دروس حوزوی
چه سابقه قابل استنادی دارد؟ اساتیدش چه کسانی بودند؟ او که بر
جایگاه مرجعیت تکیه زده تا پیش از آن چه شاگردان مبرزی داشته
است و اجتهاد وی از کجا محرز گردید؟ این ها سئوالاتی بسیار جدی
و مهم اند که مخالفت های مراجع قم و تمکین نکردن آنها از خامنه
ای در بحران اخیر را باید در این ابهامات جست!
اما با این حال کسی شک ندارد که علی خامنه ای سخنران خوبی است.
او با صدای گرم و رسا و با تسلط نسبی بر عربی برای جوانان نهج
البلاغه می گفت. در فضای آن روز مشهد بیشتر به دلیل حشر و نشر
با شریعتی ها او را می شناختند اما در حوزه های علمیه شناخته
شده نبود. دو دوست شناخته شده خامنه ای در این دوران،
عبدالرسول و عبدالرضا حجازی دو طلبه خوش سیما و ژیگول خراسانی
بودند که یکی پس از انقلاب بر اثر سرطان درگذشت و دیگری در
روزهای اول نهضت به طرز مشکوکی از صحنه گیتی محو شد.
خامنه ای با آغاز نهضت آیت الله خمینی مانند بسیاری از طلاب
جوان
به مبارزات پیوست
و چندماهی نیز در زندان بود و همچنین مدتی را به تبعید
گذرانید. پس از پیروزی انقلاب پست مهمی نداشت تا اینکه به
واسطه دوستی با «اکبر هاشمی رفسنجانی» به حلقه قدرت نزدیک شد و
به عنوان نماینده آیت الله خمینی در وزارت دفاع منصوب گردید.
خامنه ای در بعضی از جلسات مهم با توصیه آیت الله بهشتی و
هاشمی رفسنجانی شرکت می کرد.
در جایگاه نماینده آیت الله خمینی در وزارت دفاع بود که خامنه
ای سخت مجذوب دیسیلین نظامی گشت. او از سان و رژه و کلا مراسم
نظامی لذت می برد و هیچگاه این مراسم را از دست نمی داد. از
اینکه عصازنان از صفوف منظم نظامیان سان ببیند و چون یک «رهبر
فرهمند» از او استقبال شود حظی وافر می برد.
خامنه ای به عنوان کسی که اکنون به حلقه قدرت نزدیک شده بود و
جایگاهی شناخته شده در بلاغت داشت، از سوی آیت الله خمینی به
عنوان امام جمعه تهران منصوب شد. این انتصاب اما چندان بی
حاشیه نبود! «شیخ علی تهرانی» یکی از یاران نزدیک آیت الله
خمینی و کسی که بیشترین زندانها و شکنجه های پیش از انقلاب را
تحمل کرده بود از این انتخاب به شدت برآشفت. شیخ علی تهرانی که
شوهر خواهر خامنه ای نیز بود و با گپ و گعده های پیش از انقلاب
خامنه ای با روشنفکران و نیز عدم التزام او به زی روحانیت آشنا
بود این انتخاب آیت الله را برنتابید و با حضور در محافل
تهران، با فریاد مدعی گردید "سید علی دین ندارد !".ولی صدایش
در میان هیاهوها شنیده نشد و آن را به حساب حسادت، رقابتهای
خانوادگی و نیز مخالفت با آیت الله خمینی گذاشتند. شیخ بینوا
نیز عنان از کف بداد و سرانجام سر از عراق در آورد و با
مجاهدین خلق هم آوا شد.
