شب گذشته خبرگزاری ها اعلام کردند، اوباما
رئیس جمهور امریکا وارد کابل پایتخت افغانستان شده است. هر
بهانه ای که برای این سفر ناگهانی و غافلگیر کننده اعلام شود،
نمی تواند دو دیدار اخیر "حامد کرزای" رئیس جمهور افغانستان
با احمدی نژاد را
در سایه قرار دهد. نخستین دیدار، مربوط به سفر یک روزه احمدی
نژاد به کابل، همزمان با حضور وزیر دفاع امریکا "گیتس" در این
شهر است و دومین دیدار مربوط به دیدار نوروزی است که 48 ساعت
پیش از سفر اوباما به کابل حامد کرازی در تهران با احمدی نژاد
و علی خامنه ای داشت.
بنابراین نشانه ها و وابستگی های خدشه ناپذیری
که کرازی با کاخ سفید دارد، بخشی از سفر اوباما به افغانستان
می تواند برای شنیدن گزارش های جدید و مستقیم کرازی از
دیدارهای یاد شده در بالا از دهان خود او در دیدار "دو به دو"
باشد.
فضای بشدت امنیتی و بسته خبری در ایران، هیچ
روزنه ای برای اطلاع از زدوبندها، معامله ها و بازی های سیاست خارجی رهبر و
فرماندهان کودتائی و دولت دست نشانده این دو باقی نگذاشته است.
بویژه که از دو هفته پیش از فروردین، فرماندهان سپاه بطور
همآهنگ فتیله اظهار نظرهای پیاپی در باره همه مسائل حکومتی و
حتی مذهبی را پائین کشیده اند. تردید نیست که فرمان این عقب
نشینی خبری، از یک ستاد مرکزی صادر شده تا بیش از این حاکمیت
نظامی- کودتائی در ایران جلوه مطبوعاتی و رسانه ای نداشته
باشد.
حاکمیتی که بیش از دو راه حل در برابر خود
ندارد: یا عقب نشینی در برابر مردم و قبول حاکمیت ملی، و یا
ادامه سرکوب داخلی و سازش های بزرگ و ضد ملی خارجی. افشای
مذاکرات پنهان و زدوبندهای بین المللی و یا بازی ها و مانورهای
سیاسی علی خامنه ای عملا تقویت راه حل اول
است. هیچکس مایل به ادامه سیاست نظامی حاکم که زنگوله اتمی هم
به آن آویزان شده و خطرات نظامی ناشی از آن نیست، به همان
اندازه که هیچ میهن دوستی مایل به امتیاز دادن و سازش بر سر
منافع ملی کشور نیست. بدین ترتیب، بحث اساسی آن سیاست به بن
بست رسیده ایست که از درون آن کودتای خونین 22 خرداد بیرون
آمد. حاکمیتی که دست به کودتا زده یقین دارد که ایران انبار
باروت و آماده انفجار است. این حاکمیت بر این تصور است که حمله
نظامی به ایران نه تنها حمایت ملی از حاکمیت را موجب نخواهد
شد، بلکه می تواند فروپاشی آن را شتاب بخشد. آنها به این
نتیجه رسیده اند که تشدید تحریم ها نیز نتیجه ای مشابه دارد.
در گیر و دار چنین چنبره ای، که انزوای جمهوری اسلامی در میان
کشورهای عرب منطقه را نیز همراه آورده، طبیعی است که اندیشه شیطانی سازش، معامله با خارج و دادن امتیازهای بزرگ
و یا دست زدن به یک ماجراجوئی خطر سازتر دیگر رشد کند. رشد این
اندیشه را باید متوقف کرد، به همان اندازه که تسلیم در برابر
اراده و خواست مردم را باید تقویت کرد. افشاگری و آگاه سازی
مردم و بدنه نظام و حاکمیت دو شاخه شده می تواند در خدمت راه
حل دوم باشد. مردم ایران نه میدانند زیر کاسه فن آوری اتمی چه
نیمکاسه ای نهفته است و نه میدانند زیر کاسه دیدارهای سیاسی چه
نیمکاسه مذاکرات پنهانی نهفته است. خطر نظامی علیه ایران
همانقدر جدی است که زدوبندهای پنهان با همان ها که خیال حمله
به ایران را دارند جدی است. دراین میان قربانی بزرگ مردم ایران
و منافع ملی است، و این سرشت هر حاکمیتی است که خلاف مسیر و
خواست مردم حرکت کند.
اگر اوباما با چراغ راهنمائی وارد کابل شده باشد، آن چراغ
راهنما همان سخنانی است که علی خامنه ای در مشهد گفت و در
توجیه کشتار مردم آنها را مشتی اتوبوس آتش بزن اعلام کرد و از
امریکا و اروپا خواست رژیم کودتائی را تائید کنند. |