روزنامه کیهان و کارمندان سابق سازمان سیا،
در برابر جنبش سبز ملت ایران
دو رویکرد کاملا متفاوت دارند. این
دو رویکرد یک پایه ی مشترک دارد. مثل دو
تیغه قیچی که ظاهرا متقابلند، اما
در حقیقت یک کار را انجام می دهند. هر
کدام از سوی خود بخشی از رشته مورد
نظر را قطع می کند.
از دو سوی راست و
چپ.
به نظرم کیهان به عنوان روزنامه ای که
بیشتر سخنگوی نهاد های امنیتی ست
همان تیغه راست است و نویسندگان
امریکایی که سابقه عضویت و مدیریت در سیا
دارند، اتفاقا صهیونیست هستند و در
مغز استخوان محافظه کاران جدید قرار
می گیرند؛ هر دو یک وظیفه را انجام
می دهند.
کیهان مدعی است که جنبش سبز آمریکایی-
اسراییلی است. همین استدلال را مقام
امنیتی آقای صدرالاسلام در جلسه ی
توجیهی روحانیون در مشهد بر زبان آورده
است. (همو می گوید که ماموریت داشته
تا مراجع تقلید و نمایندگان مجلس
خبرگان و مجلس شورای اسلامی را
توجیه کند).
از سوی دیگر مامور سابق سیا در روزنامه
نیویورک تایمز - بعدا مقاله در
هرالد تریبیون هم منتشر شد- در
مقاله ای می نویسد جنبش سبز همانی است که
آمریکا، بویژه پس از واقعه یازده
سپتامبر در ایران و خاورمیانه انتظار
آن را داشته است.
در واقع نسبت بین این مامور سابق سیا و
روزنامه کیهان(یک نهاد اطلاعاتی
دیگر) به مثابه نسبتی است که پاس
دهنده و آبشار زن در والیبال دارند. رائول
مارک گرشت یک پاس بلند خوش ساخت
برای شریعتمداری آماده می کند و ایشان هم
بی درنگ در زمین سبز می کوبد که
نگفتم شما آمریکایی هستید؟
از این نمونه همکاری های اشکار بین ماموران
سیا و شخصیت های سیاسی نئوکان
مثل مک کین و از سوی دیگر کیهان
اندک نیست.
پرسش مهمی که به نظر می
رسد، ماهیت و جهت کیهان مشخص است.
حتی اگر همین پاس های بلند را مامور سیا
به کیهان نمی داد در تفسیر و تحلیل
کیهان تغییری ایجاد نمی شد. چنان که
وقتی ورق برگشته بود همه دست به یکی
کردند تا نشان دهند سعید امامی طراح
قتل نویسندگان و فروهر ها آمریکایی-
اسراییلی بوده است. بازجویی همسر
مظلوم سعید اسلامی همچنان نشانه ای
بر این مدعاست.
پرسش این است مامور سیا چرا چنین حرفی می
زند؟ او بخوبی می داند که متهم
کردن جنبش سبز به امریکایی بودن
درست همان چیزی است که حکومت ایران و رسانه
هایش می خواهند. با کدام تحلیل دست
به این کار می زنند و البته مطالبی می
نویسند که هر انسان اهل دقت و آشنا
با مسایل ایران حیرت می کند.
به عنوان نمونه همین آقای مایک گرشت نوشته
است: « عبدالکریم سروش مهمترین
فیلسوف دین جهان اسلام از زمان
غزالی، از قرن یازدهم میلادی تا به امروز
است!
اهمیت سروش هم برای گرشت از این زاویه است
که ایشان اندیشه فلسفی
کارل پوپر فیلسوف اتریشی را ترویج
می کند. برای مقابله با حکومت استبدادی
در ایران هم راه کار همان اندیشه
پوپرست.»
درجه آشنایی این مامور سابق سیا در باره
قلمرو و تاریخ اندیشه و فلسفه
اسلامی از همین داوری اش آشکارست.
نکات نادرست بیشتری در مقاله ایشان هست. پرسش این است که یک
نویسنده که کارمند سابق سیا بوده است و بعد در موسسه
اینترپرایز کار کرده است و برای خود
شمایلی فیلسوفانه هم درست کرده است و
پیش از این هم از طرفداران حمله
نظامی به ایران بوده است و در مقاله «بمباران ایران ، مساله
این است » که در ویکلی استاندارد منتشر شده است، با
شدت از جرج بوش پسر می خواهد که به
ایران حمله کند و حتی تمامی پیامدهای
یورش به ایران را توجیه می کند (اینجا).علاوه
بر آن در مقاله ای می نویسد: ایرانی
ها از همان سنگ بنای وجودشان( از د
ان ا) تروریست هستنداینجا.
چگونه ایشان به فکر دفاع از جنبش سبز
افتاده اند؟ به گمانم پاسخ روشن
است. آمریکا، دست کم همین نحله
نئوکان ها که قدرت بسیاری در عرصه رسانه ها
دارند، دولت آقای احمدی نژاد و
همین وضعیت فعلی ایران را ترجیح می دهند.
اسراییلی ها که این مطلب را به
صراحت گفتند که آنان احمدی نژاد را بر موسوی
مرجح می دانند. حتی رییس سابق موساد
با تجلیل از احمدی نژاد در طرح موضوع
هلوکاست، به تجلیل از ایشان پرداخت.
گرشت از زمره سخنگویان نئوکان ها و از
طرفداران اسراییل است.
آمریکا
اگر با دموکراسی در کشور ما موافق
بود؛ دولت مصدق را سرنگون نمی کرد و از
حکومت دیکتاتوری وابسته پهلوی حمایت
نمی کرد. یک حکومت مبتنی بر دموکراسی و
عدالت و آزادی و حفظ حرمت و حقوق
ملت حتما با منافع امریکا در منطقه
مباینت دارد.
سخن اصلی ام این است که گرشت و امثال او
برای ضربه زدن به جنبش سبز از
جنبش حمایت می کنند. مک کین برای
دموکراسی در ایران دغدغه ای ندارد. اگر
دغدغه دموکراسی داشت قهرمان جنگ در
بمباران مردم ویتنام نمی شد. وقتی یک
جنایتکار جنگی قهرمان جنگ می شود،
پیداست سخن او در باره دموکراسی در ایران
چه اعتباری می تواند داشته باشد.
در یک کلام مقاله گرشت و سخنرانی مک کین از
همان جنس نعل وارونه است که
گفت:
تا که رد سم اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن |