ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

29اردیبهشت 1389

infos@peiknet.com

 
 
 

لوموند دیپلماتیک فارسی
امین الحسینی
نقش آفرینی تاریخی
اخوان المسلمین به سود اسرائیل
ترجمه بهروز عارفی

 
 
 
 

در کتاب بازی شیطانی می توانید شرح مفصل این نقش آفرینی را بخوانید. نقشی که حجتیه و مصباح یزدی و احمدی نژاد با بلند کردن "پیروان ولایت" با ظاهر ضد اسرائیلی بازی می کنند. لینک های مرتبط را از اینجا و اینجا می توانید بخوانید.)

مرتبا کتاب هائي منتشر مي شوند که به «کشف» علاقه امين الحسيني، رهبر فلسطيني نسبت به نازي ها مي پردازند. مرتبا، رهبران اسرائيل با بهره گيري از اين آثار، يهودي ستيزي موروثي اعراب را نکوهش مي کنند. در واقع، هدف اصلي اين باصطلاح پژوهش تاريخي، توجيه سياست اشغال سرزمين هاي فلسطينيان و سرکوب آنان است.

در سال هاي اخير، با افزايش چشمگير جنگ تبليغاتي ميان اسرائيل و فلسطينيان روبرو بوديم که طرفداران دو اردگاه در اروپا و آمريکا نيز به آن دامن مي زدند. اين بعد ويژه ي کشمکش اسرائيل-عرب همواره براي دولت اسرائيل جنبه حياتي داشت. اسرائيل از همان بدو تاسيس، همانند قلعه اي محصور در محيطي متخاصم ، الزاما مجبور است پشتيباني کشورهاي غربي را از آرمانش بپروراند.

با حمله اسرائيل به لبنان در سال ١٩٨٢، براي نخستين بار، وجهه اسرائيل در غرب بطور محسوسي آسيب ديد. محاصره طولاني بيروت که داغ کشتارهاي اردوگاه هاي فلسطيني صبرا و شتيلا با سرکردگي اسرائيل بر آن حک شده، افکار عمومي جهاني را به لرزه درآورد. حتي در داخل اسرائيل، اين ضربه روحي که نظير ان هنگام جنگ ويتنام در ايالات متحده ايجادشده بود، هنوز محسوس است. (١)

از ان هنگام تا انتفاضه اول (سال هاي ١٩٨٨و ١٩٨٧)، دولت يهود،شاهد ظهور کساني شد که به «مورخان جديد» مشهور شدند و بازبيني چشمگير نقد اسطوره هاي اصلي ايدئولوژي صهيونيستي را به عهده گرفتند. (٢) اين بازنويسي تاريخ ريشه هاي اسرائيل به ظهور جرياني منجر شد که هر چند اقليت ولي از نفطه نظر کيفي اهميت دارد: جريان «پسا صهيونيسم». با وجود اين، اين پديده مانع گرايش به راست مرحله به مرحله جامعه اسرائيل و درباتلاق فرورفتن زودرس قراردادهاي اسلو نشد و «نئوصهيونيسم » ستيزه جو مستقر گرديد.

همان قدر قبيح ... که آدلف هيتلر

پيرو تعريفي که اوري رام، جامعه شناس اسرائيل بدست مي دهد «پسا صهيونيسم» گرايش شهروندي داشته، جهانشمول وجهاني است. نئوصهيونيسم معتقد به حفظ ويژگي هاي گروهي، قبيله اي، يهودي، قومي-ملي گرا و حتي در حاشيه فاشيست است (٣) (در مورد گرايش شهروندي بايد گفت که پساصهيونيسم از برابري حقوق پشتيباني مي کند و با چنين برداشتي ترجيح مي دهد دولت همه شهر وندان در مرزهاي موسوم به «خط سبز» [خط آتش بس موقت پيش از جنگ ١٩٦٧] باشد.)

خرابکاري اسرائيل در روند مذاکرات صلح، ادامه سريع مستعمره سازي ها در سرزمين هاي اشغالي فلسطين و تهاجم مرگبار آن کشور به لبنان در سال ٢٠٠٦ و غزه در سال ٢٠٠٩-٢٠٠٨ به روند بي آبرو شدن ان کشور شتاب داد. براي جلوگيري از آن، مقامات رسمي اسرائيل و طرفداران بي قيد و شرط شان در غرب مثل هميشه خاطره شوا** را پيش مي کشند و اميدوارند که به توجيه عملکردشان ياري رساند. (٤)