علی خامنه ای، پس از ترور محمد علی رجایی، به عنوان «رییس
جمهور» برگزیده شد. گرچه تا پیش از ترور رجایی همچنان فضای
ساده زیستی در میان دولتمردان حاکم بود اما با ورود خامنه ای
به دستگاه اجرایی، «تشریفات» که تا پیش از آن در فضای انقلابی
اداره کشور جایی نداشت، تدریجا باب گردید. خامنه ای لیموزینهای
شاه را سوار می شد و در کاخ مرمر از مراجعین با تشریفات خاص
پذیرایی می کرد. همچنین در مسافرتهای خارجی از استقبال رسمی
مقامات – که امری عادی است - ذوق زده می شد و بر خلاف معمول به
تعریف و تمجید رسمی از مقامات خارجی و کشورهای میزبان می
پرداخت. این رفتار خامنه ای بیانگر نوع نگاه او به جایگاه
ریاست جمهوری درآن روزها بود. وی علیرغم تشریفاتی بودن مقام
ریاست جمهوری در آن زمان خود را جانشین رهبری می دانست. این
نگاه فراقانونی و تمایل شدید به موازی سازی، ریشه بسیاری از
گرفتاری هایی بود که در سالهای رهبری او گریبانگیر ایران
گردید. خامنه ای بر این اساس به دخالت های ناروا در امور
اجرایی و عزل و نصب مدیران می پرداخت. این موضوع بارها به
اختلاف جدی او با دیگران به خصوص «میرحسین موسوی» نخست وزیر و
رجوع به داوری آیت الله خمینی انجامید و طرفه آنکه سیدعلی در
همه این داوری ها طرف شکست خورده بود!
خامنه ای در دوران حیات آیت الله خمینی بارها مورد عتاب و خطاب
علنی و آشکار او قرار گرفته بود که سه مورد آن رسانه ای گردید:
«برداشت خود ساخته خامنه ای از فتوای آیت الله درباره ارتداد
رشدی»، «مخالفت ضمنی خامنه ای با ولایت مطلقه فقیه که با واکنش
شدید آیت الله خمینی مواجه شد» و «جدال بر سر نخست وزیری مجدد
میرحسین موسوی که با دخالت آقای خمینی به نفع موسوی پایان
یافت!». او خاطرات تلخی از کم محلی ها، عدم امکان «ملاقات
دلبخواهی و بی موقع» با آیت الله خمینی و ساعتها انتظار بی
حاصل در پشت گیتهای جماران داشت و توپ و تشرهای پنهان و آشکار
آیت الله، هرگز فراموشش نشد. او در جایی گفته بود «خون دلی که
خمینی و اطرافیانش به او داده اند را هرگز فراموش نخواهد کرد»
!
حجتیه
نکته جالب دیگری که شاید کمترکسی از آن مطلع باشد این که خامنه
ای از همان ابتدای ورود به قدرت، حلقه ای از موسسین «انجمن
حجتیه» همچون «پرورش» و «مادرشاهی» و نیز برخی از مداحان را
گرد خویش جمع کرد. از این رو نباید تعجب کرد که حجتیه ای های
دیروز که آیت الله خمینی در دشمنی با آنها شهره بود و با حملات
لفظی خود بر آنها می تاخت، در سالهای بعد تدریجا در همه ارکان
قدرت ریشه دواندند !
پس از درگذشت آیت الله خمینی، کمتر کسی فکر می کرد که سید علی
خامنه ای که نه جزو خط امامی ها بود و نه جایگاه حوزوی داشت به
رهبری انتخاب گردد. واقعیتی که بسیاری آن را فراموش کرده اند
(و یا دوست ندارند به یاد بیاورند) این که سیدعلی خامنه ای در
نخستین انتخابات خبرگان به دلیل «عدم احراز اجتهاد» از صحنه
رقابت کنار گذاشته شده بود! اما به فاصله چندسال جایگاه
«رهبری»،«اجتهاد» و «مرجعیت» را یکجا به دست آورد! شکی نیست که
اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخاب او به عنوان رهبر (نه مجتهد و
یا مرجع) نقشی اساسی داشت. پس از فوت آیت الله خمینی این هاشمی
بود که با رایزنی گسترده در محافل روحانی و سیاسی و القای
«شرایط اضطراری و خطرناک بودن خلا رهبری»، مجلس خبرگان را مجاب
کرد که در یک فضای غیرمعمول و با اما و اگرهای فراوان و علیرغم
مخالفت دوستان فعلی خامنه ای در جامعه مدرسین (مانند آیت الله
یزدی!) او را به رهبری انتخاب کنند.
سئوال مهم این است که هاشمی از چه شرایط اضطراری ای نگران بود؟
بی تردید نگرانی از بابت تهدیدهای داخلی و خارجی در این تصمیم
عجولانه تاثیرگذار بوده است اما یکی از اصلی ترین نگرانی یاران
نزدیک آیت الله خمینی، این بود که فردی به عنوان رهبر انتخاب
گردد که با «خط امام» زاویه ایجاد نماید. گزینه های جدی
جایگزینی آیت الله خمینی عبارت بودند از: مرحوم آیت الله
گلپایگانی (مرجع تقلید) و مرحوم آیت الله مشکینی. هاشمی
رفسنجانی به دلیل نگرانی از «انقلابی و در خط امام نبودن آیت
الله گلپایگانی و حلقه اطرافشان» و نیز احساس خطر کردن از
رویکردهای امنیتی و اطلاعاتی «ری شهری» (داماد مشکینی)، شرایط
را برای یک انتخاب «از سر اضطرار» فراهم کرد و بدین وسیله
سیدعلی خامنه ای در جایگاه آیت الله خمینی نشست تا شرایط ملتهب
پس از درگذشت آیت الله خمینی به سوی آرامش برود.
بازخوانی روایتی که آن روزها برای برطرف کردن تردیدها درباره
«صلاحیت خامنه ای برای رهبری» مطرح می گردید خالی از لطف نیست.
آیت الله خمینی در حلقه یاران نزدیکش، وقتی درباره سرنوشت
انقلاب و رهبری پس از درگذشت وی، مورد سئوال قرار می گیرد،
تعدادی از حاضرین از جمله خامنه ای را دارای صلاحیت برای
جانشینی معرفی می کند. اما نکته ناگفته این که خامنه ای
انتخاب سوم آقای خمینی بود نه
اولین !
اما پس از انتخاب خامنه ای به عنوان رهبر، وضعیت او دگرگون شد.
در اولین روز انتخاب او به رهبری، وی با چهره ای جدید در
تلویزیون ظاهر گشت: به جای لباده، قبا پوشیده و زلف خود را زیر
عمامه پنهان کرده بود. بر خلاف گذشته ساعت مچی در دست نداشت و
اثری از مبلمان های فاخر و تشریفات در اطرافش نبود و بر روی
تشکچه ای می نشست و سخن می گفت. از همین جا بود که صدا و سیما
تلاش برای جا انداختن «درجه فقاهت» وی را آغاز نمود و نکته
جالب اینکه «رسانه ها از انتشار فیلمها و عکسهای
دوران ریاست جمهوری خامنه ای
به رهبری منع شدند تا بینندگان در مقام مقایسه برنیایند و
متوجه تفاوتهای فاحش نشوند»
!
هنوز چندی نگذشته بود که به رسم علمای بزرگ، عمامه آقا نیز
بزرگتر و محاسنش بلندتر و آراسته تر گردید. به ناگاه سید علی
خامنه ای که به قول آن عالم بزرگ "اگر وارد دریای علم می شد
گوشه لباده اش نیز خیس نمی گشت" پا به دنیای مرجعیت گذاشت و از
طریق رسانه های گوش به فرمان، خود را «ولی امر مسلمین جهان»
نامید.
خامنه ای در حالی که به لحاظ سنی و سوابق انقلابی جزو «یاران
امام» شناخته می شد، اما رویه ای متفاوت در برخورد با یاران
گذشته آغاز کرد. وی که همچنان داغ عتاب و خطاب های آیت الله
خمینی را بر روح و روان داشت خیمه رهبری جدید را با کمک
مطرودین و زخم خوردگان از آیت الله برپا نمود.
بر این اساس بود که تشکیلاتی نو و سازمانی جدید ضرورت می یافت.
جلب حمایت محافل سنتی و ذینفوذ روحانیت بخصوص «مرتجعین حاشیه
نشین» در اولویت قرار گرفت. خامنه ای با هدف تثبیت جایگاه
رهبری و فقاهتش، برای ایشان مقرری و ماهیانه کلان در قالب مصرف
شهریه و نظایر آن وضع کرد و تیول برخی را نیز برسمیت شناخت و
گرد حساب و کتاب آنها نچرخید بلکه محدوده عملیاتی آنان را نیز
در صرف هزینه گسترش داد. دانشگاه امام صادق، دانشگاه حدیث،
موسسه امیرالمومنین، موسسه امام خمینی و ده ها سازمان و موسسه
تجاری با تابلوی مذهبی به مدیریت، مهدوی کنی، ری شهری، مصباح
یزدی، مکارم شیرازی و... از جمله این امتیازات بودند. خامنه ای
که در پی منابع جدیدی برای تایید مشروعیتش بود حتی ابایی نداشت
تا بعضی از کارخانجات مهم و موسسات تولیدی را به عنوان باج به
مخالفین دیروزی اش برای حق السکوت عطا کند. لاستیک دنا، معادن
با ارزش سنگ و نظایر آن به اشخاصی همچون محمد یزدی و کاشانی
واگذار شدند.
از سوی دیگر تشکیلاتی عظیم از پنهانکاری و ظاهرسازی و همچنین
ایجاد گارد حفاظتی گسترده از افراد تنومند با تمام امکانات در
دستور کار قرار گرفت. تمام ساختمانها و تاسیسات اطراف «مجموعه
پاستور» با هزینه ی گزاف و با توصیه شخصی او مبنی بر
«جلب رضای مالکین به هر نحو!» خریداری و کلیه خیابانها و فرعی
های اطراف مجموعه پاستور مسدود گردید و در حلقه حفاظتی بیت
معظم قرار گرفت. در سالهای بعد نیز انتقال مجلس شورای اسلامی
به دلیل مزاحمت و رفت و آمد غیرمعمول نمایندگان و مردم، با صرف
بودجه ای کلان مورد تصویب مقام عظمی قرار گفت و گناه «انتقال
پرهزینه مجلس» به گردن دولت اصلاحات انداخته شد! این اقدامات
با تعبیه پناهگاه های مدرن و مجهز در چندین حلقه حفاظتی آهنین
کامل گشت. برای حضرت آقا اهمیتی نداشت که این اقدامات چندین
برابر قیمت تمامی کاخهای شاه هزینه بر بیت المال تحمیل خواهد
کرد، قصد خامنه ای حفظ ظاهر و البته ساده زیستی علی وار بود که
نباید فراموش می شد!
خارج از این مجموعه، تفرج گاه ها و محافل خوشگذرانی متعدد با
تمامی امکانات تفریحی مانند پیست اسکی، اسب دوانی، استخرهای
مجهز و حتی شکارگاه در لواسان، فشم، مازندران و مشهد و سایر
نقاط البته با مدیریت معدود حلقه به گوشان همچون محسن رفیقدوست
- که البته دستی نیز در آشپزی ویژه برای آقا داشت
-
ساخته شد و در پوشش های مختلف نظیر اردوگاه و... مورد بهره
برداری قرار گرفت.
از سوی دیگر محافظین تنومند و تن پرور یا همان نیروهای ویژه
پاسدار ولایت، هرکدام با هزینه بیت رهبری مجموعه ای با عنوان «هیات
رزمندگان اسلام» را در نقاط متعدد کشور به راه انداختند
و با هزینه بیت المال، جوانان چفیه به گردن جنگ ندیده را به
یمن قیمه پلو و حواله موتور و موبایل و اتوموبیل قسطی دور خود
جمع کردند وهمچنین در مناسبت های مختلف، سینه زنی بیت معظم را
رونق دادند. اطلاعیه های این هیاتها نیز به رغم تعرفه های
سرسام آور تبلیغات در صدا و سیما، به صورت رایگان پخش گردید.
