جمعی از زندانیان اوین، نامه ای در افشای آنچه در زندان های
کودتا و بویژه بندهای امنیتی و سپاهی اوین می گذرد خطاب به
مراجع مذهبی نوشته و منتشر کرده اند. آنچه دراین نامه نوشته
شده، آغاز دهه 1360 را تداعی می کند و در واقع زمزمه تکرار
فاجعه دهه
60 است. در آن فاجعه نیز وزارت اطلاعات و بخش امنیتی سپاه
پاسداران مشترکا عمل کردند و البته سکان بدست دادستان انقلاب
مستقر در اولین "اسدالله لاجوردی" بود. آنها که دولت و حکومت و
فرماندهی انتظامی و سپاه قرارگرفته اند، اغلب از بازجویان،
اعدام کنندگان، عاملین ترورها و شکنجه گران آن دهه اند. آنها
در آن دهه عامل بودند و حالا تبدیل به آمر شده اند. فرمانده
شده اند، رئیس دولت شده اند، قاضی شده اند و... زیر دستهایشان
را تبدیل به عامل کرده اند. آن فاجعه را توانستند تا سالها از
مردم پنهان کنند. حتی قتل عام سیاسی که تا 5 هزار زندانی تخمین
زده می شود و در اغلب شهرهای ایران یک "خاوران" روئیده است.
آیا آن فاجعه را امروز هم می توان تکرار کرد و مردم را در بی
خبری گذاشت؟
به 4 دلیل عمده که در زیر می خوانید، خیر!
1- در آن دهه یک جنبش اعتراضی و تشنه آگاهی از پشت پرده حکومت
وجود نداشت و مردم برای قضاوت چشم به دهان حاکمان حکومت بودند
و آن را ماشین دروغ و تزویز و جنایت و فساد و غارت نمی
شناختند. امروز، وضع به کلی دگرگون است.
2- در آن دهه امکانات و تکنولوژی و پیشرفت های فن آوری
ارتباطات در ابعاد و گستردگی امروز نبود. کسی خواب اینترنت را
هم در آن زمان نمی دید! در عین حال که در آن دوران، قربانیان
یا مجاهد خلق و متهم به ترور بودند، یا مارکسیست و متهم به
براندازی. درحالیکه حالا هزار هزار مسلمان، جبهه رفته، معلول و
جانباز جنگی، سالها کارگزار حکومتی، نماینده مجلس، روزنامه
نگار، استاندار، وزیر و معاون وزیر.
3- بخش مهمی از حاکمیت، از جمله در خود نیروهای نظامی
وانتظامی، روحانیت، حتی در بیت خود رهبر نیز نیروی بالقوه جنبش
اعتراضی اند. چنان که نامه افشاء کننده جنایات در اوین خطاب به
روحانیون و مراجع مذهبی نوشته می شود.
4- رهبران جنبش و هواداران جنبش، چه آنها که اکنون در زندان
اند، همگی از معروف ترین و خوشنام ترین کارگزاران دهه اول
جمهوری اسلامی اند. از میرحسین موسوی تا بهزاد نبوی. از تاج
زاده تا مهدی کروبی. از میردامادی تا محمد خاتمی و ....
حتی به این 4 دلیل آشکار، جنایت را نمی توان پشت پرده انجام
داد و بسرعت آشکار می شود. آشکار هم نمی توان جنایت را مرتکب
شد. مثلا رفت در مطب یک پزشک (دکتر سامی) و او را با ضربات
چاقو کشت! (پرونده ای که احمدی نژاد از متهمین آنست!)، زیرا
خشم مردم را فشرده تر و انفجار را ناگهانی تر و نزدیک تر می
کند!
در دهه 60، قربانیان حامیانی در حاکمیت و پیرامون حاکمیت
نداشتند. برای افشای آنچه بر سرشان رفت، سخنگویان و افشاء
کنندگانی مانند خاتمی و کروبی و موسوی نداشتند.
اگر در آن دهه حتی قربانی به اسارت گرفته شده در اوین نمی
دانست نام واقعی شکنجه گر و بازجویش چیست، حالا قاضی دادگاه
کودتا و بازجوی کودتا به اسم و رسم برای مردم شناخته شده اند.
همه میدانند فرماندهان سپاه که پیاپی مصاحبه و اظهار نظر جنگی
می کنند، در خفا، بجای میدان جنگ، زندان اوین را اداره می
کنند. همه میدانند سرنخ آنچه در اوین و بیرون از اوین روی
میدهد، در دست رهبر است. و باز، همه میدانند که احمدی نژاد
رئیس کابینه قاتلین است و گرداننده شورای عالی امنیت ملی.
شورائی که تبدیل به فرمانداری نظامی کودتای 22 خرداد شده است.
در روزهای نخست دستگیری های پس از کودتا، وقتی از ایران خبر
رسید در سلول محمد علی ابطحی چه می گذرد و رویاروئی بهزاد نبوی
با وی در چه حال و روز و شرایطی و برای چه شکنجه روحی و جسمی
انجام شده، ما برای انتشار آن خبر تردید نداشتیم زیرا در ماهیت
کودتا و دولت و شورای امنیت ملی و بیت رهبری تردید نداشتیم.
اما بودند کسانی که هم تردید داشتند و هم از ما خواستند برای
انتشار این اخبار دست نگهداریم زیرا بر نگرانی خانواده های
قربانیان می افزائیم. گرچه با در نظر گرفتن همین ملاحظه آخر،
ما در انتشار برخی اخبار دریافتی دست به عصا عمل کردیم، اما
امروز که نامه تکاندهنده خطاب به مراجع مذهبی از زندان اوین
انتشار یافته، از آن نظر اولیه خود برای انتشار آن خبرها دفاع
می کنیم و معتقدیم از همان ابتدا باید شکنجه ها و بازجوئی ها
افشاء می شد، زیرا خود داری از افشای آنها و بی خبر ماندن
مردم، یعنی ایجاد حریم امنی برای جنایتکاران. و این همان حریمی
بود که در دهه 60 به چهار دلیلی که در بالا نوشتیم، جنایتکاران
از آن استفاده کردند. |