آن ها از اين هم فراتر رفته و تلاش کردند فلسطينيان و اعراب را در نسل کشي نازي ها سهيم بکنند. با چنين هدفي بود که بلافاصله پس از پايان جنگ جهاني دوم، موسسات صهيونيستي داستان مفتي بدآوازه بيت المقدس را برجسته کردند. امين الحسيني، شخصيت بارز ناسيوناليسم فلسطيني در سال هاي دهه ١٩٢٠ و ١٩٣٠، پس از اين که انگليسي ها در سال ١٩٣٧ وي را از فلسطين تبعيد کردند، در عراق سکني گزيده و سپس در سال ١٩٤١ به اردوگاه دول موسوم به «محور» پيوست. او در برلين و رم، فعالانه به تبليغ به سود دو رژيم نازي و فاشيست پرداخته و همچنين يک واحد رزمي مسلمان بوسنيائي وابسته به اس اس ها را ايجاد کرد. اما اين واحد در عمليات آزار ضد يهودي شرکت نکرد.

الحسيني که حتي پيش از مهاجرت به اروپا در جهان عرب و دست کم در فلسطين بي اعتبار شده بود، با اقبال کمي روبرو شد و به رغم ترغيب هاي او جهت پيوستن اعراب به نيروهاي محور، برپايه محاسبات يک مورخ نظامي امريکائي، فقط ٦٣٠٠ سرباز عرب تبار «در تشکيلات نظامي آلمان به خدمت پرداختند» که ١٣٠٠ نفرشان از فلسطين، سوريه و عراق و بقيه از کشورهاي شمال آفريقا بودند. بايد اين ارقام را با ٩٠٠٠ سرباز عرب فلسطيني که به ارتش بريتانيا پيوستند و ٢٥٠ هزار سرباز مغربي که در صفوف ارتش آزادي بخش فرانسه مبارزه کردند مقايسه کرد، بسياري از اين سربازان شهيد يا زخمي شدند. (٥)

با همه اين حرف ها، جنبش صهيونيستي با دروغ پراکني مفتي را به عنوان نماينده رسمي فلسطيني ها و اعراب معرفي ميکرد و در سال ١٩٤٥، خواستار محاکمه مفتي در دادگاه بين المللي نورنبرگ شد، گوئي او چرخ اساسي ماشين نسل کشي نازي ها بوده است، ولي توفيقي نيافت.تعداد قابل ملاحظه اي مقاله، جزوه و کتاب منتشر شد که در آن ها خواستار تعقيب قضائي مفتي شدند. اين درست است که چهره مفتي امکان مي داد که فلسطينيان را به عنوان مسئول مشترک نسل کشي هيتلري معرفي کنند و از اين راه، ايجاد يک «دولت يهودي» را بر روي ميهن آنان توجيه کند.

از بدو تاسيس دولت اسرائيل، ميتوان چنين هدفي را مرتبا در کليه گفتارهاي اين دولت مشاهده کرد. در چنين راستائي است که ميتوان به اهميت فوق العاده اي که يادواشم، بناي يادبود شوآ در بيت المقدس براي مفتي قائل شده، پي برد. تام سگو يادآوري مي کند که هدف از اختصاص ديواري در اين مکان به مفتي تلقين همگامي او با برنامه نسل کشي ضد يهودي نازي ها و دشمني اعراب با اسرائيل است (٦). در همين زمينه پيتر نويک طرح مي کند که مقاله «انسکلوپدياي هولوکاست» در مورد مفتي که با همکاري يادواشيم منتشر شده، بسيار طولاني تر از مقالاتي است که درباره هاينريش هيملر، راينهارد هدريش، جوزف گوبلز و يا آدولف آيشمن نوشته شده است و تنها شرح حال هيتلر مفصل ترازآن است (٧).

از هنگام اوج گيري احساسات ضدعربي و اسلام ستيزانه پس از سوءقصدهاي يازدهم سپتامبر ٢٠٠١، شاهد انتشار و پخش گسترده انتشاراتي هستيم که هدفشان تلقين اين امر است که در سال ١٩٤٨ در فلسطين، يهوديان با تهديد نسل کشي روبرو بودند. القا مي کنند که نفرت يهوديان عرب ها را مثل نازي ها بر انگيحته بود (يا امروز نيز برانگيخته است) و مفتي را مثال مي آورند؟ و در همين راستا تلاش مي کنند تا اخراج فلسطينيان هنگام ايجاد دولت اسرائيل و انقياد مداوم آنان بدست اسرائيل را، در چنين شرايطي دفاع مشروع تلقي شود؟