همین ها بودند که در دو دهه گذشته با برخورداری از امکانات
ویژه اعطایی از سوی رهبر معظم، با شعار «حیدر
حیدر» در کلیه غائله آفرینی ها تحت عنوان
لباس شخصی ایفای وظیفه کردند
و پس از ختم غائله پاداشهای کلان نیز دریافت نمودند و یا دست
کم با معرفی به دانشگاه های امام حسین و امام صادق و دریافت
مدارک بی اساس، خود را به دستگاه های اجرایی تحمیل کردند.
سنخ شناسی پیاده نظام لباس شخصی ها موضوعی جالب و قابل مطالعه
است که اهمیت آن در رفتارهای خشن و غیرانسانی با مردم بی فاع
در جریانات پس از انتخابات مشهود است. نظر به تعلقات ویژه
دیرینه خامنه ای به فرهنگ فیلمهای فارسی و هنرپیشگان کلاه
مخملی، موضوع اراذل و اوباش
همواره ذهن آقا را به خود مشغول کرده بود. اگر در دوران سعید
امامی امر بر این قرار گرفت که اراذل و اوباش بخشی از تهدید
امنیتی در شورشها محسوب می شدند، با توجه به شرایط جدید چرا
اکنون نتوان آنها را شریک ماجرا کرد؟ هزینه نگهداری و جذب و
شرکت آنها در پروژه های مقدس، بیشتر از تبعات رهاکردن بدون
برنامه آنها نبود. و این گونه بود که سازماندهی تشکیلات لباس
شخصی ها، نیروهای دادستانی و غیره مورد توجه وعنایت ویژه قرار
گرفت. بعدها در ناآرامی های پس از انتخابات معلوم گردید ذهن
مقدس و آسمانی آقا تا چه حد در مسیر درست بوده است!
خامنه ای البته فکر جابجایی قدرت پس از رحلت ملکوتی خویش را هم
کرده بود. مقرر گردید «مجتبی خامنه ای» مجتهد خودخوانده،
جانشین بلافصل شود و پیکر معظم له پس از دفن در جمکران، بسان
معبد بودا هزاران سال بر امت خداجو نورافشانی و حکومت کند. به
همین منظور طرح از «حرم تا حرم»
را علم کردند. با خرید ده ها هکتار زمین در اطراف ده سابقا
متروکه جمکران و تخصیص صدها میلیارد تومان بودجه به افراد خاصی
نظیر مصباح یزدی به بهانه تاسیس مدرسه و حوزه علمیه مقدمات
ایجاد امامزاده در جمکران
فراهم گردید.
از سوی دیگر وظیفه اسطوره سازی از شخصیت آقا از طریق خواب دیدن
و نقل و قول آن خوابها در محافل سینه زنی و حتی برنامه های
رسمی رسانه ها به عهده خزعلی، پناهیان، منصور ارضی، حدادیان و
سایر مداحان و واعظان گوش به فرمان قرار گرفت. همچنین برای سید
علی خامنه ای در منطقه جنگی جنوب قدمگاه برپا کردند و جماعتی
را پول دادند و یا فریفتند تا پس از خاتمه مراسم در حسینیه
اعظم، به صورت سینه خیز خود را به محل جلوس معظم له برسانند و
آن جا را ببوسند و چشمان خود را با آن تبرک کنند. در همین
راستا، چفیه و آب دهان آقا
معجزه آفرید و با نمایشهای رسمی و غیررسمی متعلقات آقا شفابخش
گردید.
