نویسنده این
مقاله، "نورالمالکی" را برنده انتخابات اخیر عراق می داند. این
درحالی است که هنوز "گوی" در وسط میدان است و معلوم نیست
"العلاوی" و "نورالمالکی" کدامیک آن را با کمک متحدان خود در
پارلمان جدید این کشور خواهند برد.
صرفنظر از
شتابزدگی در پیش بینی نتیجه انتخابات، آنچه که نویسنده، بعنوان
اطلاعاتی در باره جنگ داخلی و مذهبی درعراق می نویسد قابل توجه
است و به همین دلیل ما آن را برای انتشار مستقل – جدا از لیست
لوموند دیپلماتیک فارسی ماه اپریل- برگزیدیم.
در شرایطی که ایالات متحده به خروج
نیروهایش از عراق ادامه می دهد، این
کشور معتقد است که انتخابات مجلس عراق که
در ماه مارس ٢٠١٠ برگزار شد، می
تواند به بازگشت به وضعیت عادی کمک کند. با وجود این،
تنش ها محسوسند و از جمله میان عرب
ها و کردها. از سوی دیگر، انتخابات به
پیروزی شیعیان بر سنی ها و لائیک ها
و برقراری قدرتی فاسد و مستبد خواهد
انجامید. البته ، این قدرت در
مقایسه با حکومت صدام حسین، از حقانیت بیشتری
برخوردار خواهد بود.
چند هفته پس از آغاز حمله آمریکا به عراق
در مارس ٢٠٠٣، هزاران نفر در مقابل ساختمان انجمن تازه بنیاد
زندانیان
آزادشده گردهم آمده بودند. این محل در گذشته، ویلای یکی از
مسئولان پیشین
رژیم صدام حسین بود. بر دیوارهای ساختمان، فهرست نام های
زندانیان بترتیب
حروف الفبا آویخته بود. هنگامی که مردم ساختمان سازمان های
امنیتی مخفی
راغارت کردند، این فهرست را بدست آوردند. مردم ناامید با سر
انگشت بدنبال
نام گمشدگان خود می گشتند
که پلیس دستگیر کرده بود تا بدین ترتیب ازسرنوشت
آنان اطلاع یابند
. اغلب، خبر خوشی در انتظار آنان نبود. از جمله این خبرهای
ناگوار، اعدام چهار تن از اعضای حزب الدعوه
(حزب شیعه ممنوعه در زمان
صدام) بود که خانواده ها را پس از جستجو به گور دسته جمعی آنان
هدایت می
کرد.
سه سال بعد، کشور درگیر جنگ داخلی شد. میلیشیا ها و گردان های
مرگ در کشور و از جمله در کوچه های بغداد
قلدری می کردند. سوءقصد ها زیاد شده بود. خانواده ها دوباره
برای خبرگیری
از بستگان شان و این بار پشت درهای سردخانه های ویژه اجساد صف
می بستند. قربانیان را برای تعیین هویت در این مکان ها انباشته
بودند.
برخورد کورکورانه واشینگتن
زمان زیادی نگذشت که عراق در بلبشوئی فرورفت که کشمکش های میان
فرقه
ای برانگیخته بود. به یقین، این کشمکش ها پیش از سال ٢٠٠٣ نیز
وجود داشت و
منطقی بنظر می رسید که سقوط صدام حسین به بر هم خوردن تعادل
بنفع اکثریت
شیعه منجر شود. اما، برداشتی صرفا مذهبی که واشینگتن از تنش
های موجود
به عمل آورد، به تیز شدن آتش مناقشه کمک کرد. در واقع، ایالات
متحده، حزب
بعث را بمثابه رونوشت جدیدی از حزب نازی تلقی کرد و بناحق، آن
حزب رابه کل
سنی ها تعمیم داد. یادآوری شود، که آمریکا سنی هارا به عنوان
«دشمن» هدف
گرفته بود. یکی از پیامدهای این تصمیم ها، تبدیل فرضیه نادرست
به یک واقعیت
بود.
از سوی دیگر، حضور نیروهای اشغالگر
آمریکائی از استقرار دولتی که دارای حقانیت مردمی باشد،
جلوگیری کرد.