در ميان اين آثار، دو کتاب بخاطر ظاهر جدي شان و پژوهش روي بايگاني هاي نازي، آمريکائي و انگليسي متمايزند: کتاب مارتين کوپرز و کلوس ميکائل مالمن (٨) و کتاب جفري هرف (٩). در هر دو مورد مولفان نه جهان عرب را خوب مي شناسند و نه به زبان عربي آشنا هستند. مي توان نقد بسيار خوبي از کتاب کوپرز و مالمن را در مجله بنياد آشويتز با عنوان «شهادت ميان تاريخ و حافظه» مطالعه کرد. (١٠) دومينيک ترمبور در تفسير خود مي نويسد که چنين بر مي آيد کتاب در چارچوب «يک جريان تاريخي تحت تاثير زمان مشخص يعني سال هاي دهه ٢٠٠٠ قرار دارد (...) مجموعه توضيحات آن جائي براي اختلاف اندک هم نمي گذارد.. از جمله هنگام صحبت از عرب ها و جهان اسلام «رده خاصي» را در نظر گرفته و به آن عاميت مي دهد.همگون سازي که شماي خود را در تکرار و يا تلفيق فرضي اصطلاح «جدال تمدن ها» باز مي يابد.

در ميان اعراب و در واکنش به بهره برداري تل اويو از شوآ ودر دفاع از حقانيت آرمان فلسطين دو گرايش متضاد رشد کرده است. از يک سو، اعراب حرکات اسرائيل رابا نازيسم مقايسه مي کنند که پاسخي است از سوي آنها به سنت کاملا قديمي اسرائيل که بنوبه خود فلسطينيان و اعراب را با نازي ها مقايسه مي کند، و از سوي ديگر، نفي شوآ.

اين واقعيت که عده زيادي در جهان عرب قادر به در آميختن اين دو گفتار متضاد هستند، بروشني اين امر را نشان مي دهد يکي نازيسم را بالاترين معيار شر تلقي کرده و ديگري بيان مي کند که نازيسم کمتر از آن چه برخي مي پندارند جنايتکار است – در اين جا با تشبثي روبروئيم که قصد دارد از طريق دست يازيدن به خشونتي نمادين، ناتواني اش را در برخورد تلافي جويانه موثر به خشونت واقعي جبران کند. محمود احمدي نژاد، رئيس جمهوري ايران از رشد همين نفي گرائي واکنشي و احساسي در رقابت با پادشاهي سعودي براي جلب علاقه اسلام سني عربي سوء استفاده مي کند.

در واقعيت، کساني که در جهان عرب بصورتي جدي و آگاهانه به گفتار بيمارگونه نفي گرايانه غربي *** ملحق مي شوند، اقليت کوچکي را تشکيل مي دهند – در مورد اين افراد، نفي گرائي بمنزله «يهودستيزي احمقانه» است (تعبيرديگري از اصطلاح معروف که از يهودستيزي «سوسياليسم احمق» ها را مي سازد).

بخش بزرگي از رفتار نفي گرايانه محصول خشم است. اين نتيجه نظر سنجي است که در ميان فلسطينيان اسرائيل صورت گرفته است. آنان به يقين در ميان اعراب بيشترين آگاهي را درمورد نسل کشي يهوديان کسب کرده اند، موضوعي که مقامات اسرائيلي بخوبي در برنامه آموزشي مدارس گنجانده اند. (١١)

نظر سنجي که در سال ٢٠٠٦ توسط دانشگاه حيفا بعمل آمد در ميان حيرت همگاني نشان داد که ٢٨ درصد اعراب اسرائيل به نفي شوآ رسيده اند و اين ميزان با افزايش ميزان تحصيل افراد بيشتر مي شود. (١٢) در نظر سنجي مشابهي که دو سال بعد صورت گرفت، در اثر شدت خشونت ها، ميزان پاسخ هاي نفي گرا به ٤٠ درصد مي رسد (١٣)!

بنظر مي آيد که وضعيت بسيار حاد شرايط کنوني امکان ارتباط ميان دو حريف را بيش از هر زماني غير ممکن کرده است. با تمام اينها، هر کسي که به ميزان مخالفت ظاهراسازش ناپذير ميان اسرائيلي ها و اعراب در فاصله تاسيس دولت اسرائيل در ١٩٤٨ و سال هاي دهه ١٩٧٠ واقف است، مي داند که امروز به رغم همه اينها ، تعداد بيشتري از اعراب و فلسطينيان آماده همزيستي مسالمت آميز با اسرائيلي ها هستند، و اسرائيليان بيشتري مي پذيرند که دولت شان به خاطر اعمال ستم نسبت به فلسطينيان، مقصر است. بايد اميدوار بود که دوطرف منطقه را از «فاجعه» (مفهوم مشترک دو واژه شوآ و نکبه) جديدي معاف خواهند ساخت.

(منبع اصلی از اینجا)

 
 
اشتراک در فیس بوک