خامنه ای از همان روزهای نخست رهبری، آرزوی در اختیار داشتن
دولتی مطیع و گوش به فرمان را در دل می پرورانید. رویای جامعه
پادگانی و «به خط شده و آماده خدمت» که سیدعلی با تفرعن و
عصازنان از آنها سان ببیند و چون خداوند هستی بخش و امنیت
آفرین و عطاکننده مواهب دنیوی و اخروی در اذهان انگاشته شود،
یک دم مقام عظمی را رها نمی کرد. اما شرایط جامعه اجازه این
کار را به او نمی داد. به واسطه اقتدار هاشمی رفسنجانی و نیز
پشتوانه مردمی خاتمی، خامنه ای هرگز نتوانست دولتهای سازندگی و
اصلاحات را کاملا در اختیار بگیرد. او بر این اساس توسل به
«خدعه و ترفند» و نیز «موازی سازی به خصوص در نهادهای امنیتی»
را به عنوان راهکارهایی برای حرکت تدریجی به سمت این هدف
برگزید.
به زعم مقام عظمی ایرانیان دو دسته اند: بخش اعظم خودیها و
اندک فریب خوردگان غیر خودی. با سرکوب غیرخودیها امواج سیال
جمعیت خاموش خود به خود به سمت خودیها میل می کنند. در فرهنگ
معظم له مقولاتی چون ایمان، اخلاق، مقاومت، شجاعت مشتی حرف مفت
بود که تنها در کتابهایی که او نخوانده بود ردی از آنها می
توان گرفت وگرنه آدمیان علی الاصول ترسو، پول پرست، بی ایمان و
عموما دارای «یک راز کوچک کثیف» هستند و در مورد این آخری هیچ
کس را یارای مقاومت در مقابل بازجوهای تربیت شده یا همان
کارشناسان نقاب دار اوین نیست و «از هرچیزی می توان اعتراف
گرفت!». کشتن، سلاخی کردن، شکنجه، تجاوز، پرونده سازی، تهدید،
فحاشی و آبروریزی غیرخودیها از هر سن و جنس و طبقه به مدد
رسانه های هتاک راهکارهای اساسی در نیل به این اهداف بودند.
بر خلاف سنت دوران آیت الله خمینی و به رغم دفتر بی شکوه وی،
حلقه اطرافیان حضرت آقا، الگوی مافیایی را در حکومت مد نظر
داشتند که بر اساس آن با سوء استفاده از محمل های قانونی و به
یمن تصرف غیرقانونی در بخش مهمی از بودجه کشور و سرازیر کردن
آن به چاه ویل ولایت، ردی از این غارت برجای نمی ماند. به این
معنی که در کنار دولت آشکار و ذلیل، با بودجه و امکاناتی شفاف
و روشن، دولتی مافیایی و شبه نظامی متشکل از لباس شخصی های
چاقوکش و چماقدار و فاقد هویت ومسئولیت، تشکیل گردید تا مشکلات
بر سر راه به هر نحو ! حل گردد و البته هر جا که قافیه به عللی
به تنگ می آمد و نقش مستقیم خامنه ای در حال آشکارشدن بود، با
قربانی کردن یکی دو نفر از این عوامل، دامان ولایت را این
منجلاب بیرون می کشیدند تا خامنه ای همچنان منزه و مقدس در پشت
پرده ادامه حیات دهد. نظیر آن چه در جریان فتنه خاتمی (به
تعبیر مجاهدین خلق) در وزارت اطلاعات رخ نمود و یا پرت کردن
دانشجویان از پنجره های کوی دانشگاه به بیرون به فرمان حضرتش
در جریان 18 تیر و نیز خیمه شب بازیهای بعدی در دادگاه بی حاصل
مسببان هجدهم تیر.
به یمن تقویت کانونهای چماقداری در سطح جامعه خصوصا در دانشگاه
ها (بسیج دانشجویی)، با قلع و قمع وحشیانه دانشجویان بی دفاع،
توقیف فله ای مطبوعات و صدور احکام زندانهای طویل المدت برای
روزنامه نگاران، خامنه ای توانست به زعم خود، کشتی اصلاحات را
به گل بنشاند و او گذشتن این فتنه را از سر ملت به حساب «صبر
ایوب خود» و «عنایت ویژه الهی» گذاشت و رسانه های حکومتی نیز
از «درایت و تدابیر داهیانه او» سخن گفتند.