هنگامی
که گروه هائی (عمدتا سنی مذهب) که با حضور بیگانه مبارزه می
کردند،
به کشمکش با نیروهائی پرداختند که همراه با اشغالگران تلقی
میکردند، حضور
آمریکا روابط میان مذاهب را وخیم تر کرد. سریعا جو بلبشوی
عمومی مستقر شد،
که نه حکومت عراق و نه واشنگتن توان رودروئی با آن را نداشتند.
پس از یک
دوره چپاول بی امان، مردان مسلح که برخی عمامه روحانیان شیعه
و برخی کفیه
مقاومت را بر سر داشتند، این خلاء را پر کردند. بیشتر این
افراد به دسته های
تبهکار وابسته بودند.
در جهان اسلام، مسجد یکی از نهادهاست اما
همواره نقشی مذهبی، اجتماعی و سیاسی ایفا کرده است. اذانی که
پنج بار در
روز در محل طنین می اندازد و دعوت به نماز می کند، آهنگ روزانه
و چرخش
زندگی را تنظیم می کند. در مسجد است که مسلمانان برای
نمازگزاری، آموزش و
گفتگو گرد هم می آیند و بسیج شده به خطبه نماز جمعه گوش فرا می
دهند، خطبه
ای که اغلب به کنش فرامی خواند. امام جماعت هم در مورد مسائل
مذهبی و هم بین
المللی نظر داده و توجه مردم را جلب می کند. در کشورهای
خودکامه، صداهای
مخالف نادر را نیز می توان از بالای منبرها شنید. از قضا در
عراق، پس از
فروپاشی دولت، مسجد به مهم ترین نهاد کشور
بدل گشته که جماعت را به هم
نزدیک می کند. بدین ترتیب که ابتدا خدمات اجتماعی عرضه می کند
و سپس هم
بصورت انبار اسلحه، و هم محل کسب خبر و تجمع در می آید.
ایالات متحده در مقابل بروز جنگ چریکی
ابتدا با عمل کورکورانه ده ها رزمجوی عراقی را دستگیر یا به
قتل رساند. طول
کشید تا آمریکائی ها درک کنند که با مقاومتی سازمان یافته
روبرویند و
فراتر از آن بفهمند که جنگی داخلی میان میلیشیای سنی و شیعه در
گرقته است.
در اواخر سال ٢٠٠٤، پس از نابودی شهر
فلوجه، ده ها هزار عراقی سنی در غرب بغداد ساکن شدند، در حالی
که شیعیان به
محله های دیگر شهر پناه برده و سنی های مقیم آن نقاط را بیرون
می کردند
.
در اثر ناتوانی دولت عراق و همچنین ایالات متحده در تامین
امنیت مردم و
خدمات اجتماعی، خود میلیشیا به آن پرداختند.
تازه در سال ٢٠٠٦ بود که واشنگتن به
نتیجه ای رسید که می بایست در سال ٢٠٠٣ به آن دست می یافت. و
آن این بود که
حضور نظامی امریکاست که به مقاومت پر و بال می دهد و بهتر است
که مسئولیت
ایجاد نظم و امنیت را به دولت عراق سپرد. اما، دیگر دیر شده
بود و نیروهای
امنیتی که عمدتا از شیعیان تشکیل شده بود، خود در جنگ داخلی
مذهبی شرکت می
کرد.
از آنجا که این تهدید وجود داشت که خشونت
به کشمکش منطقه ای
ختم شود، امریکا در سیاست خود تعدیل کرد. طرفداران
نظریه ضد قیام برای اعزام نیروهای تازه نفس به عراق و بویژه
بغداد فشار می
آوردند، لذا جورج بوش در ژانویه ٢٠٠٧، اعزام 20 هزار سرباز
اضافی را
اعلام کرد که به آن نام «هجوم یا بسیج» داده بودند. این
نیروهای تازه
نفس در پایتخت مستقر شد. امریکائی ها دیوار بلندی از بتون
گرداگرد
محله ها کشیدند تا بهتر بتوانند اهالی را کنترل و نیز سرشماری
کنند. آنان
با همکاری با میلیشیای محلی به اهالی از نفس افتاده یاری می
رسانند. در
همان زمان، نیروهای امنیتی با میلیشیا و همچنین غیرنظامیان
درگیر می شدند و
به پیروزی شیعیان در صحنه درگیری ها یاری می رساندند. چندین
محله هماهنگ
شده و سنی ها مجبور به ترک آن ها شدند. میلیون ها نفر بی
خانمان شده و
بناچار روانه آلونک نشین ها، نواحی روستائی و یا کشورهای دیگر
خاورمیانه از
جمله سوریه و اردن شدند.
