همه مردم برای اطلاع رسانی به یکدیگر کمک کنند. این دولت از نظر مردم مشروعیت ندارد و مردم به آن اعتماد ندارند. مردم باید بتوانند در چارچوب قانون اعتراضات خود را نشان دهند، در غیر اینصورت ما به سمت تقابل های قومی، ملی، مذهبی و قبیله ای خواهیم رفت.
در روزهای گذشته و همزمان نظر ناگهانی و
تعجب آوری که احمدی نژاد در باره انتقال 5
میلیون تهران از پایتخت مطرح کرد، خبرهای
های دیگری نیز در محافل سیاسی ایران آهسته
دهان به دهان می شود که فقط تکمیل کننده
انتقال 5 میلیون تهرانی نیست، بلکه
زیربنای این ماجراست.
در این محافل گفته می شود، سپاه محمدرسول
الله که تهران به آن سپرده شده و در
کودتای 22 خرداد و مقابله خونین با مردم
نقش اصلی را داشت، در اطراف "شهریار"
مامور ایجاد پناهگاه هائی برای شرایط
اضطراری شده است. این پناهگاه ها با سرعت
در حال حفاری است. در عین حال گفته می شود
بدستور خامنه ای "ستاد بحران جنگی" تشکیل
شده که مقر آن نیز در شهریار و در همین
پناهگاه ها در نظر گرفته شده است. در
دیدار فرماندهان سپاه و ارتش با علی خامنه
ای، وی به آنها گفته : شما طوری برنامه
ریزی کنید که بتوانید خود را برای حمله در
اواسط تابستان آماده کنید.
خبر هول انگیز دیگری که با نگرانی توام با
اعتراض محافل حکومتی همراه شده اینست که
بخشی از حاکمیت معتقد است برای جلوگیری از
حمله نظامی به ایران باید یک زلزله مصنوعی
در تهران بوجود آورد. این زلزله نه تنها
ویرانگر خواهد بود، بلکه تلفات زیادی نیز
برای آن پیش بینی شده است. مبنای این طرح
آنست که با وقوع زلزله دیگر تا مدت ها هیچ
دولتی به یک کشور زلزله زده حمله نمی کند.
آن اظهار نظر احمدی نژاد در باره قرار
داشتن تهران روی مدار زلزله و ضرورت
انتقال 5 میلیون تهرانی به خارج از
پایتخت، زمزمه ایست ناشی از بحث هائی که
درباره این طرح هول انگیز و ضد انسانی
جریان دارد. با طرح این مسئله، می خواهند
اذهان عمومی را بتدریج با وقوع یک زلزله
برنامه ریزی شده آماده کنند.
در همین محافل از سفرهای پیاپی فرماندهان
سپاه در هفته های اخیر به مجمع الجزایر
"قمر" گفته می شود. سپاه در این مجمع
الجزایر که رئیس آن یک روحانی است با
عمامه سبز و قبلا در قم از شاگردان مصباح
یزدی بوده، طرح های خانه سازی را اجرا
کرده است. برخی از این خانه ها که دارای
تجهیزات ویژه است به شماری از فرماندهان
سپاه تعلق دارد.
آنها فرماندهان سپاه و بسیج
در طول جنگ بودند و اکنون زندانی
این سکوت را باید شکست که شمار زیادی از
فرماندهان سابق سپاه و جانبازان جبهه های
جنگ با عراق به جرم حمایت از جنبش سبز و
یا تشکیل ستادهای انتخاباتی برای حمایت از
میرحسین موسوی و یا فعالیت در این ستادها
بازداشت شده و در زندان اند. ستاد
جانبازان حامی میرحسین موسوی در راس این
ستادها قرار دارد. تمام آن سرداران و
فرماندهان و جانبازانی که در ستادهای
انتخاباتی میرحسین موسوی فعالیت می کردند
و طرفدار جنبش سبز اند، دوران جنگ 8 ساله
را درکنار میرحسین موسوی گذرانده اند.
آنها طرفدار آرمان های اولیه تشکیل سپاه
اند و به همین دلیل یا تصفیه شده اند و یا
بازنشسته. در انتخابات 22 خرداد آنها به
میدان آمدند تا در برابر امثال سرلشگر
توطئه گر "فیروزآبادی" و فرماندهان پروار
شده در طرح های اقتصادی و شبکه واردات
کشور بایستند و از گذشته سپاه پاسداران و
بسیج دفاع کنند. اکثر آنها اکنون در زندان
کودتا اسیرند. این دو عکس مربوط به
دیدارهای مقدماتی خاتمی و سپس میرحسین
موسوی با این گروه از سرداران و فرماندهان
سپاه و بسیج است که سرانجام به تشکیل
ستادهای انتخاباتی انجامید. وقتی از
بازداشت دانشجویان، زنان، جوانان، فعالان
سیاسی، فعالان حقوق بشر و ... سخن می
گوئیم، نباید یاد این بخش از فرماندهان
سپاه و بسیج را فراموش کنیم.
صدای سبز ایران ماندگار
است!
از میان آهنگ ها و ترانه هائی که متاثر از
جنبش سبز ساخته شده، آهنگی را انتخاب کرده
ایم با نام "ققنوس" که "هاتف" آن را
خوانده است. طبق معمول نام ترانه سرا و
آهنگساز اعلام نشده است! اگر ننویسیم که
ترانه سرائی و آهنگ های شنیدنی سالهای
اخیر ایران، همچنان متاثر از صدا و سبک
ابتکاری شادروان "فرهاد" است، که بعدها
"فروغی" و " داریوش" و "ابی" و "ستار" نیز
هر کدام به نوعی و با حجم و طنین های
مختلف صدایشان آن را دنبال کردند، حق را
ادا نکرده ایم. هاتف بر خلاف خیلی از
مدعیانی که در این سالها خواننده شده اند،
صدائی خوب دارد و در اجرای "ققنوس" موفق
است. از
اینجا
بشنوید.