با پایان کار دولت اصلاحات در این میان شرایط تاریخی مطلوب و
وسوسه کننده ای ایجاد گردید. در اواخر دوره اصلاحات حوادثی
چون افزایش تدریجی قیمت نفت و نیز یکسره شدن تکلیف صدام و
ملاعمر، طلیعه های بهتری را پیش چشم خامنه ای گشودند. زمانه
برای تحقق آرزوی شانزده ساله خامنه ای جهت «روی کار آوردن دولت
مطلوب و گوش به فرمان» مساعد بود!
خامنه ای با غنیمت دانستن این شرایط و با تشکیل جلسات منظم
خصوصی و ارائه دستورالعمل به فحاشان و هتاکان، تهدید و تطمیع
گسترده روحانیون، ائمه جمعه و جماعات شرایط را فراهم می نمود.
دیگر دوران تحمل حقارت دراز کردن دست گدایی جهت دریافت هزینه
معرکه گیری ها و مسافرت های استانی برای او غیرقابل تحمل بود و
حاضر نبود اصلاح طلب یا میانه روی دیگری را بر کرسی ریاست
جمهوری تحمل نماید. بر این اساس موسم گماشتن نوچه ای دریده و
بی آبرو که باری از دوش او در اداره نهادهای موازی بردارد و به
جای معظم له سپر بلایا و حوادث بشود فرارسیده بود. بدین گونه
احمدی نژاد، در میان هیاهوی پرفریب عدالت طلبی و مبارزه با
فساد و پس از انتخاباتی مهندسی شده توسط سپاه و بسیج، به عنوان
دولت دولت دست نشانده خامنه ای کارش را آغاز کرد.
اما عملکرد خیانت بار احمدی نژاد در دوران چهارساله ریاست
جمهوری و وعده های تحقق نیافته اش بار دیگر خطر حضور اصلاح
طلبان را در عرصه قدرت به پیش کشید. از این رو مافیای قدرت که
این بار در چارچوب دولت متجلی گردیده بود با اشاره خامنه ای
تحرکات خود را آغاز کردند. اما روند تحولات مثبت به نفع اصلاح
طلبان و آشکار شدن دروغگویی احمدی نژاد بسیار سریعتر از آن بود
که خامنه ای بتواند آن را کنترل نماید.
آقا می پنداشت اگر با تهدید خاتمی و توپ و تشر زدن مانع از
حضور او در انتخابات شود، نوچه هتاک او از پس صدتا مهندس و شیخ
بر می آید ولی دیگر مجالی برای جبران نبود. هنگامه تبلیغات و
مناظره ها که فرا رسید نشانه ها حکایت از چیزی دیگر داشت.
بزودی مشخص گردید که افسار این گله احمق، رها شده و هدایت این
مجموعه عظیم دغل باز و متقلب غیرممکن است.
پس از مناظره ها بود که مقام عظمی دریافت حماقت نوابغ اطرافش
کار دست او داده است. از سوی دیگر شیرین کاری های نوچه بی
کفایتش با چاشنی معرکه گیری های مضحک و دروغهای شاخدارش به
تنهایی کافی بود تا نفس خر لنگ آقا در سربالایی ها به شماره
بیافتد. در روزهای نزدیک به انتخابات بود که خامنه ای به این
نتیجه رسید که این بار خدعه و نیرنگ پاسخگوی مردم آگاه و
ناراضی نیست و حتی دیگر با جنگولک بازی در چندصندوق رای نمی
توان احمدی نژاد را بار دیگر بر گرده مردم نشاند. از این رو
بود که برای تغییر نتیجه کلی آرا (حتی پیش از تحویل صندوقها به
وزارت کشور) چراغ سبز داد. بر اساس این طرح، مردم زمانی می
بایست از جریانات مطلع می شدند که کار از کار گذشته باشد وگرنه
فتنه گران و سران آگاه آنها عددی نبودند تا در مقابل این پروژه
غارت و نفاق قد علم کنند. سرداران نابغه نیز به نوبت در
ملاقاتهای حضوری به وجود مقدس آقا قوت قلب می دادند. به زعم
آنها پس از انتخابات، حداکثر تعدادی منافق و بهایی و سوسولهای
شمال شهر چندصباحی جسته و گریخته حرکاتی انجام خواهند داد که
خود فرصتی است تا از سوراخهای خود بیرون آیند و خود را به
مهلکه بیاندازند.