شاید،
انتشار خبر راه اندازی نیروی«هجوم» بیش از خود آن نیرو، گروه
های مسلح سنی را وادار به تغییر تاکتیک
کرد. آنان که با القاعده می جنگیدند، دریافتند که قصد امریکا
حتما کمک به
شیعیان و صد البته ایرانی ها نیست. تضعیف القاعده در زیر ضربه
های شدید
ارتش آمریکا – بویژه در استان الانبار- به گروه های سنی امکان
داد تا
اعتماد به نفس پیدا کنند. این گروه ها بدون این که نقش مزدور
را ایفا کنند،
از آمریکا پول دریافت کردند. آن ها امیدوار بودند که پس از
شکست القاعده و
خروج نیروهای آمریکا، از عهده شیعیان بر آیند. امریکا با وجود
تردیدهای
دولت عراق، امکان ورود یک پنجم افراد گروه های سنی را در
نیروهای دولتی
بدست آورده بود و این کار، پیروزی سنی ها را بر شیعیان آسان تر
می کرد.
در عین حال، میلیشیای شیعه با بازگشت
اختناق مواجه شد.
علاوه بر این که جماعت خود آنان، این گروه ها را به دیده
گروه های تبهکار نگاه می کردند، حتی نوری المالکی، نخست وزیر
با توجه به
این که این میلیشیا اقتدار او را تهدید می کرد، تصمیم گرفت با
خشونت آن ها
را نابود کند و البته در نیروهای نظامی «رسمی»، شیعیان همچنان
تسلط داشتند
. آن گاه، این میلیشیا تصمیم به توقف فعالیت ها گرفت، با این
امید که
بتوانند پس از عزیمت نیروهای آمریکا، آن را از سر بگیرند.
یکی از عناصر کمتر شناخته شده استراتژی ضد
قیام مربوط به «هجوم» یورش علیه پاسگاه های اصلی، نواحی
پشتیبانی و
منابع حیاتی میلیشیا بود. چشمگیر ترین تصمیم این سیاست،
استقرار در درون
محلات و کشیدن دیوارهای بتونی پیرامون آن ها بود. اما، ارتش
آمریکا چه در
داخل بغداد و چه در خارج آن شهر، بر شدت عملیات ضد ملیشیای
شیعه افزود.
در نتیجه از فوریه تا اوت ٢٠٠٧، هر ماه،
بطور متوسط هزار نفر از میلیشیا
را دستگیر کرده و شماری از آن را به هلاکت رساند. به عبارت
دیگر، ارتش
امریکا در سال ٢٠٠٨، عراق را مجددا به تصرف در آورد. با همه
این ها، خشونت
ها مدت ها پیش از این عملیات کاهش یافته بود. «پاکسازی قومی»
در گستره وسیعی
انجام شده بود. اگرچه در سال ٢٠٠٨، خشونت ادامه داشت، ولی جنگ
داخلی پایان
یافته بود. یکی از نشانه های مرحله جدید، استفاده ثروتمندان از
خودروهای
مجلل شان بود.
استفان دو میستورا، مسئول سازمان ملل متحد
در عراق، در همین ارتباط می گوید: «بهترین افراد برای ارزیابی
از وضع محل،
پناهندگانند». زیرا در این کشور بر خلاف محل های پیشین ماموریت
وی
«پناهندگان بر گشته اند، گر چه تعدادشان تعیین کننده نیست...
در کوسووو دو
میلیون نفر برگشتند و ما گرچه کلافه شده بودیم ولی خوشنود
بودیم». پس از
انتخابات ایالتی در عراق در ژانویه ٢٠٠٩، او اوضاع را روشن تر
ارزیابی می
کند: «رنگ بغداد تغییر کرده بود. پاکسازی مذهبی صورت گرفته بود
و شهر عمدتا
یک شهر شیعی شده بود...»
عقب گردی صورت نگرفت. یکی از کارشناسان
ارتش آمریکا که با ژنرال داوید پترئوس، سر فرمانده پیشین
نیروهای اعزامی
به
عراق
همکاری کرده بود، در همان سال٢٠٠٨ با اطمینان خاطر می گفت که
جنگ
داخلی هنگامی پایان خواهد یافت که شیعیان به پیروزی شان و سنی
ها به شکست
شان پی ببرند. اکنون، این حالت پیش آمده است.