مصطفی تاج زاده، طی اطلاعیه ای که در
صفحۀ فیس بوک خود منتشر ساخت، از
تمام علاقمندان دعوت کرد تا سوالات
خود پیرامونِ انتخاباتِ ریاست جمهوری،
وقایع بعد از آن، برنامه های پیش روی
اصلاح طلبان، آیندۀ جنبش سبز و همچنین
حرکت های اصلاح طلبانه در ایران را،
در صفحۀ وی مطرح کنند.
درباره خبری که در شماره دیروز خود، در
باره حجت الاسلام قهرمان نژاد منتشر کرده
بودید، خواستم اطلاعات شما را دقیق تر
کنم. ایشان در دفتر آقا مجتبی تهرانی معلم
اخلاق در
دولت ااحمدی نژاد کار می کند و نه در دفتر
مجتبی خامنه ای.
و همچنین كارمند سازمان تبليغات اسلامی
است كه نهادی وابسته به دفتر رهبريی است
اما خود دفتر رهبری نيست. نویسنده آن
نامه دفتر رهبری را با نهادهای وابسته به
رهبری که ماشاء الله باندازه دوتا دولت و
کابینه کارمند و خدمه دارد اشتباه گرفته
است.
در ضمن همسر اين حجت الاسلام همانطور که
در نامه آن خواننده شما قید شده بود هیچ
فعالیت سیاسی ندارد؛ فقط در انتخابات اخیر
به موسوی رای داده بود و حجت الاسلام
قهرمان نژاد همین را به چماقی بر بالای سر
ایشان تبدیل کرده بود.
حجتیه
این کانون را
آسان نگیریم!
درباره زندانی شدن آقای عمادالدین باقی،
بیخودی به بیراهه نروید. حجتیه ای در کار
نیست. باند مصباح و حامیان امام زمانی
ایشان ربطی به انجمن حجتیه ندارند. این
جریان اساسا یک جریان بنیادگرا نیستند.
مصباح و احمدی نژاد و مشائی و این خرافه
گرایان امام زمانی یک جریان خطرناک اند.
س.م
پیک نت-
اجازه بفرمائید که ما با قاطعیت شما
ارتباط این باند با انجمن حجتیه را رد
نکنیم. ما هم تردید نداریم که انجمن حجتیه
بسیار پیچیده تر و گسترده تر از هر تصوری،
در 30 سال اخیر در جمهوری اسلامی بازسازی
شده است. این که یک طیف دراین تشکل افراطی
تر از بقیه باشد و یا وظیفه اش چنین تعیین
شده باشد و یا یک طیف دیگر بنیادگرا باشد
اما افراطی نباشد و یا عده ای – ماننده
زمان شاه- در تونل های این انجمن با ساده
انگاری های مذهبی گیر کرده باشند، تغییری
در اصل مسئله نمی دهد. شما در این دوران
جائی خوانده و یا شنیده اید که مثلا آیت
الله خزعلی که نزدیک ترین رابطه را با شیخ
محمود حلبی بنیانگذار حجتیه داشت دهان در
باره این انجمن گشوده باشد؟ چنین دهان
گشائی را از علی اکبرپرورش به خاطر می
آورید؟ از اینسو، یعنی از سوی افراد باندی
که بر شمرده اید چطور؟ تا حالا به یاد
دارید که آنها کلامی در باره حجتیه گفته
باشند؟ همین سکوت مرموز، خود حجتی نیست بر
شبکه بندی وسیع حجتیه – با اسامی مختلف و
در ارگان های متفاوت- در جمهوری اسلامی؟
این وضع به گونه ایست که دیگر نمی توان در
باره انجمن حجتیه نظری مانند دوران شاه
داشت و عده ای خشکه مذهبی فعال در انجمن
را آدم های سالم، اما دارای تفکری متفاوت
از دیگر مذهبیون و روحانیون دانست. آنها
اکنون با دهها اسم و در دهها نهاد فعال
اند و به همین دلیل همچنان فکر می کنیم
لقب "لژ" به "حجتیه" بدهیم بهتر است. یعنی
اندک شماری در مخفی ترین محفل، در حال
هدایت بزرگترین شبکه های نظامی و مذهبی و
اداری و قضائی و....
آقای باقی هم چوب فعالیت های 10 – 20 ساله
اخیرش را می خورد و هم چوب فلک
آن تحقیق در باره حزب قاعدون را که در
زمان حیات آقای خمینی آن را شتابزده نوشت
و منتشر کرد و بعدها نیز خود منتقد خویش
به دلیل این شتابزدگی و فرصت ندادن به خود
برای تحقیق بیشتر شد. که البته نظر ما
اینست که اگر منتظر زمان می شد، حتی همان
"قاعدون" هم منتشر نمی شد.
شما کتاب، منبع و یا مقاله ای را – جز
همان کتاب ناقص قاعدون- بخاطر دارید که در
جمهوری اسلامی در باره انجمن حجتیه منتشر
شده و آن را ریشه یابی کرده باشد. ما هم
میدانیم که افرادی در انجمن حجتیه بوده
اند و بعدها از آن فاصله گرفته اند – از
جمله امثال آقای عبدالکریم سروش- اما این
مسئله مربوط به سالهای پیش از انقلاب و
جمهوری اسلامی است، که شامل حال بسیاری
دیگر- جز آقای سروش- نیز می شود.