اما درفردای روز انتخابات دستپاچگی مقام عظمی و درایت مثال
زدنی سرداران، فاجعه آفرید. نه تنها مردم بلکه خود کاندیداها
از وسعت این پروژه پلیدی و سالوسی شوک زده شدند چرا که این بار
بر خلاف بیست سال گذشته، نوک کوه یخی رسوایی از اقیانوس به
ظاهر زلال تقدس فقاهت عظمی بیرون زده بود. دست آخر معظم له که
تاکنون خود را فصل الخطاب می دانست شخصا در 29 خرداد به میدان
آمد تا به خلق الله بفهماند که اولا با خود «آقا نظام» طرف
هستند و نه با نوچه حقیرش و در ثانی مجالی برای بازگشت و عقب
نشینی نیست و بحث مرگ و زندگی فصل الخطاب در میان است. فراتر
از ماجرای مضحک انتخابات، حکایت از هزاران پرونده قتل، تجاوز،
جنایت و غارت صدها میلیارد دلار پول بی زبان توسط آقا نظام در
میان است. اوضاع سیاه تر از آنی است که بتوان در مورد آن گفتگو
یا معامله کرد. پس از تهدید پراکنی های فصل الخطاب همگان
دریافتند که در بساط نفاق و سالوسی خامنه ای، اثری از دیانت و
اخلاق نیست. حضرتش ملتی را به گروگان گرفته بود و اکنون پس از
یک سال از آن چشم بندی مقدس، یک شبکه مافیایی متشکل از یکی
دوجین آیت الله و سردار تبهکار و خیل گسترده ای از گردانهای
چاقوکش و میل گرد به دست روی دست ملت باد کرده است!
آلبوم جنایاتی که در ده های گذشته پنهان مانده بود و غیرقابل
باور می نمود اکنون با ابعاد گسترده خونین تر و عریان تر شده و
پیش چشم حیرت زده ملت باز شده است. نفاقی که با نشانه هایی
کوچک نظیر پنهان کردن زلفها زیر عمامه در فردای روز انتخاب
ایشان به رهبری هویدا بود اکنون به قتل، تجاوز، چاقوکشی و
شکنجه وحشیانه در زندانها، بازداشتگاه ها و مساجد انجامیده
است. حلقه نوابغ و وفاداران مقام عظمی نیز در آخرین تلاشهای
مذبوحانه در راستای سلسله معجزات گذشته با صرف صدها میلیارد
تومان از کیسه ملت، با اردوکشی مثال زدنی چاقوکشان و میلگرد به
دستان در صدد روحیه دادن به مجسمه ای فرتوت برآمده اند که
چندصباحی از عمر پلیدش باقی نمانده است.
ابزار اعمال ولایت اکنون به گلوله، گاز فلفل، چماق، چاقو، بنر
و بلندگو، ساندیس و ساندویچ محدود گردیده است اما با این همه،
تمامی انگشتها به سمت جرثومه فساد و نفاق نشانه رفته اند که به
تنهایی سرفصل و علت العلل تمامی مشکلاتی است که بر این مرز و
بوم رفته و چون یک بیماری مهلک و خطرناک تمامی شریانهای کشور
را آلوده به پلیدی و نفاق نموده است.
|