از یک سو، عراقی های مهاجر، که بیشتر سنی
اند، به خانه هایشان بر نگشته اند. از سوی دیگر، در شرایطی که
سنی ها
نتوانستند به وحدت برسند، و برخی از افراد موثر آنان بدست
القاعده کشته شده
بودند، با تهاجم نیروهای دولتی مواجه شدند. حتی این تهاجم، پس
از دستگیری
یکی از رهبران محلی شورش کوتاهی در مارس ٢٠٠٩ در "فضیل" پدید
آورد. در گیری
هائی که پیش آمد، دوباره واهمه شروع جنگ داخلی را زنده کرد.
چنین اتفاقی
نیافتاد و علت آن آشتی عمومی نبود که امریکائیان در پی اش
بودند، بلکه
بدلیل پیروزی کامل شیعیان بود.
در نوامبر ٢٠٠٨، دولت امریکا، رهبری نزدیک
به صدهزار مبارز سنی را که در اختیار داشت، به دولت عراق سپرد.
اما، تازه
پنج در صد از این نیروها در ارتش جذب شدند، در حالی که رهبران
اصلی آنان و
تعداد قابل ملاحظه ای از آنان دستگیر شدند، از بقیه خواستند که
به خانه
هایشان برگردند. روند آرامی در جریان است تا آخرین گروه های
دارای توانائی
بالقوه برای رقابت با دولت را تضعیف کنند.
گروه های سنی، با عملیات مخفی و حل شدن در
درون جماعتی همراه، قابلیت خود راهم به عنوان چریک و هم شورشی،
نشان داده
بودند. در حال حاضر، بخشی ازافراد پیشین مقاومت، شناسائی و
پاداش گرفته
اند؛ نام و نشانی، داده های زیست سنجشی آنان (اثر انگشت و
غیره) در اختیار
دولت های آمریکا و عراق است. تعداد زیادی از آنان فراری اند و
گاهی در خارج
از عراق. با نگاهی به گذشته، شماری از رهبران آنان معتقدند که
با پیوستن
به آمریکائی ها، محاسبه غلطی کرده اند.
با نزدیک شدن انتخابات ٧ مارس ٢٠١٠،
نامزدی پانصد نفر را
به بهانه داشتن رابطه با بعثی ها رد کردند. حکومت
عراق با این کار مترسک رژیم منفورپیشین را علم کرد تا مردم را
ترسانده و
صدای هر مخالفی را در گلو خفه کند. برخی از این نامزدها ملی
گرا، برخی سنی
ولی بیشترشان شیعه بودند. این ممانعت از شرکت در انتخابات بر
هیچ توجیه
حقوقی متکی نبوده و بروشنی بیانگر استقرار قدرتی خودکامه است.
حکومت کنونی عراق، فاسد، خشن، سرکوبگر ولی
نیرومند است. این حکومت با اعتقاد به پیروزی ، اراده اش را در
اعمال قدرت
کامل نشان می دهد. کسانی که به یک
مصالحه بین مذاهب معتقد بودند، راه
اشتباه رفته اند.این کار نه شدنی و نه ضروری است. آقای مالکی
جای صدام را می
گیرد. حتی اگر قدرت او در مقایسه با حکومت پیشین، ظاهرا از
مشروعیت و
محبوبیت بیشتری برخوردار است. با وجود این، قدرت او با حضور
جناح های دیگر و
وجود مجلسی که بشدت سرنخ های بورس را دردست دارد، متعادل
خواهدشد.
در نتیجه، شیعیان در مقابل سنی ها و لائیک
ها برنده شده اند. با وجود چند پارچگی شیعیان، آنان از نظر
تعداد جمعیت و
وزن فزاینده دولت و نیروهای امنیتی تفوق داشته و باید حمایت
واشینگتن را هم
به آن افزود.
در همین احوال، امریکا در یک جنگ کهنه
تازه ای در افغانستان درگیر شده و در بهترین حالت تلاش می کند،
خروج
نیروهایش از عراق را پیش بکشد. نظم جدید مستقر در این کشور
ممکن است به
آرامش بیانجامد ولی ترازنامه جنگ بسیار سنگین است: صدها هزار
کشته، میلیون
ها مردم آواره شدند، کشوری ویران و کل منطقه بی ثبات گشته است. |