عطاء الله مهاجرانی، وزیر ارشاد در کابینه
محمد خاتمی، یادداشتی در ستایش از یکی از اشعار شفیعی کدکنی
نوشته و در وبلاگ خویش منتشر کرده است. این یادداشت شامل دو
بخش است. یک بخش در ستایش شفیعی کدکنی و بخش دیگری حاوی چند
نکته خبری- تفسیر مرتبط با کودتای 22 خرداد. بخش دوم را برای
بازانتشار انتخاب کرده ایم که می خوانید:
«... سال پیش در همین روزها کشور ما سرشار از
شور مردم و جوانان بود. همه به صحنه آمده بودند. همه می
خواستند در سرنوشت خویش مشارکت کنند. همه به دولت و حکومت
اعتماد نسبی داشتند که رای آن ها را محترم می شمرد. انتخابات
واقعا می توانست یک محفل شادمانی ملی برای همه باشد، حتی برای
آنانی که در اقلیت بوده و هستند. بر شادی و حضور مردم قلم
کشیده شد. خطی از خون و کینه. دفاتر انتخاباتی کاندیدا ها پلمپ
شد. شخصیت های سیاسی دستگیر شدند، موبایل و اینترنت قطع شد.
همه چیز به فرمان شکل گرفت و فضای کشور امنیتی و پلیسی شد.
فرمانده پلیس بعدا گفت که همکاران او دچار افسردگی هستند. حتی
مرتضی نبوی(سردبیر روزنامه رسالت و رئیس بنیاد رسالت) بتازگی
(در مصاحبه ای که با انجام و منتشر شده) گفته: دوستان نزدیک
اصول گرای او می گویند بریده اند و افراد
معدودی از مواضع رهبری دفاع
می کنند.
شادی را
از ملت ایران گرفتند و سرکوب را جانشین کردند. کاش
می شد به درون بازجو ها و همانانی که با باتوم بر سر جوانان می
کوبیدند، راهی پیدا می کردیم تا ببینیم آنان در خلوت خود و
خانواده شان چه روزگاری را می گذرانند؟ اگر دل آن ها به تعبیر
قران مجید از سنگ هم سخت تر باشد، در برابر سکوت مردم، اجتماع
خانواده زندانیان در برابر زندانها، رنج های سنگین زندانیان...
فروخواهند ریخت. به تعبیر ژنرال های
شاه مثل برف آب خواهند شد. مدال کهریزک بر سینه چه کسی ست؟ نه
تنها شادی از زندگی خانواده های قربانیان برای همیشه رخت بر
بست، بلکه همان شکنجه گران نیز روزگاری سیاه خواهند داشت. وقتی
در خلوت خویشند، وقتی می خواهند چشم بر هم بگذارند و بخوابند،
مگر آن تصویر رنج و درد و جان دادن قربانیان، همانان که
دادستان سابق گفت، بر اثر بیماری مننژیت مرده اند...» |