جنبش سبز در حقیقت
هنگامی شكل گرفت كه
مردم یكدیگر
را یافتند و دریافتند كه همه با هم هستند. مردم احمدی نژاد را
نمی
خواستند و
وقتی بر خلاف خواسته آنها نام احمدی نژاد از صندوق رای بیرون
آورده شد
آنها یك صدا
فریاد زدند "رای من كو". اینجا بود كه همدیگر را پیدا كردند.
از آن به
بعد مردمی كه
با هم شده بودند تبدیل به كابوسی شدند برای كسانی كه اصرار
داشتند
تایید شورای
نگهبان اصل است نه جمعیت معترض حاضر در خیابان. شورای نگهبان
چشمش را
بست و
انتخابات را تأیید كرد ولی مشكل آنها حل نشد. نه ماه همه
امكانات خود را بكار
بستند و از
همه روش های قانونی و غیر قانونی بهره جستند تا اعتراض مردم را
بخوابانند.
آنها البته موفق نشدند مردم را از اعتراض منصرف كنند ولی
بالاخره
توانستند
خیابانها را به كنترل خود در بیاورند و از تجمعات جلوگیری
كنند. اكنون سبز
ها در حسرت یك
فرصت تجمع هستند و آنها در هراس از آن. یك حالت انتظار بوجود
آمده
است. نه آنها
خیالشان راحت است و نه سبز ها بی خیال. همه هم می دانند
همینطوری نمی
ماند. هر یك
منتظرند دیگری خسته شود.
سبز بودن جرم نیست.
سبز بودن افتخار است،
هویت است. سبز
ها خواستار اجرای قانون هستند. اجرای بدون تنازل همین قانون
اساسی.
سبزها می
خواهند انتخابات آزاد و سالم برگزار شود و كسی در رأی آنها دست
نبرد.
سبز ها برای اینكه
خسته و دلسرد نشوند باید به هم علامت بدهند كه هستند.
چرا كه دلخوشی
آنها به بیشمار بودنشان است و همین است كه به آنها قوت قلب می
دهد.
بنابراین باید
به یكدیگر علامت بدهند و اعلام بكنند كه هستیم و همچنان سبز
هستیم.
اگر می توانیم
از نماد سبز استفاده كنیم ولی اگر استفاده از نماد سبز مقدور
نبود با
دست به هم
علامت بدهیم. سواره و پیاده، از دور و از نزدیك، به آشنا و غیر
آشنا هر
جا چشممان به
هم افتاد انگشتانمان را به علامت پیروزی شكل بدهیم و به یكدیگر
نشان
بدهیم. اگر
كسی به ما علامت داد ما نیز به او علامت بدهیم و البته هر یك
سعی كنیم
در دادن علامت
بر دیگری پیشی بگیریم |